در کنار این نظرات، دیدگاه‌های دیگری وجود دارد که: «خوشبختی و بدبختی» تمامی انسان‌ها را به دست آنان ندانسته، بلکه امری جبری و سرنوشتی قطعی می‌داند؛ آینده‌ای روشن و یا شوم که از پیش از تولد رقم خورده، «پیشانی‌نوشت» افراد شده، در «کنار گهواره» آنان گذاشته‌شده و «قسمت» حتمی آنان خواهد بود. اینان در لحظه‌های سخت و طاقت‌فرسای زندگی زمزمه‌ای این‌چنین سر می‌دهند که:
گلیم بخت هر آن‌کس که بافتند / به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
و بدین گونه از اعماق قلب خود معتقدند سرنوشت هر کس که خوشبختی، رفاه و شادمانی است، هیچ‌کس توان تغییر آن را ندارد و آینده افرادی که بدبختی، فقر، درد و ماتم است، هرگونه تلاش، تدبیر و تدبری، نقشی در دگرگونی آن نخواهد داشت زیرا قسمت است و قسمت، دست دیگری است نه ما!
دیدگاه‌های خرافی و خنده‌آور برخی از افراد در این زمان- که قرن اتم و عصر فضا و رایانه نام دارد- به‌گونه‌ای غیرمنطقی و نادرست است که راه هیچ‌گونه توجیه و تفسیر را باز نگذاشته است. رفتاری که اکنون در اقوام و ملل مختلف در شرق و غرب به چشم می‌خورد و دوری انسان‌ها را از سرچشمه معارف الهی بیشتر می‌نمایاند. اینان نعل اسب را سبب خوشبختی، روز سیزده را مایه بدبختی و بلا، پریدن از روی آتش در آخرین چهارشنبه سال را زمینه‌ساز سعادت سال آینده و آواز خواندن مرغ را سبب نکبت و سیه‌روزی می‌دانند. (لقمانی، ۱۳۷۹)
مفهوم خوشبختی
خوشبختی بر حالت روحی و روانی خاصی از انسآن‌که بااحساسی ویژه همراه است اطلاق می‌گردد؛ به‌عبارت‌دیگر، انسان پس از رسیدن به کمالات و اموری که با طبع و فطرت او سازگار است و خواسته‌ها یا تمایلات او را تأمین می‌کند به حالتی دست می‌یابد که آن را خوشبختی می‌گویند. در اینکه آن حالت چیست و ویژگی آن کدام است آرای مختلفی وجود دارد:
برخی خوشبختی را نیل به آرزوها می‌دانند و می‌گویند: در این جهان هدف‌ها و آرزوهایی برای انسان وجود دارد که این آرزوها در افراد مختلف است و به هر نسبت که انسان به آرزوهایش نائل شود به همان نسبت خوشبخت‌تر است.
دانلود پایان نامه
برخی تصور کرده‌اند، خوشبختی همان رضایت کامل است و می‌گویند: (خوشبخت کسی است که نسبت به آنچه دارد رضایت کامل داشته باشد؛ فرق نمی‌کند که وضعیت موجود شادی‌آفرین باشد یا نباشد، ملاک، رضایت کامل انسان است.)
بعضی دیگر خوشبختی را در بهره‌مندی از لذات می‌دانند و می‌گویند: «انسان استعدادهای مختلفی دارد؛ به هر میزآن‌که استعدادها و قوای او بروز و ظهور کند و به کمالاتی نائل گردد، لذت بیشتری می‌برد و هر چه لذات او بیشتر باشد، خوشبختی او بیشتر است. (صالحی، ۱۳۸۰) بر طبق این آرمان خوشبختی حقیقی بیش از هر چیز از داشتن چیزهایی که مایه خشنودی‌اند سرچشمه می‌گیرد. در اینجا لازم نیست که لذت را به معنای لذت حسی در نظر گرفت. لذت شامل برخورداری از خاطرات و افکار دل‌نشین، هم‌نشین خوب و اشیای زیبا نیز هست. حال آیا می‌توان خوشبختی را کاملاً در لذت انفعالی یافت؟«(رایت، ۱۳۸۰).
استاد شهید مرتضی مطهری (رحمه‌الله علیه) در نقد و بررسی هر یک از این دیدگاه‌ها بیاناتی دارند که به‌طور فشرده اشاره می‌کنیم. وی در ردّ مساوی بودن سعادت با لذت می‌فرماید: «یک عمل مانند دیدن یک منظره، شنیدن یک آواز و خوردن یک غذا ممکن است لذت‌آور باشد، اما انسان، چشم تنها یا گوش تنها و یا ذائقه تنها نیست. انسان مجموعه‌ای است از قوا و غرایز و استعدادها. انسآن‌هم به زمان حاضر بستگی دارد و هم به زمان آینده، باید همه این جنبه‌ها را باهم در نظر گرفت و آنگاه حکم کرد که آیا فلان عمل سعادت‌بخش است یا نیست و صرف لذت‌بخش بودن یک‌چیز کافی نیست که آن را سعادت‌بخش بشماریم.«
ایشان در ادامه می‌فرماید: «نمی‌توان سعادت را عین نیل به آرزوها دانست؛ زیرا اولاً چیزهایی را آرزو می‌کند که می‌پندارد آن چیزها خوشی و آسایش و سعادت او را تأمین می‌کنند؛ اما بسیار اتفاق می‌افتد که در آرزوی خود اشتباه می‌کند. ثانیاً پیدایش آرزو تابع میزان فهم و اطلاع انسان است. ممکن است امور زیادی سعادت‌بخش باشند، اما انسان به دلیل نشناختن و آشنا نبودن با آن‌ها، آن‌ها را هرگز آرزو نمی‌کند، آیا می‌توان گفت چون سعادت نیل به آرزو است و طفل آرزوی علم ندارد، پس علم برای او سعادت نیست؟ بسیاری از چیزها را انسان آرزو می‌کند و سعادت نیست و بسیاری از چیزها را آرزو نمی‌کند درحالی‌که سعادت او است.«پس تفسیر سعادت به رسیدن به آرزو درست نیست، چنان‌که تفسیر سعادت به رضایت نیز صحیح نیست؛ زیرا رضایت، مانند آرزو با سطح فکر و فهم و درک و اراده و همت بستگی دارد، انسان گاهی ازآن‌جهت چیزی را منتهای آرزوی خود قرار نمی‌دهد و از رسیدن به آن کمال رضایت حاصل نمی‌کند که همت بلند ندارد و یا سطح فکرش پایین است. دو نفر را در نظر می‌گیریم که هدف و آرزوی نهایی یکی از آن‌ها این است که کدخدای دهی بشود و هدف و نهایت آرزوی دیگری این است که شخص اول جهان گردد و بر همه جهان حکومت کند. این دو نفر اگر به منتهای آرزوی خود برسند کمال رضایت هر دو حاصل خواهد شد؛ بلکه هر دو به کمال لذت نائل خواهند گشت. بهره آن‌ها ازلحاظ رضایت و بلکه ازلحاظ لذت مساوی و برابر خواهد بود. ولی موضوع رضایت و لذت آن‌ها متفاوت است. موضوع رضایت و لذت یکی (آن‌که می‌خواهد شخص اول جهان گردد) از موضوع رضایت و لذت دیگری عالی‌تر و کامل‌تر است. اگر کمال سعادت به این است که انسان حداکثر رضایت را از وضع خود داشته باشد و هیچ‌گونه نارضایتی در کار نباشد، دو فرد موردنظر به‌طور مساوی به کمال سعادت نائل شده‌اند و هیچ‌کدام از دیگری سعادتمندتر نیست؛ ولی اگر سعادت، تنها به رضایت بستگی نداشته باشد، کمال و نقص موضوع رضایت، یا کثرت و قلت آن نیز دخالت داشته باشد، نمی‌توان گفت دو نفر موردنظر در یک درجه، سعادتمندند و هر دو کمال سعادت دارند. (صالحی، ۱۳۶۹)
اگر شخص این دیدگاه را بپذیرد که خوشبختی ذاتاً اعتدال بین میل و رضا است ممکن است به این نتیجه دیگر دست یابد که امن‌ترین راه نیل به خوش‌بختی آن است که حتی‌الامکان خواسته‌ای کم و ناچیز داشته باشد تا از این طریق، احتمالات ناکامی را به حداقل و احتمالات کامیابی را به حداکثر برساند. این دستورالعمل خوشبختی «آرمان زاهدانه زندگی«نامیده می‌شود. هنگامی‌که این آرمان‌ها به منتها درجه خود می‌رسد، خوشبختی کامل را در چشم‌پوشی تمام‌عیار از همه امیال، هر چه باشند، تصور می‌کند. (رایت، ۱۳۸۰).
از مجموع بیانات به‌خوبی درمی‌یابیم که نکته اساسی دیگری در تفسیر سعادت و خوشبختی دخیل است و آن فراگیری و همه‌جانبه بودن مفهوم خوشبختی است؛ بنابراین حقیقت سعادت همان لذت دائمی و همه‌جانبه‌ای است که پس از تأمین خواسته‌های فطری، روحی و طبیعی انسان، در حد امکان به فراخور محدودیت‌های جهان مادی، برای انسان به وجود می‌آید؛ بنابراین:
«سعادت عبارت است از لذت همه‌جانبه و میل همه‌جانبه به همه کمالات به‌طوری‌که حداکثر کمالات و حظوظ فکری و طبیعی استیفا گردد. (رایت، ۱۳۸۰).
این تعریف نه خوشبختی را در لذت انفعالی جستجو می‌کند و نه در ارضای میل، بلکه زندگی قرین خوشبختی را در آن چیزی جستجو می‌کند که «لذت انفعالی امیده می‌شود، یعنی لذت انجام آن چیزی که ما به آن مشتاقیم؛ یعنی آن چیزی که آن را به خاطر خودش دوست داریم، انجام دهیم. هدف ما در فعالیت‌هایی که مشتاق به انجام آنیم، کمالی یا خوبی به معنای اصطلاحی کلمه است. (رایت، ۱۳۸۰)
رد نظریه خوشبختی ذاتی
سؤال دیگری که با اندیشیدن حول مسأله خوشبختی مطرح می‌شود این است که «آیا خوشبختی و بدبختی ذاتی است» این ابهام در ذهن بعضی از ما وجود دارد که چگونه است که بعضی از انسان‌ها در خانواده‌ای متولد می‌شوند که زمینه‌های رشد و بالندگی به احسن وجه در آن خانواده وجود دارد. این‌که اگر راه رسیدن به خوشبختی دین‌داری است بعضی انسان‌ها در خانواده‌های دین‌دار و دین‌شناس متولد می‌شوند و بعضی دیگر در خانواده‌ای دین‌دار و بعضی هم در خانواده‌ای که اصلاً اعتقاد به دین ندارند؛ و کلاً این‌که راه خوشبختی هر چه که باشد برای گروهی هموار است و برای گروه دیگر نه.
نکته‌ای که در مسأله خوشبختی نباید از آن غفلت ورزید، مختار بودن انسان است دررسیدن به سعادت، یعنی اراده و اختیار انسان در نیل به سعادت، نقش اصلی را ایفا می‌کند؛ اگرچه عوامل دیگری نیز در میان است که بیرون از اراده و اختیار ماست. اینکه هر انسانی در زندگی خویش کم‌وبیش مختار است و خود می‌تواند راه و همراه خویش را برگزیند نیاز به اثبات ندارد و تصور آن کافی است تا تصدیق شود. بهترین دلیل بر مختار بودن انسان، در اختیار داشتن ابزار اختیار است. خداوند آفرینش انسان قوا و ابزاری نهاده است که مفهوم آن، مجاز بودن انسان در استفاده از آن‌ها است و استخدام آن قوا و ابزار، جز به اختیار ممکن نیست و معنایی ندارد. مولوی می‌گوید:
خواجه چون بیلی به دست بنده داد
بی‌زبان معلوم شد او را مراد
اما اینکه چرا برخی منکر اراده و اختیار انسان‌اند، دلایل بسیاری دارد که پاره‌ای از آن‌ها، از نوع دلایل نظری و فکری نیست، بلکه گاه انسان‌ها چنین افکاری را بر خود تحمیل می‌کنند تا شاید بتوانند همه نگون‌بختی‌ها و ناکامی‌های خویش را بر سر جبر خراب کنند و خود را از دادگاه وجدان و محکمه اجتماع پیروز و آبرومند بیرون آیند. (بابایی، ۱۳۸۰).
برخی از مفسرین با استناد غلط به آیات ۱۰۵ تا ۱۰۸ سوره مبارکه هود که می‌فرماید:
«یوم لاتکلم نفس الا بإذنه فمنهم شقی و سعید* فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق* خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید* و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها مادامت السموات و الارض الا ماشاء ربک عطاء غیر مجذوذ»
خواسته­اند تا خوشبختی و بدبختی را امری ذاتی قلمداد کنند. این در حالی است که نه‌تنها از آیه فوق چنین برداشتی ممکن نیست، بلکه به‌وضوح ثابت می‌کند که سعادت و شقاوت امری اکتسابی است. خداوند می‌فرماید: «اما الاشقیا و اما السعدا» و مانند آن و ازاینجا روشن می‌شود آنچه در تفسیر فخر رازی آمده است که:
«در آیات، خداوند از هم‌اکنون حکم کرده که گروهی در قیامت سعادتمند و گروهی شقاوتمندند؛ و کسانی را که خداوند محکوم ‌به چنین حکمی کرده و می‌داند سرانجام در قیامت سعید یا شقی (خوشبخت و بدبخت) خواهند بود، محال است تغییر کند و الا لازم می‌آید که خبر دادن خداوند کذب و عملش جهل شود و این محال است» برداشتی بی‌اساس است. همان‌طور که بیان شد اگر انسان‌ها افکاری که از نوع دلایل فکری نیست بر خود تحمیل نکنند، مفهوم آیه روشن است؛ کسانی که به اراده و خواست خود درراه سعادت پی نهاده‌اند، در قیامت در سایه اعمال خود سعادتمند هستند و کسانی که راه شقاوت را برگزیده‌اند در سایه اعمال خود شقاوتمندند. (مکارم شیرازی، ۱۳۸۵).
و اگر بپذیریم که خوشبختی و بدبختی ذاتی است و بدون اختیار و اراده به نیکی‌ها و بدی‌ها کشیده می‌شویم، تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانی و نصیحت و تشویق و توبیخ و سرزنش و مؤاخذه و بالاخره جزا و پاداش همگی یا بی‌فایده است و یا ظالمانه.
آن‌هایی که مردم را در انجام خوب و بد مجبور می‌دانند خواه این جبر، جبر الهی یا جبر طبیعی، یا جبر اقتصادی و یا جبر محیط بدانند تنها به هنگام سخت گفتن و یا مطالعه از این مسلک طرفداری می‌کنند ولی در عمل حتی خودشان هرگز چنین عقیده‌ای ندارند، به همین دلیل است که اگر به حقوق آن‌ها تجاوزی شود، متجاوز را مستحق توبیخ، ملامت، محاکمه و مجازات می‌دانند و هرگز حاضر نیستند به‌عنوان اینکه او مجبور به انجام این کار است، از وی صرف‌نظر کنند. به‌هرحال هیچ جبری مسلکی را نمی‌یابیم که در عمل روزانه به این عقیده خود پایبند باشد، بلکه برخوردش با تمام انسان‌ها برخورد با افراد آزاد، مسئول و مختار است.
جالب اینکه در آیات فوق «شقوا» به‌عنوان فعل معلوم و «سعدوا» به‌عنوان فعل مجهول آمده است. این اختلاف شاید اشاره به نکته لطیفی باشد که انسان راه شقاوت را با پای خود می‌پیماید، ولی برای پیمودن راه سعادت تا امداد و کمک الهی نباشد پیروز نخواهد شد؛ و بدون شک این امداد و کمک تنها شامل کسانی خواهد شد که گام‌های نخستین را بااراده و اختیار خود برداشته‌اند و شایستگی چنین امدادی را پیداکرده‌اند. (همان، ۲۳۷)
با توجه به آیات متوجه می‌شویم خوشبختی که در اینجا مطرح‌شده، خوشبختی و سعادت آخرت است و اشاره دارد به‌جاودانگی و خلود در آتش برای شقاوتمندان و ماندگاری سعادتمندان در بهشت. بالطبع خوشبختی در دنیا نیز نمی‌تواند ذاتی باشد، چراکه اگر این‌گونه بود در مبانی تربیتی نباید توصیه به تلاش و کوشش، کار کردن، کسب علم و … می‌شد و اگر بگوییم این موارد نیز برای خوشبختی آخرت است به خطا رفته‌ایم؛ زیرا مواردی که دین به آن اشاره‌کرده علاوه بر تأثیر در خوشبختی آخرت در خوشبختی دنیا نیز مؤثرند و به آن تصریح‌شده است.
به‌طور مثال امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:
«خیر الدنیا و الاخره فی خصلتین: الغنی و التقی و شر الدنیا و الاخره فی خصلتین: الفقر و الفجور»؛
خیر دنیا در دو چیز است: بی‌نیازی و پرهیزگاری و شرّ دنیا و آخرت باهم است؛ یعنی فقر و گناهکاری.
در این حدیث شریف اشاره به دنیا و آخرت باهم است؛ یعنی فقر و بی‌نیازی همان‌قدر که در خوشبختی دنیا مؤثرند در خوشبختی آخرت هم نقش دارند و همین‌گونه است پرهیزگاری و گناهکاری. گاه گمان می‌کنیم که اثر پرهیزگاری و گناهکاری در آخرت بر ما معلوم می‌شود اما چنین نیست، بلکه انسان اثر عمل خود را در دو مرحله می‌بیند. به تعبیری شاید بتوان گفت که اثر عمل در دنیا موهبتی است از جانب خدای تعالی تا انسان متوجه شود که اگر پای درراه سعادت گذاشته است بااراده قوی‌تر طی طریق کند؛ و اگر راه شقاوت را می‌پیماید، متنبه شود و از آن راه بازگردد. در مورد فقر و بی‌نیازی هم همین‌طور است. فقر و بی‌نیازی چه در معنای عام (فقر فرهنگی، فقر اقتصادی و…) و چه در معنای خاص آن (فقر اقتصادی) بکار رود نیز در خوشبختی دنیا و آخرت مؤثر است. امام علی علیه‌السلام به فرزندشان محمد بن حنفیه می‌فرمایند:
«یا بنی! انی أخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه فإن الفقر منقصه للدین مدهشه، داعیه للمقلت»؛
فرزندم! برای تو از فقر می‌ترسم، پس‌ازآن به خدا پناه ببر، زیر فقر، دین انسان را ناقص و عقل پریشان او را به مردم و مردم را به او بدبین می‌سازد.
در این حدیث اشاره به اثر فقر در دین و عقل و در روابط اجتماعی شده است که در بعضی از موارد، مصادیق بین دنیا و آخرت مشترک‌اند و در بعضی مربوط به یکی از آن‌هاست. فقر از مواردی است که انسان بااراده و اختیارش می‌تواند آن را از بین ببرد (هرچند همان‌طور که اشاره کردیم، موارد دیگری غیر از اراده و اختیار در خوشبختی تأثیر دارند.) و یا بااراده خود از راه‌های دیگری مثل قناعت بر آن غلبه کند.
رابطه بهداشت روان و خوشبختی
با بررسی این دو مقوله (بهداشت روان و خوشبختی) می‌توان گفت که عوامل مؤثر در بهداشت روان و عوامل اثرگذار در خوشبختی تقریبا باهم یکی هستند و همان‌طور که خوشبختی متغیر است، بهداشت روآن‌هم متغیر است. مسائلی مثل عوامل فرهنگی، تربیتی، شرایط اجتماعی و اقتصادی و به‌طورکلی با در نظر گرفتن متغیرهایی مثل مذهب، ایمان، روحانیت و معنویت، چهار عامل مهمی هستند که در هر دو مقوله نقش بسزایی ایفا می‌نمایند. درگذشته تعاریف مختلفی از خوشبختی آورده شد، در اینجا به تعریف مختصری از بهداشت روانی پرداخته تا نقاط اتصال آن با خوشبختی روشن شود و بتوان ارتباط این دو با یکدیگر و با توجه به نقش دین در بهداشت روان، نقش دین را در خوشبختی بیان کنیم.
روانشناسان بهداشت روانی را تعبیر به داشتن احساس آرامش و امنیت درون، دور بودن از نشانه‌های اضطراب و افسردگی و تعارض مزمن روانی و برخورداری از سلامت ذهن، اندیشه تفکر کرده‌اند. از بهداشت روانی تعبیرات و معانی گوناگون شده است. در اینجا به هشت معنی از آن اشاره می‌کنیم: ۱- عدم بیماری روانی، ۲- قدرت تأمل در باب خود، آگاهی از این‌که چه می‌کنیم و چرا می‌کنیم، ۳- نمو، رشد و خودشکوفایی، ۴- یکپارچگی همه فرآیندها و صفات فرد، ۵- توانایی کنار آمدن با فشار روانی، ۶- خود فرمایی و خود فرمان‌بری، ۷- دیدن جهان چنان‌که واقعاً هست، ۸- تسلط بر محیط: توانایی مهر ورزیدن، کار، در ارتباطات و مناسبات با دیگران خوشایند بودن قدرت انطباق و سازگاری و … با این تعریف کلی می‌توان گفت که بدون داشتن بهداشت و سلامت روانی یعنی بدون داشتن احساس آرامش و امنیت درون و نداشتن افسردگی و اضطراب و… نمی‌توان بر احساس بالاتر یعنی حسّ خوشبختی دست‌یافت و می‌توان گفت خوشبختی حسی درونی است و در اصل مرتبط باروح و روان آدمی است. پس با روانی بیماری نمی‌توان خوشبختی را حس کرد.
متغیرهای مؤثر در خوشبختی
بهداشت روانی فرد، اجتماع و… بسیار متغیر و در حال دگرگونی و تحول است. عوامل بسیاری در شکل‌گیری، دگرگونی، تحول و تعالی و یا سقوط بهداشت روانی نقش دارند. شاید مشکل بتوان عاملی پیدا کرد که در سلامت روان بی‌اثر باشد. عواملی مانند سن، جنس، مذهب، نژاد، جغرافیا، شغل، تأهل و تحصیلات، عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، عوامل روان‌شناختی همچون خلق، تفکر، شناخت، منطق، هوش، شخصیت و… در سلامت روان نقش مؤثری دارند. در چند دهه اخیر عوامل زیادی در حوزه عرفان، مذهب، ایمان، روحانیت و معنویت شناسایی شده‌اند که در تأمین سلامت روان انسان مؤثرند؛ و می‌توان چهار حوزه مرتبط با بهداشت روانی را به این صورت نام برد: روانی، زیستی، اجتماعی، معنوی. اکثر این عوامل در خوشبختی نیز مؤثرند؛ که برای هرکدام از چهار گروه می‌توان تأییداتی از جانب دین در نظر گرفت. مثلاً از عوامل اجتماعی که در خوشبختی مؤثرند، مورد وثوق بودن در جامعه است.
امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:«کفی بالمرء سعاده ان یوثق به فی امور الدین و الدنیا»؛از خوشبختی مرد همین بس که در امور دین و دنیا مورد اعتماد باشد.
و یا در مورد عوامل زیستی که در خوشبختی مؤثرند، می‌توان گفت که اگر محیط‌زیست انسان محیطی آلوده باشد- با در نظر گرفتن اثرپذیری انسان- طبعاً در چنین محیطی آسوده نخواهد بود و این آلودگی باعث رنجش جسم و روان آدمی می‌گردد که در این دو (جسم و روان) در احساس خوشبختی دخیل‌اند.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:«زندگی بدون احراز سه عامل حیاتی، گوارا نیست: هوای پاک، آب روان و زمین حاصل خیز«
مورد دیگری که می‌توان جزء عوامل زیستی در نظر گرفت مسأله هم‌زیستان انسان می‌باشند که به‌نوعی جزء عوامل روانی نیز شمرده می‌شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...