علاقهی جزئیت: به کار بردن جزء و ارادهی کل
مانند استعمال لفظ رَقَبه (گردن) و اراده کردن انسان در آیهی شریفهی وَ مَن قَتل مؤمناً خَطَاً فَتحیرُ رَقَیه مُؤمِنَه[۲۹]
علاقهی کلیّت: به کار بردن کل واردهی جزء
مانند استعمال لفظ اَصابعِ (انگشتان) و اراده کردن سرانگشتان در آیهی شریفهی یَجعلون أصابِعَهُم فی اذانِهم.[۳۰]
علاقهی سببیّت: به کار بردن سبب (علّت) و ارادهی مُسبّب (معلول).
مانند استعمال لفظ غیث (باران) و اراده کردن گیاه در مثال:
رَعَت الماشِیهُ الغیثَ[۳۱] ؛ باران سبب روئیدن گیاه است و گیاه مسبب و معلول باران.
علاقهی مُسَببِیّت: به کار بردن مسبّب و اراده کردن سبب.
مانند استعمال لفظ رزق (مُسبب) و اراده کردن یاران (سبب) در آیهی شریفهی وَ یُنَزِّلُ لَکُم مِن السَّماءِ رزقاً[۳۲]
علاقهی مَحَلّیت: به کار بردن محل و اراده کردن حالّ
مانند استعمال نادی (مجلس) و اراده کردن کسی که در مجلس است، در آیهی شریفهی فَلیَدعُ نادیه[۳۳]
علاقهی لازمیت: به کار بردن لازم و اراده کردن ملزوم
مانند استعمال لفظ ضوء (نور) و اراده کردن خورشید در مثال طَلَع الضوءُ[۳۴]
علاقهی ملزومیت: به کار بردن ملزوم و اراده کردن لازم
مانند استعمال لفظ خورشید و اراده کردن نور در مثال: مَلَأتِ الشمسُ المَکانَ[۳۵]
قرینه در این مثال لفظ مَلأت است زیرا خود خورشید نمیتواند مکان را پر کند پس مراد پرتو آن است.[۳۶]
۲-۴- کنایه
کنایه، مصدر کَنی یَکنی و یا کَنا یَکنو هم به صورت ناقص یایی و هم ناقص واوی به معنای پوشیده سخن گفتن است.
در اصطلاح علم بیان عبارت است از آوردن لفظ و ارادهی معنای غیر حقیقی از آن به گونهای که به توان معنای حقیقی آن را نیز اراده کرد. مانند این که گفته شود: زید کَثیرُ الرَّماد؛ زید خاکسترش زیاد است. این سخن کنایه از زیاد بودن پذیرایی و بخشش زید است. و مانند: علی طویلُ النَّجادِ علی بند شمشیرش بلند است که مراد از آن بلندی قامت اوست. در دو مثال بالا میتوان معنای حقیقی را نیز اراده کرد که همان زیادی خاکستر و بلندی شمشیر است.
تفاوت مجاز و کنایه
از تعریف کنایه دانسته میشود که تفاوت مجاز و کنایه در این است که در مجاز به دلیل وجود قرینه نمیتوان معنای حقیقی را اراده کرد ولی در کنایه اراده معنای حقیقی امکان دارد[۳۷].
ارکان کنایه
هر جملهی دارای کنایه دو رکن دارد: مَکنّی به و مَکنّی عنه.
در دو مثال مذکور زیادی خاکستر و بلندی بند شمشیر مکنّی به و به بخشش و بلندی قد مَکنّی عنه گویند.
قابل توجه است که در هر کنایه یک ملزوم وجود دارد و یک لازم. مثلاً لازمهی فراوانی خاکستر کرم و بخشندگی است و فراوانی خاکستر ملزوم آن است.
بنابراین میتوان گفت که کنایه، ذکر ملزوم و ارادهی لازم با جواز ارادهی ملزوم است. یعنی ذکر کثیرالرماد بودن (ملزوم) و ارادهی کرم و بخشندگی (لازم) ضمن این که میتوان خود کثیرالرماد بودن (ملزوم) را اراده کرد.
پایان نامه
در باره کنایه گفته شده است که: الکنایه أبلغ من التصریح
یعنی کنایه از صراحت و بیان حقیقت رساتر است زیرا در کنایه ذهن انسان از ملزوم به لازم منتقل میشود. چنانچه وقتی میگویی: زید کثیر الرماد مانند آن است بگویی: زید کریم[۳۸]
تقسیمات کنایه
کنایه اعتبار گوناگون دارای اقسامی به شرح زیر است:
به اعتبار وسایط
به اعتبار مکنیٌ عنه
اقسام کنایه به اعتبار وسایط:
دانشمندان علم بیان به اعتبار نزدیکی یا دوری و یا وضوح و خفایی که در واسطه های انتقال از ملزوم به لازم وجود دارد کنایه را به چهار قسم دانستهاند
تلویح، این کلمه به معنای اشاره به دور است و در اصطلاح به کنایهای گفته میشود که واسطه های میان لازم و ملزوم بسیار دور باشد. مثلاً در عبارت زید کثیرالرماد در مفهوم مرد بخشنده ذهن ما نخست باید از زیادی خاکستر به زیادی سوخت منتقل شود آنگاه از این موضوع به فراوانی غذا و از آن به وجود میهمانان بیشتر و سرانجام به میهماننوازی و بخشندگی زید منتقل گردد.
رمز، در این کنایه واسطه ها اندکاند و ملازمهی میان معنای نخستین با معنای دوم، مخفی و پوشیده است، چنان که عبارت «خالد عریض القفا» خالد پشت سرش پهن است اشاره به کودنی او دارد.
ایماء، در این نوع کنایه واسطه ها اندک و ملازمه نیز آشکار است، مانند این شعر در وصف اهل بیت علیه السلام

 

بِآل محمد عرف الصّوابُ   و فی أبیاتهم نَزَل الکتابَ

که کنایه از این است که اهل بیت علیهم السلام اهل حق و صواب و دارای آگاهی کامل نسبت به قرآن میباشد.
تعریض ، (گوشه زدن) کلامی است که از الفاظ آن معنای دیگری اراده شده که متضمن تنبیه یا طنز است، مثلاً برای کسی که از وجودش ستم و زیان عاید دیگران میشود و ادعای مسلمانی دارد به کنایه بگوید:
المُسلمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن یَدِه وَ لِسانِه
اقسام کنایه به اعتبار مکنّیٌ عنه،
کنایه به اعتبار مکنی عنه بر سه قسم است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...