راهنمای نگارش مقاله در مورد بررسی ضمان درک و احکام مربوط به آن- فایل ... |
ولی هرگاه مشتری به استحقاق غیر نسبت به مبیع آگاه باشد در این صورت به نظر برخی از فقیهان شیعه مثل شهید ثانی[۴۶] مشتری حق مراجعه به فروشنده جهت استرداد ثمن را نخواهد داشت، ولی گروه دیگری از فقهاء در این فرض بین صورت بقاء عین ثمن و تلف آن قایل به تفصیل شده و گفتهاند:
در صورت بقاء عین ثمن، مشتری حق رجوع به فروشنده را جهت استرداد ثمن خواهد داشت زیرا سبب قانونی برای انتقال مالکیت عین ثمن موجود، از سوی مشتری به فروشنده وجود ندارد مگر بیعی که به شکل فاسد بین طرفین واقع شده است و از آنجایی که بیع فاسد اثری در تملک ندارد از اینرو مشتری میتواند عین ثمن را استرداد کند.
ولی در صورتی که عین ثمن تلف شده باشد و مشتری نیز به استحقاق غیر نسبت به مبیع آگاه باشد در این صورت حق مراجعه به فروشنده را نخواهد داشت زیرا عمل مشتری در حقیقت نوعی تسلیط از سوی مشتری است که باعث مالکیت فروشنده نسبت به ثمن خواهد شد.[۴۷]
نظریه فوق از سوی فقیهان متأخر مورد انتقاد قرار گرفته است، زیرا تسلیم ثمن از ناحیه خریدار به فروشنده یک تسلیط مجانی و ابتدائی نیست بلکه این تسلیم ادامه معامله واقع شده بین طرفین است و در حقیقت این تسلیم به انگیزه وفاء به عقد بیع واقع شده بین طرفین انجام میگیرد، هر چند که فروشنده خود را به ناروا مالک مبیع قلمداد میکند و مشتری نیز به این امر واقف است ولی این قصد ناروا سبب مجانی بودن تملیک نخواهد بود، از اینرو قیاس این مورد به موارد استیمان صحیح نیست و بنابراین قاعده ضمان ید (قاعده علی الید) در مورد بحث به قوت خود باقی است و مشتری حق مراجعه به بایع جهت استرداد بدل ثمن تلف شده را خواهد داشت.
اما راجع باسترداد ثمن در صورت مستحق للغیر بر آمدن مبیع دو صورت متصور است.
۱- در صورتى که تمام مبیع مستحق للغیر در آید، عقد بیع باطل است و طبق مادۀ «۳۶۵» قانون مدنى بیع فاسد اثرى در تملک ندارد و بایع باید تمام ثمن را بدستور مادۀ «۳۶۶» بمشترى که مالک آن است مسترد دارد.
۲- در صورتى که بعض از مبیع مستحق للغیر درآید، مشترى میتواند به دستور ماده «۴۴۱» قانون مدنى نسبت بقسمتى که عقد باطل است ثمن را مسترد دارد و نسبت بقسمت دیگر عقد را قبول نماید و یا عقد را فسخ و ثمن آن را مسترد کند، زیرا معامله واحد باعتبار مورد معامله، منحل بمعاملات متعدده میشود و هر یک از معاملات جزء، تابع وضعیت حقوقى مختص بخود خواهد بود و تأثیر در وضعیت حقوقى قسمت دیگر نمی نماید. بنابراین هرگاه قسمتى از عقد در اثر مستحق للغیر در آمدن بعض از مبیع باطل باشد سرایت در قسمت دیگر که صحیح منعقد شده نمی نماید و موجب بطلان آن نمی شود. قانون مدنى حکم مزبور را در مادۀ «۳۹۱» بطور اجمال بیان نموده و تفصیل آن را باید از مادۀ «۳۹۲» و مادۀ «۴۴۱» دانست[۴۸].
همان گونه که در تسلیم مبیع بیان شد، به وسیلۀ عقد بیع، ثمن با مبیع مبادله شده و ثمن در ملک بایع درمىآید چنانکه مبیع داخل در ملک مشترى مىگردد، و همان طورى که بر بایع لازم بود که مبیع را تسلیم مشترى نماید، بر مشترى نیز لازم است بر اساس تعهدى که در ضمن عقد بیع نموده است ثمن را به بایع تحویل دهد؛ و اگر مشترى در پرداخت ثمن کوتاهى کند بایع حق دارد از دادگاه اجبار او را به پرداخت ثمن بخواهد و یا از حق حبس خود استفاده نماید؛ یعنى تسلیم مبیع را موکول به تأدیۀ ثمن نماید[۴۹].
همان طور که بیان کردیم، اگر طرفین براى پرداخت ثمن یا مبیع مدتى را تعیین نکرده باشند بلکه به نحو مطلق عقد را واقع ساخته باشند، باید ثمن و مثمن را بدون کمترین تأخیر در محل برگزارى عقد بیع به یکدیگر تسلیم نمایند، مگر آنکه عرف و عادت خلاف آن را اقتضا نماید. اما اگر براى تسلیم ثمن موعدى مقرر نمایند و یا محل خاصى را تعیین کنند، مشترى بایدطبق قراردادعملنماید؛ چنانکه مادّۀ ۳۹۴ ق. م مىگوید:«مشترى باید ثمن را در موعد و درمحل و برطبق شرایطىکه درعقد بیع مقررشده است تأدیه نماید».
و اگر در موعد مقرر ثمن را تحویل ندهد، طبق مادّۀ ۳۹۵ ق. م، بایع مىتواند بر اساس خیار تأخیر ثمن معامله را فسخ یا از حاکم اجبار مشترى را به تأدیه ثمن مطالبه نماید.
البته در مورد ضمان فروشنده، تذکر نکاتی ضروری است :
الف- وقوع افزایش یا کاهش در ارزش مبیع پس از بیع و قبض ثمن، در تعهد بایع تغییری ایجاد نمیکند، به عبارت دیگر اگر پس از بیع، به هر علت مثل سقوط ارزش تجاری مبیع، قیمت آن در بازار، کاهش یافته باشد، فروشنده نمی تواند به استناد این کاهش، ثمنی معادل قیمت تجاری موجود را به خریدار مسترد کند، بلکه موظف به تادیه تمام آنچه که اخذ کرده است، میباشد، در این خصوص ماده ۳۹۲ ق ، م ، میگوید: ((در مورد ماده قبل، بایع باید از عهده تمام ثمنی که اخذ نموده است نسبت به کل یا بعض برآید، گرچه بعد از عقد بیع به علتی از علل در مبیع کسر قیمتی حاصل شده باشد)) ، همین ترتیب در موردی که قیمت کالا پس از عقد بیع افزایش یافته باشد، مرعی است ، پس از ظهور استحقاق غیر در مبیع خریدار نمی تواند به استناد ترقی قیمت مبیع در بازار، مبلغی بیش از ثمن پرداختی را مطالبه کند و فروشنده نیز ملزم است ثمن را مسترد دارد نه بیشتر چرا که الزامی بیش از این ندارد ، دیوان کشور نیز در حکم شماره ۲۳۱- ۱۹/۶/۲۲ شعبه ۷ همین نکته را مورد تایید قرار داده است : (( به موجب ماده ۳۹۱ ق ، م ، در صورتیکه مبیع مستحق للغیر در آید، مشتری حق دارد ثمن را استرداد کند و خسارت مطالبه کند نه اینکه بهای مورد معامله را بخواهد )).[۵۰]
ب ـ مساله بعدی فرضی است که ثمن پس از قبض، تلف می شود و الزام فروشنده به مسترد داشتن ثمن مقدور نیست.
به موجب ماده ۳۱۱ ق، م ((غاصب باید مال مغصوب را عینا به صاحب آن رد نماید و اگر عین تلف شده باشد، باشد مثل یا قیمت آنرا بدهد… )) پس اگر ثمن تلف شده باشد، فروشنده باید به تناسب موارد، مثل را در صورت مثلی بودن ثمن و قیمت آنرا در صورت قیمی بودن، بپردازد.
البته جز حکم تلف ثمن، مطالب بسیار دیگری نیز در زمینه الزام به رد ثمن قابل طرح است مثل تغییر اوصاف ثمن، نقص و عیب ثمن، اختلاط ثمن با مال دیگر و … که باید در جای خود یعنی احکام مقبوض به عقد فاسد و غصب بررسی شود.
نتیجه: بنابراین در پایان این فراز از بحث، همگام با گروهی از فقهاء امامیه، میتوان بر این عقیده بود که مقتضای قاعده ضمان ید (قاعده علی الید) این است که مشتری در تمام فروض و حالات میتواند برای استرداد ثمن به بایع رجوع کند خواه مشتری عالم بعدم استحقاق غیر نسبت به مبیع باشد یا خیر و نیز اعم از اینکه عین ثمن موجود باشد یا تلف شده باشد، زیرا بیع واقع شده اثری در تملک ندارد و مقتضای قاعده علی الید نیز، ضمان بایع نسبت به ثمن دریافتی خواهد بود.
۴-۳ الزام فروشنده به پرداخت خسارات
درمادۀ «۳۹۱» قانون مدنى می گوبد: «در صورت مستحق للغیر بر آمدن کل یا بعض از مبیع بایع باید ثمن مبیع را مسترد دارد و در صورت جهل مشترى بوجود فساد، بایع باید از عهدۀ غرامات وارده بر مشترى نیز برآید».
مادۀ بالا دو قسمت است:
قسمت اول- در صورت مستحق للغیر بر آمدن کل یا بعض از مبیع بایع باید ثمن مبیع را مسترد دارد. ضمان درک در موردى است که مشترى ثمن را تسلیم بایع نموده باشد و الا هرگاه ثمن تسلیم نشده باشد، در اثر مستحق للغیر بر آمدن مبیع ضمان و مسئولیتى براى بایع متصور نیست، بلکه التزام مشترى بتأدیۀ ثمن که در اثر عقد بیع حاصل گردیده ساقط میشود. این است که مادۀ مزبور فقط موردى را بیان نموده که مشترى ثمن را بقبض بایع داده باشد.
قسمت دوم- در صورت جهل مشترى بفساد بیع، بایع باید از عهدۀ غرامات واردۀ بر مشترى برآید. چنانکه در فصل بیع فضولى و غصب بیان گردید در صورتى که معامله بر مال غیر واقع شود و مشترى جاهل بمستحق للغیر بودن مبیع باشد، بایع باید کلیۀ غرامات و خسارات او را بپردازد، زیرا او سبب توجه خسارات بمشترى بوده است و چنانکه در ضمان قهرى شرح آن گذشت هر کس سبب ضرر دیگرى گردد باید آن را جبران نماید. در صورتى که مشترى عالم بر مستحق للغیر بودن مبیع باشد، غرامات و خسارات را خود عهدهدار خواهد بود، زیرا مشترى با علم ببطلان عقد اقدام بضرر خود نموده است[۵۱].
چگونگى این ضمان را باید در موردى که خریدار از فساد معامله و اینکه مورد معامله مستحق للغیر است، اطلاع دارد و موردى که آگاهى ندارد فرق گذاشت؛ یعنى علم و جهل مشترى در رابطه با این ضمان نقش اساسى دارد؛ زیرا طبق نظر همۀ فقها و حقوقدانان، در صورت جهل مشترى، پس از کشف خلاف، مشترى نه تنها ثمنى را که به بایع داده پس مىگیرد، بلکه همه غرامات و خساراتى را که در این رابطه متحمل شده است به بایع مراجعه کرده و از او مىگیرد؛ چرا که مشترى از ناحیۀ بایع مغرور شده است و هر مغرورى باید در جبران خسارات خویش به غارّش مراجعه نماید؛ چون مشترى به حساب اینکه مورد معامله مال بایع است از او خریدارى کرده است.
اما در صورتى که مشترى آگاه بوده و مىدانسته که مثلا مال مورد معامله از طریق سرقت به دست بایع آمده است و واقعا مال او نیست، در عین حال اقدام به خرید چنین مالى کرده است، در این صورت مشترى نیز یکى از غاصبین آن مال به حساب مىآید، لذا نسبت به غرامات و خسارات حاصله، به اتفاق همۀ فقها و حقوقدانان، حق رجوع به بایع را ندارد، اما نسبت به ثمن اگر ثمن موجود باشد به بایع مراجعه کرده و آن را پس مىگیرد. ولى اگر بایع تلف کرده باشد در این صورت بین فقها اختلاف است، بعضى از فقها را عقیده بر آن است که حق مراجعه به بایع را ندارد؛ زیرا مشترى خود اقدام به چنین کارى نموده و بایع را بر اتلاف مالش مجانا و بلا عوض مسلّط نموده است؛ چون عوضى را که دریافت کرده بود مىدانست از مال بایع نیست، لکن بعضى از فقهاى دیگر را عقیده بر این است که به مقدار ثمن مىتواند به بایع مراجعه نماید؛ زیرا به هر حال، مشترى قصد مجانیّت نسبت به پرداخت ثمن را نداشته و به خیال خود عوض را دریافت کرده بود، اینک که صاحب مال مبیع را از دستش ربوده است مىتواند به بایع مراجعه کرده و ثمن یا مثل و قیمت آن را در صورت تلف، دریافت دارد[۵۲].
قانون مدنى در قسمت اخیر مادّۀ ۳۹۱، به صورت جهل مشترى و چگونگى ضمان درک اشاره کرده است و نسبت به ضمان ثمن را به نحو مطلق بیان داشته است؛ یعنى در ثمن فرقى بین علم و جهل مشترى نیست. بنابراین، قانون مدنى در صورت علم مشترى به فساد معامله ضمان را نسبت به ثمن پذیرفته است.
به اجماع فقیهان امامیه هرگاه مشتری به استحقاق غیر نسبت به مبیع جاهل باشد، مشتری حق مراجعه به فروشنده را خواهد داشت فقهای امامیه، افزون بر اجماع برای اثبات مسئولیت فروشنده نسبت به جبران خسارات، به چند قاعده فقهی استناد کردهاند که ذیلاً آنها را باختصار و به عنوان مبنای حقوقی ضمان درک نسبت به خسارات مورد بررسی قرار میدهیم:
الف) قاعده نفی ضرر: گفته شده است:
«خریدار میتواند برای مطالبه خسارات به فروشنده مراجعه کند زیرا در غیر اینصورت، به ناروا ضرری بر مشتری تحمیل خواهد شد که قاعده نفی ضرر این ضرر را نفی میکند»[۵۳]
ولی شایان ذکر است که استدلال به قاعده نفی ضرر برای اثبات حکم فوق (حق مراجعه خریدار به فروشنده جهت گرفتن خسارات) خالی از ایراد نیست، زیرا؛
اولاً: قاعده نفی ضرر فاقد صلاحیت اثبات حکم میباشد و تنها در موارد نفی احکام ضرری میتوان بدان استناد نمود، و به تعبیر واضحتر، در مواردی که از عدم جعل حکمی ضرری بر شخص متوجه میشود، نمیتوان از قاعده نفی ضرر برای اثبات حکم مزبور استمداد جست، مثلاً در مورد زوجه غایب مفقود الاثر، نمیتوان گفت که چون عدم طلاق وی از سوی حاکم، سبب تحمیل ضرر ناخواستهای بر زوجه خواهد بود، از اینرو به استناد قاعده نفی ضرر طلاق حاکم صحیح میباشد، چرا که قاعده نفی ضرر، از اثبات حکم ناتوان است و تنها صلاحیت نفی حکم ضرری را دارد، از اینرو در مورد بحث نیز نمیتوان از قاعده نفی ضرر برای اثبات مسئولیت فروشنده نسبت به جبران خسارات کمک گرفت.
ثانیا: بر فرض جریان قاعده نفی ضرر در مورد بحث، تحمیل خسارات بر بایع خود نوعی ضرر بر او است که قاعده نفی ضرر آن را نیز نفی میکند، از اینرو قاعده نفی ضرر در ناحیه بایع و مشتری با یکدیگر متعارض خواهد بود و نتیجتا قاعده مزبور، صلاحیت استدلال را از دست خواهد داد.
ب) قاعده تسبیب: مطابق این قاعده، هر کس به صورت غیر مستقیم سبب تلف مال دیگری شود یا موجبات ورود خسارت به او را فراهم آورد، اعم از این که از روی عمد باشد یا مسامحه و نیز اعم از اینکه در نتیجه انجام فعل مثبتی باشد (مانند حفر چاه در معبر عمومی) یا ترک فعلی که وظیفه او انجام آن است (مانند ترک مواظبت از حیوان)، ضامن خواهد بود و باید از عهده خسارات وارده برآید در مورد بحث نیز گفته شده است:
هرگاه کسی که مال غیر را میفروشد در حالی که خریدار بدین امر جاهل میباشد و نتیجتا در اثر مراجعه مالک و استرداد مبیع و غرامات، خریدار متحمل خسارت میشود در حقیقت فروشنده سبب ورود خسارت بر مشتری بوده، بنابراین ضمان نهایی برعهده فروشنده است و خریدار در صورت پرداخت خسارت میتواند به فروشنده مراجعه کند.
استدلال فوق از سوی برخی فقیهان [۵۴]مورد انتقاد قرار گرفته است چرا که به عقیده ایشان قاعده تسبیب در مواردی جریان خواهد یافت که میان سبب (عامل ورود خسارت) و ضرر، فعل انسان باشعوری قرار نگرفته باشد و در مورد بحث نیز چون بایع سبب تام ورود خسارت بر مشتری نیست، بلکه عمل وی صرفا انگیزهای است برای تحمل خسارات از ناحیه مشتری، از این رو قاعده تسبیت مجری نخواهد بود.
ج) قاعده غرور: مفاد این قاعده چنین است که هرگاه کسی دیگری را فریب دهد و در اثر این عمل خساراتی ببار آید، فریبدهنده ضامن جبران خسارت است بعنوان مثال، میزبانی که غذای متعلق به دیگری را به عنوان مال خود نزد میهمان میگذارد و او به تصور اینکه غذا متعلق به میزبان است آن را میخورد و متعاقبا مالک غذا به او مراجعه کرده و مطالبه خسارات مینماید، در این صورت او نیز میتواند به استناد قاعده غرور به میزبان که او را فریب داده مراجعه و خسارات وارده را مطالبه کند، به فریبنده غار و به شخص فریب خورده مغرور گویند.
در مورد بحث نیز گفته شده است که:
فروشنده که مال متعلق بغیر را به مشتری میفروشد و سپس مبیع مستحق للغیر درمیآید و مالک مبیع آن را به انضمام خسارات از خریدار میگیرد، فروشنده باید خسارات وارده به مشتری را جبران کند، زیرا در حقیقت او (فروشنده) خریدار را فریفته است و باعث ورود خسارات به وی شده است[۵۵]
لازم به توضیح است که برخی از فقیهان قاعده غرور را زمانی قابل استناد میدانند که فریبنده (غار) آگاه بر واقع باشد، یعنی در مورد بحث، بایع باید به استحقاق غیر نسبت به مبیع آگاه باشد، زیرا در غیر اینصورت عمل فریفتن (گول زدن) تحقق نخواهد یافت.
در مقابل گروه دیگری صرف عمل فریبنده را در تحقق غرور کافی دانستهاند خواه فریبنده (غار) آگاه بر استحقاق غیر باشد یا خیر[۵۶]؟
در هر حال برای اجرای قاعده غرور، جهل خریدار ضروری است.
۴-۴ قاعده غرور
یکی ازعوامل موّ ثر درایجاد مسوّولیت فریب دادن است ، بدین معنا که اگر شخصی دیگری رافریب دهد یا از کسی گول بخورد ، مثلاّ درعقد نکاح زوج یازوجه طرف مقابل رافریب داده باشد ویا درعقد بیع خریدار از فروشنده فریب بخورد دراین صورت برای فریب دهنده مسّوولیت وضمان ایجاد می شود . این نوع از مسوّولیت که ضمان ناشی از خدعه وفریب است در اصطلاح حقوقی ضمان غرورنامیده می شود که نوعی ضمان قهری است ودرحقوق از اّن به مسوّولیت مدنی یاد می شود.مباخث مربوط به ضمان غرور فقه به عنوان قاعده فقهی «المغروربرجع الی من غره» یا قاعده ّ غرور شهرت دارد.
دراین جا ابتدا مفهوم غرورتبیین شده، آ نگاه ادله ّ اعتبار قاعده از قبیل جمله، المغروربرجع الی من غره ،،اجماع، بناء عقلاء قاعده تسبیب، قاعده لاضرر وروایات خاصه مورد بحث وبررسی قرارگرفته وپس از آن،ارکان وعناصر تشکیل دهنده غرورکه عبارتند از: عمل خدعه فریب آمیز، ورود ضرر رابطه سببیت، علم وجهل غار ومغرور، قصد وفریب خوردگی به تفصیل توضیح داده می شودودیدگاه فقهاء دراین خصوص تشریح گردیده و، ونیز مواردی درفقه که قاعده غرور درآنهاجاری است به عنوان موارد تطبیق قاعده از نظر کاربرد بیان می شوند.
در اصطلاح منظور از قاعده غرور دریک تعریف آن است که شخصی کاری انجام دهد که موجب وارد شدن ضرربه دیگری گردد ومتضرر شدن شخص دوم به سبب فریب خوردن وی از شخص اول باشد هرچند شخص اول قصدفریبدادن شخص اخیررانداشته وخودش نیز فریب خورده یا ناآگاه ودر اشتباه بوده باشد. شخصاول راغارّ(فریبدهنده) شخصدوم را مغرور(فریبخورده) واین قاعده راقاعده غرورمیگویند. مطابق تعریف فوق لازم نیست شخص اول قصد فریب وخدعه داشته باشد . بلکه ممکن است خودش هم ازدیگری گول خورده باشد.همین مقدارکه از اوفعلی صادر گرددکه دیگری باتوجه به آن فریب ، بخورد برای صدق عنوان غرور کافی است اگر اشکال شود درکلمه غارّکه اسم فاعل وبه معنای فریب دهنده است ، قصد وعمد وجوددارد وبه کسی که جاهل وفاقد قصد وعمد است غارگفته نمی شود ، جواب داده می شود درصدق عناوین افعال، عمد وقصد شرط نیست بلکه بودن قصد هم تحقق می یابند، مثلاّ کسی که میایستد یا مینشیند گرچه قصد ایستادن یانشستن نداشته باشد، عنوان غرور حصل می شود واشکالی ندارد که درونشان را همان حالت فاعلی اسم فاعل استعمال کنیم وشخص راغاردرتعریف دیگری از قاعده غرور آمده است: هرگاه کسی شخصی دیگر را فریب دهد و درنتیجه موجب تلف مالی از اوگردد… باید از عهده ضررشخصی که فریب خورده است.
همچنانکه اشاره گردید مطابق تعریف اول قصد فریب به عنوان عنصرغرورشمرده شده است ولی در تعریف دوم این عنصر مسکوت مانده است برای اثبات قاعده غرور درمتون فقهی وآثار مربوط به قواعد فقه شش دلیل کلی ذ گردیده که به ترتیب هریک ازآنها رامورد بررسی قرارمی دهیم . عناوین دلایل ومستندات عبارتند از:
حدیث نبوی مشهور: ۱ المغروریرجع الی من غره، ۲٫بنای عقلاء ۳٫اجماع،۴٫قاعده تسبیب ۵٫روایات وارد شده درابواب خاص، ۶ قاعده لاضرر
دقت در تعریفی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت، نکاتی را آشکار می کند:
الف ـ مهمترین شرط تحقق غرور ـ جهل مغرور به واقعیت امر است، در موضوع مورد نظر ما، اگر مغرور، عالم به تعلق مال به غیر باشد، به معامله دست نمی زند و اگر هم چنین کاری را انجام دهد در اثر تدلیس غیر نیست، چه نمیتوان تصور کرد که خریدار در عین علم به حقیقت امر، فریب خورده باشد ، در واقع در چنین حالتی او ماخوذ به اقدام خویش می باشد و غروری در بین نیست.
ب ـ باید در اثر جهل مغرور، وقوع ضرر محقق شود ، قاعده غرور وقتی مورد استفاده قرار می گیرد که در اثر عدم آگاهی مغرور، زیانی به او وارد شود، چه طبیعی است تا زیانی بوجود نیامده باشد ولو اینکه فریب عملا شکل گرفته باشد، نیازی به اجرای قاعده فوق احساس نمی شود ، پس دومین شرط تحقق غرور، ورود زیان به مغرور در اثر جهل او می باشد.
ج ـ زیان مغرور، باید ناشی از کار مغرور کننده باشد، به عبارت دیگر باید بین کار مغرور کننده و پندار نا صواب مغرور نسبت به واقع امر و در نتیجه ورود ضرر، رابطه علی و معلولی موجود باشد، پس اگر کسی به قصد تدلیس دیگری و وارونه نشان دادن واقع، کاری انجام دهد که نتیجه آن پوشاندن حقیقت باشد ولی بعد ثابت شود که منشا جهل او، امر دیگری است و فریب موثر نبوده است، نمی توان شخص فریبکار را ضامن شمرد.
د ـ علم یا جهل مغرور کننده به واقع امر در ضمان او بی تاثیر است، این نکته نیز از تعریف قابل حصول است که علم یا جهل مغرور کننده نسبت به واقع امر یعنی عدم تعلق مبیع به او، تاثیری در ضمان او بموجب قاعده غرور ندارد و فقها نیز غالبا در طرح ضمان غرور فروشنده مال غیر، تنها عاملی را که باعث سقوط غرور نمیدانند، صاحب جواهر در این مورد چنین می گوید: ((… برای مشتری بر این مبنا که از تعلق مال به غیر آگاه نبود و به ظاهر عمل فریفته شده، حق رجوع هست ولو اینکه بایع قصد فریب او را نداشته باشد چرا که صدق غرور منوط به قصد آن نیست… ))[۵۷]
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-22] [ 11:06:00 ق.ظ ]
|