نای را به من ده و خنیاساز شو که خنیا بهترین نمازهاست / و ناله نی ازآن پس نیز که زندگی برباد شود، ماندگار باشد.
در واقع جبران معتقد است که کمتر کسی خدا را را به خاطر عظمت خود او عبادت می‌کنند بلکه اکثریت مردم به خاطر مزد و پاداش او را عبادت می‌کنند. اینگونه است که می‌گوید پس از مسیح و طه دینی پا نگرفت. این بخش از نظر جبران یاد آور گفته‌ی امام علی‌(ع) است که می‌فرماید‌:
إنَّ قوماً عَبَدوا الله رغبهً، فتلکَ عبادهُ التُّجار.
إنَّ قوماً عَبَدوا الله رهبهً فتلکَ عبادهُ العبیدِ.
إنَّ قوماً عَبَدوا اللهَ شکراً فتلکَ عبادهُ الأحرارِ. (emamali:net)

۵-۱-۲٫ وحدت و یگانگی

در مورد ارتباط با خدا و خلق، تجربه‌ی ساده ایی که هر مؤمن متدینی درجه‌ای از آن را واجد است همان چیزی است که در فرهنگ اسلامی از آن به « قرب به خدا» یاد می‌کنند و در مسیحیت به حضور خدا در مومن تعبیر می‌شود. این قرب دارای درجات مختلف است و حد اعلای آن عبارت از عروج مخلوق به سوی خالق و یا تجلی حق بر خلق است که اوج آن را در معراج رسول الله‌(ص) در اسلام و ظهور خدا در عیسی‌(ع) در مسیحیت و درجاتی از آن را در مکاشفات وحیانی اولیا در اسلام، و یا معراج قدیس پولس در مسیحیت، می‌بینیم.‌(کاکایی؛ ۱۰۶:۱۳۸۵)
عرفای مسیحی در سیر تاریخی تعابیر خود از اعلای حضور خداوند، به اتحاد با خدا و سر انجام به اتحاد عرفانی یاد کرده‌اند . اتحاد مقوله ایی اساسی برای توصیف تجربه‌ی حضور خدا در حیات دنیا نبوده است. در قرن دوازدهم، کاوش در باب ماهیت اتحاد با خدا گسترش یافت. عرفای جهان اسلام نیز از غایت این این قرب به فنای فی الله تعبیر کرده و بعدها اصطلاح آن را کاملتر نموده و فنای فی الله و بقای باالله را آورده‌اند . به تعبیر برخی از محققان، فنا و بقا بهترین معادل برای اصطلاح اتحاد درغرب است‌(کاکایی؛۱۰۷)
پایان نامه - مقاله - پروژه
می‌توان گفت که تجربه‌ی عرفانی از احساس قرب شروع و به شهود وحدت و یگانگی که همان فناست ختم می‌شود. قرآن نیز در موارد مختلف از اقسام قرب و درجات آن یاد کرده است. بالاترین درجه‌ی قرب همان وحدت و یگانگی است.‌(همان)
در بسیاری از آثار و اندیشه‌های جبران نیز این گونه تجربیات عرفانی مشهود است. آنجایی که می‌گوید‌:
عند ما إرتعشت شفتای با لنطقِ لأولِ مرهٍ، صعدتُ إلی الجبلِ المقدسِ ونادیتُ اللهَ قائلاً: «أننّی عبدُک یا ربِّی، مشیئتُک الخفیهِ شریعتی، وسأظلّ خاضاً لک سحابهَ الحیاهِ »
فلم یجبنی الاّه بل مرَّ کعاصفهِ هوجاءَ وأختفَی عَن ناظری.
و بعد ألف سنه صعدتُ ثانیهً إلی الجبلِ المقدسِ وخاطبتُ اللهَ قائلاً‌: «أنا جبلهُ یدیک یا خالقی، من ترابِ الأرضِ صنعتَنی و بنفحهِ من روحِکَ العلویهِ أحییتَنی. فأنا مدینٌ لکَ بکلیتی »
فلم یجبنی الله، وکألفِ من الأجنحهِ الخاطفهِ إجتاز بی عابراً.
در روزهای کهن، هنگامی که نخستین لرزش سخن به لب‌هایم آمد، از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم «خداوند گارا، من بنده‌ی توام. اراده‌ی پنهان تو قانون من است و تا ابد تو را فرمان بردارم. »
اما خدا پاسخی نداد، و مانند طوفانی سهمگین گذشت.
آنگاه پس از هزار سال دوباره از کوه مقدس بالا رفتم و باز با خدا گفتم «آفریدگارا، من آفریده‌ی توام. تو مرا از گل ساختی و من همه چیز را از تو دارم. »
اما خدا پاسخی نداد و مانند هزار بال تیز پرواز گذشت
وبعد ألف سنه صعدتُ إلی الجبلِ المقدسِ أیضاً و الله ثالثه، قائلاً‌: «یا أبتاه القدوس، أنا إبنُک الحبیبِ. بالرأفهِ و المحبهِ ولدتنی وبلحبهِ والعبادهِ سأرثُ ناجیت ملکوکتک
فلم یجبنی اللهُ فی هذهِ المرهِ أیضاً. وکالضبابِ الذی یغشَی قصّی التلال تواری عَن عینی. »
آنگاه پس از هزار سال باز بار سوم از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم «ای پدر، من فرزند توام. تو آوردی و من با محبت عبادت ملکوت تو را به ارث می‌برم. »
اما خدا پاسخی نداد و مانند مه یی که تپه‌های دور دست را می‌پوشاند گذشت.
وبعدَ ألفِ سنهٍ صعدتُ إلی الجبلِ المقدسِ و خاطبتُ اللهَ رابعهً قائلاً‌: « یا إلهی الحکیم العلیم، یا کمالی و محجتی، أنا أمسُک و أنتَ غدی. أنا عروقٌ لکَ فی ظلماتِ الأرضِ وأنتَ أزاهرُ لِی فی أنوارِ السماواتِ و نحنُ ننمو معاً أمامَ وجهِ الشمسِ »
فعطفَ اللهُ إذا ذاک علیّ و إنحنی فوقی و همسَ فی أذنی کلماتٍ تذوبُ رقهً وحلاوهً، وکما یطوَی البحرُ جدولاً منحدراً إلیهِ طوانی الّاه فی أعماقِهِ.
وعندما أنحدَرَت إلی الأودیهِ والسهولِ کان اللهُ هنالک أیضاً.‌(جمیل:۱۹۹۴؛۱۲)
آنگاه پس از هزار سال بازبرای با چهارم از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا گفتم «خدای من، ‌ای آرمان و سر انجام من، من دیروز توام و تو فردای منی. من ریشه‌ی توم در خاک و تو کلاله منی در آسمان، و ما با هم در برابر خورشید می‌بالیم. »
آنگاه خدا بر من خمید و در گوشم سخنان شیرینی به نجوا گفت و مانند دریایی که جویباری را در بر می‌گیرد مرا در بر گرفت.
و هنگامیکه به دره‌ها و دشتها فرود آمدم خدا هم آنجا بود.
جبران در بسیاری از مقالات و نوشته‌های خود احساس وحدت و یگانگی خود را در مقابل وجود لا یتناهی ابراز داشته است، به طوریکه گاهی خود را سمبل بشریت قرار داده و گاهی به طور مستقیم انسان را قطره ایی ازدریا و یا اقیانوس بیکران ذات اقدس تلقی نموده.
مثلا در همین مقاله «الله» خود را به هر نسبت که با خدا فرض داشته خدا پاسخ او را نداده اما همین که خود را ازخود او تلقی نمود خدا به او پاسخ داده و همچون دریایی که جویباری را در بر بگیرد خدا او را در بر گرفته و او به دریای بیکران ذات ازلی پیوسته.
در مقاله‌ی دمعه و ابتسامه او نیزمفهوم وحدت و یگانگی انسان با خدا به وضوح مشهود است: زمانیکه می‌گوید
«تبتخرُ میاه البحرِ و تتصاعدُ ثم تجتمعُ وتصیرُ غیمهً، و تسیرُ فوقَ الطلولِ و الأدویهِ حَتَی إذا ما لاقَت نسماتٌ لطیفهٌ تساقطَت باکیهً نحوَ الحقولِ، و انضمَت إلی الجداولِ و رجعَت إلی البحرِ موطنِها. حیاهُ الغیومِ فراقٌ و لقاءٌ. . دمعهٌ و ابتسامهٌ. کذا النفسُ تنفصلُ عن روحِ العامِ و تسیرُ فی عالمِ المادهِ، و تمرُّ کغیمهِ فوقَ جبالِ الأحزانِ و سهولِ الأفراحِ فتلتقَی بنسیماتِ الموتِ فترجعُ إلی حیثِ کانتَ. إلی بحرِ المحبهِ و الجمالِ. إلی اللهِ. . »‌((جبران:دمعه و ابتسامه؛ بی تا‌:۶)
آب دریاها بخار می‌شود و بالا می رود سپس جمع می گردد و ابری می شود و با نسیم‌های لطیفی بر خورد می‌کند گریه کنان بر کشتزارها فرود می‌آید و به جویبارها ملحق می‌شوند و موطن اصلی اش دریا باز می‌گردد به راستی که زندگی ابرها عبارت از جدایی و وصال و اشک و لبخندی است. جان آدمی نیز از روح کلی جدا میشود و در جهان مادی گام بر می‌دارد و همچون ابری از کوههای غم و دشت‌های شادی می‌گذرد و چون با نسیم‌ها‌ی مرگ بر خورد می‌کند به موطن، به سوی دریای عشق و زیبایی به سوی خدا باز می‌گردد.
همچنین ِ میتوان آن را یادآور و یا متأثر از آیه‌ی کریمه « و الذّینَ إذا أصابتهم مصیبهٌ قالوا إنّا لله و إنا إلیه الراجعون اولئک عَلیهِم صلواتٌ مِن ربِّهم و رحمهٌ و اولئک هم المهتَدُون » دانست.‌(بقره؛۱۵۶-۱۵۷) مشاهده چنین مفاهیمی در اندیشه‌ی جبران گواه بر این است که که مسئله‌ی وحدت وجود که هم بنیاد فلسفی دار د و هم بنیاد عرفانی به کرات در اندیشه‌های وی مشهود است.
نگارنده بر این باور است که وجود اندیشه‌هایی چون دمعه و ابتسامه و الله و موضوع دین و دیانت و کمال و. . . گواه بر این است که او هم دارای اندیشه‌های فلسفی است و هم تجربیات عرفانی. به طور کلی میتوان گفت درآثار و اندیشه‌هایی جبران آموزه‌هایی دینی از یک طرف و از طرف دیگر اندیشه ه‌ی فلسفی و همچنین تجربیات عرفانی وی همگی با هم در آمیخته‌اند و از هم جدایی ناپذیرند.
مثلا در در کتاب پیامبر وقتی در باب موضوع دین سوال می‌شود در مورد شناخت خدا می‌گوید‌:
اگر می‌خواهید خدا را بشناسید، به حل هزار معما نپردازید،
بلکه در اطراف خود نظر کنید و او را ببینید که با کودکان شما سرگرم بازی است.
وبه آسمان نظر کنید و او را مشاهده کنید که برابرتان راه می‌رود.
وبا رعدوبرق دستهای خود را دراز می‌کند وبا باران از آسمان به زمین می‌آید.
او را خواهید دید که در گلها لبخند می‌زند.
ودستهای خود را در شاخه‌های درختان برای شما تکان می‌دهد. .‌(جمیل؛۱۳۵:۱۹۹۴)
وقتی جبران تمام چیزهایی را که در اطراف خود می‌بییند از جمادات و نباتات و و انسان همه را جزیی از وجود خدا می‌داند این اندیشه اساس آن وحدت وجود در اندیشه فیلسوفان وحدت وجود می‌باشد. اما اینکه او موجودات و حالات‌هایی از طبیعت را برای شناخت خدا مورد توجه قرار داده که خود به خود احساس بر انگیز و عشق آفرین هستند: مثلا بارش باران صدای رعد و برق و و بازی کودکان و به طور کلی زیبایی‌های طبیعت خود به خود و به طور فطری در دل انسان احساس بر انگیز هستند. همین گواه بر این است که وحدت وجود در اندیشه جبران آمیخته با اندیشه‌های عرفانی که پایه و اساس آن عشق است می‌باشد.
قسمت‌هایی از مقاله‌ی دمعه و ابتسامه نیز آنجایی که می‌گوید:
آب دریاها بخار می‌شود و با نسیم‌های لطیفی بر خورد می‌کند گریه کنان بر کشتزارها فرود می‌آید و به جویبارها ملحق می‌شوند و موطن اصلی اش دریا باز می‌گردد به راستی که زندگی ابرها عبارت از جدایی و وصال و اشکی و لبخندی است. جان آدمی نیز از روح کلی جدا میشود و در جهان مادی گام بر می‌دارد و همچون ابری از کوههای غم و دشت‌های شادی می‌گذرد و چون با نسیم‌ها‌ی مرگ بر خورد می‌کند به موطن، به سوی دریای عشق و زیبایی به سوی خدا باز می‌گردد.(جبران: بی تا:طرائف؛۶)
گواه بر این حقیقت است که آموزه‌های دینی و اندیشه‌های فلسفی و تجربیات عرفانی او در هم آمیخته‌اند . چرا که این نوع اندیشه یادآور آیه‌ی کریمه‌ی﴿و الذّینَ إذا أصابتهم مصیبهٌ قالوا إنّا لله و إنا إلیه الراجعون اولئک عَلیهِم صلواتٌ مِن ربِّهم و رحمهٌ و اولئک هم المهتَدُون » می‌باشد.‌(بقره؛۱۵۶-۱۵۷)

۵-۱-۳ کمال

جبران در آثاری و نوشته‌هایی چون دمعه و ابتسامه و مقاله‌ای تحت عنوان الله وجود ذات اقدس را به دریا تشبیه نموده و انسان را به قطرات آب باران و یا جویبا ری تشبیه می‌کند که دریا او را را در بر میگیرد و یا اینکه پس از عبور از پستی و بلندی‌ها به دریا ملحق می‌گردد، اما آیا منظور جبران از بیان چنین عباراتی این است که همه انسانها به دریای بی نهایت ذات لایتناهی ملحق می‌گردند یا اینکه پیوستن به چنین بحری بی پایان شرایط خاص خود را طلب می‌کند. جبران با نوشتن مقالاتی چون کمال، رسیدن به وحدت و یگانگی که از دیدگاه خیلی‌ها همان درجه‌ی قرب به خدا است را منوط به شرایطی خاص میداند: لازم دانستیم که این گفته‌ی جبران را ابتدا به طور کامل ذکر کنیم سپس به شرح و بررسی آن بپردازیم:
تسألنی یا أخی متَی یصیرُ الإنسانُ کاملاً،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...