راهنمای نگارش پایان نامه با موضوع معانی ذهنی کنشگران جنبش زنان ایران- فایل ۱۱ |
جریان لائیک (فمینیستهای سکولار و لائیک)
۱. زنان چپگرا: این گروه که بخش عمده جریان لائیک جنبش زنان را تشکیل می دادند متاثر از انواع اندیشه های چپگرا (از کمونیستی تا سوسیال دموکرات) بودند که در داخل و خارج از ایران فعالیت داشتند. تا نیمه دهه ۱۳۷۰، آنهایی که در داخل ایران بودند، عمدتاً در قالب محافل خصوصی فعالیت می کردند. و آن دسته که در خارج از کشور بودند یا به احزاب سیاسی چپگرا وابستگی داشتند یا به فعالیتهای دانشگاهی مشغول بودند.
۲. زنان لیبرال و ملیگرا: این گروه از زنان، عمدتاً به سازمان های سیاسی همچون جبهه ملی ایران نزدیک بودند، و محل فعالیت آنها متمرکز در خارج از کشور بود. آنها بیشتر به فعالیتهای ژورنالیستی و حقوقی مشغول بودند و تعداد اندکی را شامل می شدند.
۳. زنان سلطنت طلب: این دسته از زنان عمدتاً در دوران رژیم پهلوی به دستگاه حکومت نزدیکی داشتند یا برخی از اعضای رده بالای سازمان زنان ایران بودند. تعداد آنها نیز اندک بود و در حد چند چهره محدود بود.
جریان اسلامگرا (فمینیستهای اسلامگرا)
۱. زنان ملی-مذهبی: این گروه عمدتاً وابسته به احزابی همچون نهضت آزادی یا دیگر گروههای ملی-مذهبی بودند که با اینکه اسلامگرا محسوب می شدند، اما قرائتی نو از اسلام ارائه می دادند. در واقع، این دسته از زنان اسلامگرا انتقادات بسیاری نسبت به حکومت اسلامی داشتند. نشریه ای مانند پیام هاجر مربوط به این گروه از زنان بود.
۲. زنان اطلاحطلب: این گروه از زنان نزدیک به جناح میانهرو حاکمیت، یعنی گروههایی همچون کارگزاران سازندگی یا روحانیون مبارز بودند. در میان این دسته گروه های مختلفی از زنان فعال بودند که در نیمه دهه ۱۳۷۰ به شیوههای مختلف به طرح مطالبات زنان می پرداختند. نشریاتی مانند زنان، فرزانه، حقوق زنان، و روزنامه زن مربوط به گروه از زنان بود.
۳. زنان حکومتی: این دسته از زنان که سنتی ترین برداشت ها از اسلام را ارائه می دادند به جناح تندرو حاکمیت نزدیک بودند و در زمینه مسائل زنان، موضع رسمی حکومت را اتخاذ می کردند. به عنوان نمونه می توان به جامعه زینب اشاره کرد.
اما، این نوع جریان شناسی به تدریج از اواخر دهه ۱۳۷۰ دچار ابهام و مشکلاتی شد. در واقع، با تغییر فضای اجتماعی – سیاسی جامعه ایران، توجه مجدد فعالان مستقل به عرصه عمومی، و طرح پیشنهادات عملی، مرزبندی جریانهای زنان نیز دچار تحولاتی شد. در ادامه، بر مبنای دادههای تاریخی که در بخش دوم فصل چهارم (وقایع نگاری جنبیش زنان) ارائه شد، به تحلیل تحولات جنبش زنان در فاصله سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۶ پرداخته می شود.
آشکارگی مجدد جنبش زنان در عرصه عمومی
همانگونه که در بخش اول این فصل مرور شد، جنبش زنان در بحبوحه انقلاب فرصتی یافته بود که مجدداً در فضای آزاد سیاسی – اجتماعی آن دوره امکان حضور مستقل در عرصه عمومی را داشته باشد. در سه سال نخست پس از انقلاب گروهها و نشریات متعددی توسط زنان راهاندازی شد و فعالیتهای گوناگونی یا برای زنان یا با محوریت زنان انجام گرفت. شاید برجسته ترین این فعالیتها اعتراضاتی بود که در خصوص لغو حقوق از پیش موجود زنان رخ داد. اما با آغاز سرکوب سیاسی از سال ۱۳۶۰، گروههای مستقل زنان نیز مانند بسیاری دیگر از گروههای سیاسی و اجتماعی از صحنه مبارزات عرصه عمومی به شیوه ای قهرآمیز حذف شدند. و عرصه برای جریاناتی خالی ماند که نزدیک یا وابسته به حکومت اسلامی بودند (مقدم، ۱۳۸۵: ۱۵۳). پس از آن، تا نیمه دهه ۱۳۷۰، بیشتر فعالیتهای مربوط به زنان در عرصه عمومی توسط «زنان اسلامگرا» انجام میشد. به دلیل وابستگی آنها به حکومت، عملاً بسیاری از این اقدامات را نمی توان در ضمره فعالیتهای جنبشی به حساب آورد. جریان زنان سکولار و چپگرا نیز یا از ایران مهاجرت کرده بودند، یا در قالب محافل خصوصی فعالیتهای محدود و بی سر و صدایی داشتند. در مجموع، باید گفت که طی دهه ۱۳۶۰ و تاحدودی در نیمه دهه ۱۳۷۰، عملاً جنبش زنان دچار نهفتگی و افول بود.
پس از تغییراتی که با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت تکنوکرات هاشمی رفاسنجانی در ساخت حکومت اتفاق افتاد؛ برخی زمینهها، بویژه در عرصه فرهنگی، برای فعالیتهای مستقل زنان فراهم شد. سیاستهای مبتنی بر توسعه اقتصادی (بازار آزاد) و همچنین ارتقاء تعاملات بینالمللی دولت موسوم به سازندگی سبب شد که از تمامیتخواهی دهه ۱۳۶۰، اندکی کاسته شود (کدی، ۱۳۸۳: ۵۵). بواسطه تعاملات بینالمللی، جناح سیاسی میانهرو حاکمیت متقاعد به اتخاذ سیاستهایی شد که بتواند وجهه بهتری از ایران در عرصه بینالمللی به نمایش بگذارد. این مسئله در مورد زنان نیز خالی از لطف نبود. بویژه، سفر برخی از زنان به نمایندگی از دولت ایران در دو کنفرانس جهانی زنان – که اولی در سال ۱۳۶۴ (۱۹۸۵) در نایروبی، و دومی در سال ۱۳۷۴ (۱۹۹۵) در پکن بگزار شد – توانست زمینههایی را برای برخی فعالیتهای مستقل زنان فراهم کند. هرچند، هنوز در این دوره هژمونی با گروه زنان اسلامگرا بود و مجال فعالیتهای مستقل از دولت بسیار محدود بود. البته، می توان به تاسیس «انجمن دفاع از حقوق کودک» و همچنین «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» توسط گروهی از زنان در سال ۱۳۷۴ اشاره کرد.
اما، فرصت اصلی برای شکلگیری نهادهای مستقل جنبش زنان، در نتیجه روی کار آمدن دولت جدید خاتمی در سال ۱۳۷۶ فراهم شد. دولت جدید که به دولت اصلاحات مشهور شد، با طرح شعار توجه به جامعه مدنی، و با رای بالایی که از جوانان و زنان به دست آورده بود، سرآغاز نهضتی عمومی در جامعه ایران شد. این نهضت که نام اصلاحات به آن اطلاق می شد، تاثیراتی مثبت در جهت بازسازی فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایران داشت (کدی، ۱۳۸۳: ۶۴ و بشیریه، ۱۳۸۱: ۱۸۷-۱۸۸). گروههای مستقل زنان نیز – که اکثراً جزء جریان زنان سکولار و چپگرایی بودند که طی سالهای پیش از آن، تنها در قالب محافل خصوصی فعالیت داشتند – به موجب باز شدن فضای عرصه عمومی توانستند با تشکیل گروههای جدیتری به فعالیت در عرصه عمومی متمایل شوند. البته، هنوز در سالهای نخست روی کار آمدن دولت جدید، به دلیل تجربه سرکوبهای گذشته، این زنان به سرعت وارد عرصه عمل نشدند و برای آنکه نسبت به این وضعیت اعتماد پیدا کنند، مدتی در حوزههای دیگری مشغول فعالیت بودند (مرکز فرهنگی زنان، ۱۳۸۵: ۱۷). به تدریج، با گسترده شدن فضای نشر و مطبوعات، گروههایی از زنان بطور جدی وارد عرصه نویسندگی، مترجمی، روزنامهنگاری و حتی چاپ و نشر شدند.
همین گروه آخر بود که زمینه ساز اولین حضور جمعی زنان در عرصه عمومی شد. به همت جمعی از زنان و با مجوز مشترک نشر روشنگران و نشر توسعه، مراسمی در نکو داشت روز جهانی زن (۱۷ اسفند ۱۳۷۸ مصادف با ۸ مارس ۱۹۹۹) در سالن مجموعه کتاب شهر تهران با حضور جمع کثیری از زنان برگزار شد. این برنامه، نخستین مراسمی بود که پس از حدود ۲۰ سال توسط زنان مستقل در یک فضای عمومی برگزار می شد (مرکز فرهنگی زنان، ۱۳۸۵: ۱۸). در واقع، می توان برگزاری این برنامه را مبدا ظهور و آشکارگی جنبش زنان در دوره معاصر دانست. پس از برگزاری این مراسم بود که محافل مستقل زنان سکولار، جمعهای مختلف دختران جوان، و حتی گروههای زنان مسلمان مستقل از دولت، این جسارت را پیدا کردند که در قالب گروهها، انجمنها و سازمانهای رسمی و علنی به فعالیت در زمینه مسائل زنان مشغول شوند. در همین مقطع نیز، به واسطه سیاستهای اصلاحات از بالای دولت خاتمی، الگویی برای تشکیل نهادهای مدنی، با عنوان «سازمانهای غیر دولتی» (NGOs) در جامعه ترویج میشد که مورد اقبال جوانان قرار می گرفت.
بدین ترتیب، می توان سال ۱۳۷۸ را نقطه شروع مجددی برای فعالیتهای مستقل زنان در عرصه عمومی دانست. پس از آن، به تدریج بر تعداد و تنوع نشریات زنان افزوده شد و گروههای جدیدی توسط زنان فعال حوزه مدنی در کل کشور تاسیس گردید. یکی از نشریات تاثیرگذار در ترویج اندیشههای فمینیستی در این دوره، نشریه «جنس دوم» بود که به کوشش نوشین احمدی خراسانی منتشر می شد. اما در میان گروههای زنان، «مرکز فرهنگی زنان» از جمله برجستهترین و تاثیرگذارترین گروههایی در جنبش زنان به شمار می آید که در اسفند سال ۱۳۷۹ همزمان با برنامهای که به مناسبت روز جهانی زن در خانه هنرمندان ایران برگزار گردید، اعلام موجودیت کرد. این مرکز توسط زنانی با سوابق و گرایشهای سکولار و چپگرا تاسیس شد. و یک سال بعد، از وزارت ارشاد مجوز فعالیت گرفت. البته، در همان دوره نیز، با خروج چند تن از اعضای این مرکز، گروه جدیدی با عنوان «زنان اسفند» اعلام موجودیت کردند. از اعضای اصلی مرکز فرهنگی زنان، می توان به نوشین احمدی خراسانی، منصوره شجاعی، ناهید کشاورز، پروین اردلان، طلعت تقی نیا، احترام شادفر، ناهید جعفری، و زهره ارزنی اشاره کرد. نازی اسکویی و ناهید مظفری از زنانی بودند که با خروج از مرکز فرهنگی، گروه زنان اسفند را ایجاد کردند.
به تدریج در سالهای پس از آن، گروههای دیگری از زنان در تهران و شهرهای دیگر کشور تشکیل شدند. به عنوان مثال می توان به تاسیس سایت «زنان ایران»، که توسط افرادی همچون شادی صدر و آسیه امینی اداره می شد، اشاره کرد. همچنین، در سال ۱۳۸۱ کانون هستیا اندیش، توسط جمعی از دختران جوان تشکیل گردید. در این دوره، در شهرهایی همچون تبریز و سنندج نیز به تدریج گروههای فعال در زمینه مسائل زنان آغاز به کار کردند. در تبریز نیز، فعالیتهای زنان توسط ناشران آغاز شد. بدین ترتیب که نشر آناس در سال ۱۳۷۹ برنامه ای به مناسبت روز جهانی زن تدارک دید. در سنندج نیز، تشکلهایی همچون «جامعه حمایت از زنان»، «انجمن آذر مهر»، و «هه وراز» فعالیت خود را در زمینه مسائل زنان از سال ۱۳۸۰ آغاز کردند. همچنین، باید به نقش ماهنامه زنان در این دوره اشاره کرد که در انعکاس مسائل زنان و ترویج فعالیتهای زنان نقش به سزایی داشت. در مجموع، حساسیت و توجه نشان دادن به مسائل زنان طی این دوره به سرعت افزایش یافت و گروههای مختلف اجتماعی نسبت به مسائل زنان واکنش نشان دادند.
در واقع، می توان فاصله سالهای ۱۳۷۸ الی ۱۳۸۲ را دوران تکثیر و شکلگیری نهادهای جدید جنبش زنان در ایران دانست. با این وجود، در این دوره همچنان تفاوت جریانهای جنبش زنان بر مبنای دوگانه «سکولار-اسلامی» استوار بود. به بیان دیگر، این الگو برای جریانشناسی گروههای مختلف جنبش زنان منطقی و کارآمد بود. چراکه، مانند گذشته بسیاری از تفاوتها میان دو جریان اسلامی و سکولار جنبش زنان بر اساس اختلافات قدیمی بود. اما، در نیمه دوم سال ۱۳۸۲، مجموعه رویدادهایی سبب شد که جنبش زنان وارد مرحله جدیدی از حیات خود شود. در این سال، دو رویداد جمعی، فرایند همگرایی گروههای مختلف زنان را هموار ساخت.
نخستین رویداد مربوط به اهداء جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی (۱۹ آذر ۱۳۸۲) بود که شور و شعفی بسیار در دل زنان ایجاد کرد. جمعیت زیادی با برنامه یا بصورت خودانگیخته به پیشواز وی در فرودگاه رفتند و در خیابان شعار دادند: «بانوی صلح ایران، خوش آمدی به ایران»[۹۷]. گروههای مختلف زنان نیز در تدارک این برنامه پیشواز فعالانه عمل کردند. جمعی از آنها در سطح شهر به توزیع گل در میان مردم پرداختند. دومین رویداد، برگزاری مراسم هشت مارس (۱۷ اسفند ۱۳۸۲) در پارک لاله تهران با فراخوان مرکز فرهنگی زنان بود. این تجمع که با اخذ مجوز تدارک دیده شده بود، تنها ساعاتی پیش از آغاز برنامه غیرقانونی اعلام گردید و در نتیجه ماموران نیروی انتظامی به مقابله با تجمع کنندگان پرداختند (مرکز فرهنگی زنان، ۱۳۸۵: ۱۹). در واقع، این نخستین برخورد پلیسی بود که با فعالان جنبش زنان صورت گرفت (پیش از آن، اکثر برخوردها در سطح قضایی بود). با اینکه در سال ۱۳۸۲، اهداء جایزه صلح نوبل روحیه ای تازه برای فعالان جنبش زنان ایجاد کرد، نیروهای امنیتی و انتظامی نیز نخستین مخالفتها را به جنبش زنان نشان دادند. این دو عامل، یکی به عنوان فرصت مشترک برای دیده شدن زنان ایرانی، و دیگری به عنوان تهدید مشترک، به کاتالیزور همگرایی گروههای مختلف جنبش زنان بدل شد.
در فروردین سال ۱۳۸۳، نخستین جلسه جمع «هماندیشی زنان» تشکیل گردید. این جمع تشکیل شده از طیف گسترده و متکثر کنشگران جنبش زنان بود. ساختار هماندیشی نظام یافته نبود، بدین معنی که الزاماً افراد با هویت جمعی در آن حضور نداشتند. با این وجود، می توان به نمایندگان برخی گروهها یا گرایشها در این جمع اشاره کرد، مانند: اعضای مرکز فرهنگی زنان، کانون هستیا اندیش، سایت زنان ایرانی، انجمن زنان هماوا، انجمن روزنامه نگاران زن (رزا)، زنان فعال محیط زیستی، تلاشگران سلامت، گروهی از زنان ملی-مذهبی و جمعی از زنان اصلاح طلب. جلسات هماندیشی، طی سال ۱۳۸۳ تقریباً بطور منظم و ماهیانه تشکیل می شد و بسیاری از مشکلات زنان مورد بحث و تبادل نظر میان گروههای مختلف قرار می گرفت. این جلسات، سبب همگرایی، نزدیکی و ایجاد اعتماد متقابل میان گروههای مختلف جنبش زنان (البته با تمرکز بر تهران) می گردید. محور مباحث جمع هماندیشی، بیش از آنکه معطوف به عمل باشد، در جهت تشریح و بحث درباره فهم مشترک از مطالبات زنان بود.
در مجموع، برگزاری جلسات هماندیشی، تجربه ای مثبت بود که احساسات مشترک گروههای مختلف جنبش زنان را تقویت میکرد. در جمع هماندیشی فرایندی از اعتمادسازی و همگرایی گروههای زنان شکل گرفت که بسیاری از تصاویر پیشینی گروههای مختلف از یکدیگر را دچار چالش ساخت. در واقع، تغییر شرایط اجتماعی، امکان فعالیت در عرصه عمومی، و امکان گفتگو و تعامل، بسیاری از خط و مرزهای سابق را مورد پرسش قرار داد. در این دوره، چندان تاکیدی بر تفاوتهای ایدئولوژیک صورت نمی گرفت و با وجود تفاوت در عقاید، مسئله اصلی تلاش برای رسیدن به همبستگی بود. نتیجه این تلاش ها به برگزاری تجمع بزرگ ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۴ منجر شد. تجمعی که با بهره گیری از فرصت انتخاباتی بوجود آمده، توانست با حفظ استقلال از رقابتهای سیاسی زمان انتخابات، طیف گسترده ای از فعالان جنبش زنان را بسیج نماید. ابعاد گسترده این تجمع چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی، آن را از سایر کنشهای جمعی جنبش زنان متمایز ساخت. حدود ۶۰۰۰ هزار نفر در این تجمع شرکت نمودند، که از سال ۱۳۵۷ تاکنون بی سابقه است (مرکز فرهنگی زنان، ۱۳۸۵). در واقع، با برگزاری این تجمع، زنان توانستند «همبستگی» خود را در قالب یک کنش جمعی به ثبت برسانند.
البته شبکه دیگری نیز به موازات جمع هماندیشی از اواسط سال ۸۴ فعالیت خود را آغاز کرد. برگزاری نمایشگاهی با عنوان «چهل تکه همبستگی زنان» در تیرماه سال ۸۴ زمینه ساز جمع شدن برخی گروه های جنبش زنان حول محور «منشور حرکت جهانی زنان» شد. این جمع که خود را با نام «هواداران حرکت جهانی زنان (WMW)»[۹۸] معرفی می کردند، تلاش داشتند تا از طریق برخی تجمعات کوچک خیابانی و توزیع دفترچه های آموزشی، مسائل زنان را به میان مردم ببرند. گروههایی همچون زنان اسفند، کانون هستیا، تلاشگران سلامت، مرکز فرهنگی زنان و برخی فعلان حوزه زنان در آذربایجان و کردستان از اعضای این شبکه بودند. شایان ذکر است که گرایش عمومی این شبکه نسبتاً چپگرا بود. همکاری مشترک دو شبکه «هماندیشی زنان» و «هواداران حرکت جهانی»، به برگزاری تجمع هشت مارس سال ۸۴ در پارک لاله تهران منجر شد. درحالیکه، تجمع ۲۲ خرداد ۸۴ به دلیل فرصت انتخاباتی در فضایی آرام برگزار گردید، اما در ۱۷ اسفند ۱۳۸۴ که نیروهای تندرو در حاکمیت قدرت را در دست داشتند، پلیس به مقابله خشونت آمیز با تجمع کنندگان اقدام کرد (مرکز فرهنگی زنان، ۱۳۸۵: ۲۰).
در مجموع، محور اصلی فعالیت های زنان در این دوره، تقویت «همبستگی» درون جنبشی بود. هم جمع هماندیشی و هم هواداران حرکت جهانی، مسئله «همبستگی» را یکی از شعارهای اصلی خود می دانستند. تقویت مفهوم همبستگیِ میان جنبشی، به همراه تاکید بر مسئله «استقلال» جنبش زنان (بویژه از گروههای سیاسی) موضوعاتی جدی بودند که به ادبیات و هویت جنبش زنان در آن مقطع تبدیل شدند. این مسئله سبب شد که برخی تفاوتهای مبتنی بر ایدئولوژی یا پیشینههای کنشگران جنبش زنان تاحدودی تحت شعاع قرار گیرد. اما همچنان تفاوت هایی میان گروه های مختلف وجود داشت. تفاوتهایی که در قالب «شبکه های همبستگی بخش» به صورت معادلات ذهنی مجهولی باقی مانده بودند و تا آن زمان فرصت این را نداشتند که در عرصه عمل مورد سنجش قرار گیرند. افزایش کنشهای جمعی در سال ۱۳۸۴ این فرصت را برای جریانهای مختلف جنبش زنان فراهم کرد تا با یکدیگر در میدان عمل نیز تجربه همکاری داشته باشند. نهایتاً، افزایش تظاهرات بیرونی و ارتقای سطح کنش جمعی جنبش زنان به تغییراتی کیفی در درون آن منجر شد.
فاصله میان اواخر سال ۸۴ و اوایل سال ۸۵، مقطعی بود که تغییری کیفی در درون جنبش زنان بوقوع پیوست. در آستانه نخستین سالگرد تجمع ۲۲ خرداد (۱۳۸۵)، اراده به برگزاری تجمع نتوانست مورد اجماع همه گروه ها قرار گیرد. چراکه، با تثبیت قدرت دولت احمدینژاد، اختلاف نظرها در مورد چگونگی عمل در فضای سیاسی جدید تشدید شده بود. به گونه ای که، برخی مخالف برگزاری تجمع بودند، چراکه هزینه چنین تجمعی را بالا می دانستند؛ در مقابل جمعی بودند که برگزاری تجمع را امری حیاتی برای تداوم راه جنبش تلقی می کردند. در نهایت، تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ با حمایت جمعی – که بعدها پایهگذار کمپین یک میلیون امضاء گردیدند – در میدان هفت تیر تهران تدارک دیده شد. موضوع اصلی این تجمع، اعتراض به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان بود. این اولین باری بود که مطالبه ای مشخص سرلوحه کنش جمعی (آن هم در مقیاس یک تجمع خیابانی) قرار میگرفت. پیش از این، موضوعات مطرح در برنامه ها و تجمعات، یا شعارهایی کلی بودند، یا مجموعه مطالباتی پراکنده که هیچ نظم و برنامه خاصی را دنبال نمی کردند (نامه زن، شماره هفتم، ۱۳۸۶).
این تجمع، با خشونت نیروهای انتظامی و امنیتی سرکوب شد. بطوریکه حدود ۷۰ نفر بازداشت شدند. اما از سوی دیگر، برگزاری این تجمع، نشانه ای بود از جدیت و تاثیرگذاری جنبش زنان. پس از آن، مجادلات بسیاری در تحلیل این کنش جمعی در گرفت[۹۹]. بر مبنای موافقتها و مخالفتها با برگزاری تجمع، روابط و ائتلافهای جدیدی شکل گرفتند. همچنین، در این دوره جمع هماندیشی به دلیل مشکلات ساختاری در تنظیم روابط جدید، ضعیف شد (عباسقلیزاده، ۱۳۸۶). در تابستان سال ۱۳۸۵، از میزان کنشهای بیرونی جنبش زنان کاسته شد، و کنشگران این جنبش مشغول ساختن شبکههای درونی «جدید» شدند. در این زمان، گروههای مختلف به بازاندیشی اقدامات گذشته خود پرداختند و همزمان در فکر تدوین استراتژیهای جدید برای عمل برآمدند. در واقع، در این دوره زمینه تشکیل ائتلافهای جدیدی فراهم شد که تا امروز (پایان سال ۸۶) پابرجا است. مبنای تشکیل این ائتلافها، توافق بر سر «نوع مطالبات»، و «نحوه عمل» بود. در واقع، برای نخستین بار ائتلافهایی در جنبش زنان بر پایه برنامههای عمل شکل گرفتند.
اولین ائتلاف که به تاسیس سازمانی جدید منجر شد، با نام «میدان زنان» حول محور «اعتراض به سنگسار زنان» و همچنین خواسته «ورود زنان به ورزشگاهها» شکل گرفت. هسته اولیه این ائتلاف، از ادغام دو مجموعه «موسسه راهی» و «مرکز کارورزی سازمانهای غیر دولتی» در نیمه مردادماه سال ۸۵ پدید آمد. محبوبه عباسقلیزاده، شادی صدر، آسیه امینی و نسرین افضلی از اعضای اصلی این ائتلاف بودند. پس از آن برخی از دانشجویان نیز به این ائتلاف پیوستند. و در حال حاضر کمپینی در زمینه مخالفت با سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاهها را پیگیری می کنند. از دیگر فعالیتهای این گروه، تلاش برای تدوین منشور زنان بود که چندان با اقبال مواجه نشد.
دومین ائتلاف، با عنوان «کمپین جمع آوری یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز» با فراخوان ۵۴ نفر از فعالان جنبش زنان در ۵ شهریور ۱۳۸۵، فعالیت خود را آغاز کرد. این کمپین که بر ۱۰ مورد قانونی متمرکز بود، به سرعت توانست در شهرهای مختلف کشور نیز گروههای مختلفی را حول محور مطالباتش متحد کند. میتوان نوشین احمدی خراسانی، خدیجه مقدم، پروین اردلان، جلوه جواهری، و سوسن طهماسبی را جزء اعضای فعال و شناخته شده این کمپین معرفی کرد. ویژگی اصلی کمپین یک میلیون امضاء، تمرکز بر برنامه ای حداقلی شامل اهداف دهگانه، ساختار افقی و روش «چهره به چهره» است که در قالب سه سند پایه ای تدوین شده است. این اهداف حداقلی و عملگرایانه، این امکان را فراهم ساخت تا گروههای مختلفی با نقطه عظیمتهای نظری متفاوتی حول محور آن به فعالیت بپردازند (احمدی خراسانی، ۱۳۸۵).
زمینههای سومین ائتلاف، عملاً از اواخر سال ۸۵ و رسماً در مهرماه سال ۸۶ شکل گرفت. این ائتلاف دربردانده مجموعه زنان اصلاحطلبی بود که در دوره دولت خاتمی، به مراکز قدرت و تصمیم گیری نزدیک بودند. آنها با هدف ارتقای مشارکت سیاسی زنان، مجمع زنان اصلاحطلب را تاسیس کردند. از اعضای اصلی این ائتلاف می توان به فریده ماشینی، زهرا شجاعی، فخرالسادات محتشمی پور، شهیندخت ملاوردی، و فاطمه راکعی اشاره کرد. برنامههای اصلی این ائتلاف بر پایه توانمندسازی زنان فعال در عرصههای مختلف سیاسی برای مشارکت در انتخاباتی مانند مجلس شورای اسلامی یا شوراهای شهر استوار بود.
اما دیگر گروههای زنان مانند زنان چپگرا یا ملی-مذهبی به تدریج ضعیف شدند. در این دوره، برخی از زنان چپگرا به کمپین یک میلیون امضاء پیوستند، اما جمع باقیمانده آنها به سمت الگوی فعالیتهای محفلی پیش از سال ۱۳۷۶ متمایل شدند. بطوریکه، جمع هوادارن حرکت جهانی به تدریج دچار افول شد. باقیمانده این شبکه در قالب گروه زنان اسفند در سال ۸۶ به فعالیت خود ادامه دادند و در مقطع کوتاهی نیز تلاش نمودند تا از نیروی دانشجویان چپگرا در دانشگاهها یارگیری کنند، اما این پروسه موفق نبود. جریان زنان ملی-مذهبی نیز در این دوره دچار ضعف شدند. برخی از آنها تلاش کردند که جمع هماندیشی زنان را مجدداً احیا کنند که در نهایت به صورت یک گروه کوچک درآمد. در ادامه، به سمت فعالیتهای حقوق بشری یا طرفدار صلح متمایل شدند. برخی از آنها، در سال ۸۶، با تمرکز بر مسئله صلح مجدداً تلاش نمودند تا ائتلافی جدید تحت عنوان «مادران صلح» را پایه گذاری کنند.
در مجموع، نیمه دوم سال ۱۳۸۵ و همچنین سال ۱۳۸۶، دوره ای از واگرایی جریانهای مختلف جنبش زنان بر مبنای شکلگیری ائتلافهای جدید و در نتیجه ظهور هویتهای جدید بود. در این دوره، مبنای تفاوتهای جنبش زنان به جای تاکید بر اختلافات ذهنی، بر پایه تفاوت در برنامههای عملی متکی شد. در واقع، استراتژیهای عمل به موضوعی هویت ساز در جنبش زنان بدل شد. همچنین، بحثهایی درباره چگونگی تنظیم روابط میان جریانهای مختلف، تقویت همبستگی و ساختن ائتلافهای فراگیر به چالشی جدی در جنبش تبدیل شد. به بیان دیگر، به موجب عملگرا شدن جریانهای مختلف جنبش زنان، و حضور آنها – بویژه کمپین یک میلیون امضاء – در میدان عمل اجتماعی، سبب شد تا چالشهایی عملی به محور هویت یابی در جنبش زنان بدل شود.
محورهای جدید برای هویتیابی در جنبش زنان
همانگونه که در بالا مرور شد، به دلیل شکلگیری زمینههای جدید همکاری گروههای مختلف زنان و همچنین وارد شدن آنها به عرصه عملی، بسیاری از مرزهای ایدئولوژیک به چالش کشیده شدند. البته، باید توجه داشت که این چالشها در طول یک فرایند چندساله اتفاق افتاد، و بروز بیرونی آنرا میتوان مربوط به سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ دانست.
به عنوان مثال، جلوه جواهری[۱۰۰]، در خصوص طیفبندی جریانهای مختلف جنبش زنان در این دوره، در مصاحبه با محقق، اظهار می دارد: «طیف بندی گروههای زنان در زمان اصلاحات این طور بود که ابتدا گروهی بودند که داخل قدرت بودند، بعد از آنها گروهی بودند که در حاشیه قدرت قرار داشتند، و سپس گروهی که رادیکال تر بودند. برای رادیکالها مهم این بود که بیشتر کار ترویجی بکنند و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند. ولی برای گروه حاشیه قدرت این مهم بود که افکار دولتمردان یا حتی افکار جامعه جهانی را تحت تاثیر قرار دهند. البته در این دوره، گروههایی بودند که بین چپ و مسائل زنان درگیر بودند، یا گروههایی که بین محیط زیست و زنان، یا بین کودکان و زنان درگیر بودند. بعلاوه، جوانانی هم بودند که تازه در حال پیوستن به جنبش بودند و بین این گروهها در حال رفت و آمد بودند. یعنی هنوز جایگاهشان را پیدا نکرده بودند. اما الان، همه این گروهها تغییراتی کرده اند. در واقع، پس از انتخابات سال ۸۴ یک چرخش مهم در جنبش زنان اتفاق افتاد. بویژه پس از ۲۲ خرداد ۸۵، نوعی تضاد منافع بوجود آمد که گروهها مجبور شدند مرز خود را از یکدیگر مشخص کنند. گروه دولتی، که از دولت پرت شد بیرون و الان در حاشیه قدرت است، و البته هنوز امکان لابی کردن دارد. گروههای مستقل در این دوره بیشتر مشخص شدند. گروههایی که به رادیکال موسوم بودند، نه به این جهت که فعالیتهای افراطی داشته باشند، بلکه به خاطر این رادیکال نامیده می شدند که کاملاً از دولت مستقل بودند. در واقع، اینها هم از دولت مستقل هستند و از هم از نظر فکری ایدئولوژی محور نیستند. ایدئولوژی محور نبودن، با فاقد ایدئولوژی فرق دارد. یعنی برایند آنها بی ایدئولوژی است، بدین صورت که ایدئولوژیهای مختلف یکدیگر را خنثی می کنند».
با توجه به این تغییرات، برای جریانشناسی جنبش زنان لازم است که معیارهایی جدید مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر معیارهای سابق مانند رویکرد به مذهب، یا ایدئولوژیهای چپگرا یا راستگرا، در سالهای اخیر شاهد آن هستیم که معیارهای دیگری، محور هویت یابی و تفکیک میان جریانهای مختلف جنبش زنان قرار گرفته است. در واقع، موضوعاتی همچون «نحوه تنظیم رابطه با جامعه سیاسی»، «نوع و شدت نگاه فمینیستی»، و «ائتلاف-برنامه های عملی» به موضوعات مورد بحث و مناقشه در میان جریانهای مختلف برای تمیز هویتشان از یک دیگر بدل شده است. بر این اساس، می توان محورهایی که در حال حاضر کنشگران جنبش زنان در قیاس با آنها، هویت (جمعی و فردی) خود را تعریف می کنند، در قالب چهار عنوان معرفی کرد: الف) موضعگیری درباره مذهب، ب) نحوه تنظیم رابطه با قدرت سیاسی (دولت و احزاب)، ج) رویکردهای ایدئولوژیک و تعریف از فمینیسم، د) برنامههای عمل و روشها.
در ادامه، هر یک از این محورها با توجه به رویدادهای جمعی و نظرات کنشگران جنبش در مصاحبه با پژوهشگر به تفکیک تشریح شده است:
الف) موضعگیری درباره مذهب
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، دوگانه کلاسیک «مذهبی/لائیک» برای دسته بندی کنشگران جنبش زنان دیگر چندان کارایی ندارد. به عبارت دیگر، نگرش کنشگران جنبش زنان به مذهب تغییر کرده است و حتی همکاریها و ائتلافهایی میان گروههایی که رویکردهای متفاوت به مذهب دارند، ایجاد شده است. در این مورد، مریم حسینخواه[۱۰۱]، در مصاحبه با محقق، اظهار می دارد: «تا چندسال پیش مرزبندی بر اساس مذهب خیلی قوی بود. مثلا، چهار یا پنج سال پیش یکسری با برچسب مذهبی در زمینه مسائل زنان کار می کردند و یکسری هم سکولار بودند. این گروهها اصلاً نمی توانستند با هم کار کنند. اما الان، یک ذره این مرزبندی ها مخدوش شده، مثلاً الان ما گروههایی داریم که در آنها هم فمینیست کاملاً چپ داریم، هم فمینیست کاملاً سکولار و هم فمینیست کاملاً مسلمان. البته، این مسئله همه جا اتفاق نیافتاده، ولی مثلاً در کمپین [یک میلیون امضاء] این مرزبندی ها شکسته شده است».
سارا لقمانی[۱۰۲]، علت تغییر این مرزبندی و تلاش برای ایجاد زمینه فعالیت مشترک میان گروههای مختلف را، ضرورتهای عملی برای پیگیری مطالبات جنبش زنان میداند. وی در مصاحبه با محقق عنوان می دارد: «تا چندسال پیش، [فمینیستهای سکولار] مرز بین خودشان و کسانی که می خواستند با تعبیر اسلامی مشکلی را حل کنند خیلی پر رنگ می دانستند و خودشان را خیلی جدا می کردند. اما در این یکی دو سال اخیر، به این نتیجه رسیدهاند که جاهایی به تنهایی نمی توانند و مجبورند که از ادبیات اسلامی استفاده کنند، اما باز هم خودشان این کار را نمی کنند، بلکه فمینیستهای اسلامی را درگیر موضوع می کنند». در واقع، باید گفت که تعاریف تقابلی از سکولارها و اسلامگرایان تغییر کرده است، و گروههای مختلف جنبش زنان دیگر در برابر هم صفآرایی نمیکنند، اگرچه ممکن است رقابتهایی با هم داشته باشند، اما زمینه ایجاد همکاری بسیار افزایش یافته است.
شاید نخستین تغییر در میان گروههای زنان سکولار اتفاق افتاد. در واقع، آنها برای آنکه بتوانند با افراد جامعه وارد گفتگو شوند، مجبور شدند که نگاه خود را نسبت به مذهب تغییر دهند. نسرین افضلی[۱۰۳]، در مورد عملکرد برخی از فمینیستهای سکولار، در مصاحبه با محقق اظهار می دارد: «برخی سکولارها معتقدند که با توجه به شرایط فعلی شاید بشود از مباحث دینی استفاده کرد. در واقع، از آنجایی که ما با آدمهای مذهبی سر و کار داریم، می گویند که شاید بشود نگاه مثبتی به دین داشت و از دین استفاده کرد». با استدلالی مشابه، مریم حسینخواه می گوید: «سکولارها نمی گویند که دین خوب است یا بد. بلکه سعی می کنند شرایط و موقعیت را در نظر بگیرند. مثلاً معتقدند که دین یک جاهایی این اجازه را می دهد که از حقوق زنان دفاع کنیم، پس به جای اینکه [دین را] نفی کنیم یا در برابرش بایستیم، می توانیم از ظرفیتهای آن به نفع خودمان استفاده کنیم».
با توجه به این تغییر نگرش، حتی در مفهوم فمینیستهای اسلامی نیز تغییراتی ایجاد شده است. تا پیش از این، فمینیست اسلامی، برچسبی بود برای متمایز کردن زنان اسلامگرا از زنان لائیک، اما این مفهوم دچار تغییراتی گردیده و از بار ارزشی و هنجاری آن کاسته شده است. به عنوان مثال، جلوه جواهری در این خصوص عنوان می دارد: «در مفهوم فمینیست اسلامی، یک جور سکولاریسم وجود دارد. یعنی هم نگاه زن محور دارند و هم بیش از بقیه می دانند که تحت قوانین اسلامی در حال زندگی کردن هستند، بنابراین قوانین موجود را توجیه نمی کنند، بلکه در پی تفاسیر مترقی تر از اسلام هستند». در واقع، مفهوم فمینیست اسلامی بیش از آنکه به عقاید خود کنشگران اشاره داشته باشد، در مورد بافت اجتماعی و ادبیات مورد استفاده آنها است. به عنوان نمونه، سارا لقمانی می گوید: «برای فمینیستهای اسلامی، اینکه مخاطب آنها مسلمان است مهم است».
البته، باید توجه داشت که شدت مخالفتها با فعالیت آزادانه زنان سکولار بالا است. در واقع، به دلیل تداخل امر مذهبی در قدرت حکومتی در جامعه ایران، نیروهای سکولار به راحتی نمی توانند عمل کنند. در این خصوص، نسرین افضلی، می گوید: «رابطه فمینیستهای ایرانی با مذهب متفاوت است با بقیه کشورهای مسلمانی که حکومت دینی ندارند. چون حکومت ما دینی است عدم اعتقاد به اصولی هزینه بالایی دارد». سارا لقمانی نیز در این خصوص می گوید: «آنهایی که با اسلام مخالفت می ورزند، نمی توانند در ایران به راحتی کار کنند، آنها عملاً خیلی ساکت هستند». در واقع، سکولار یا لائیک بودن، همچنان از برچسبهایی است که می تواند هزینه بالایی در پی داشته باشد.
اما، در مجموع، در رویکرد و عملکرد کنشگران جنبش زنان نسبت به مسئله مذهب تغییراتی ایجاد شده است. بطوریکه، این تغییر حتی در میان گروههایی از زنان اسلامگرا نیز مشهود است. تا چند سال پیش آنها نیز به شدت از پذیرش و همکاری با زنان سکولار اجتناب می کردند، تا جاییکه برخی مواقع این اختلافات به تهمتزنیهای متقابل تبدیل میشد. در واقع، زنان اسلامگرا به دلیل دسترسی به قدرت حکومتی، بسیاری از مرزبندیهای سیاسی را در فعالیتهای خود دخیل می دانستند. اما، امروز این مرزبندیها تاحدودی دچار تغییراتی شده است. نوشین طریقی[۱۰۴]، در این خصوص به محقق می گوید: «من به بعضی از این مرزبندیها قائل نیستم، به نظر من بیشتر بر اساس تصفیه حسابهای شخصی در گذشته است. خیلی جاها به راحتی نمیتوان مرزبندی کرد».
در نهایت، می توان استدلال کرد که معیار دو قطبی اسلامی یا سکولار بودن دیگر برای توضیح و دسته بندی جریانهای فعال در جنبش زنان کافی نیست. نحوه تنظیم رابطه کنشگران جنبش زنان با مذهب سطوح متفاوتی پیدا کرده است که برای فهم عملکرد جریانهای مختلف جنبش زنان باید به آنها توجه داشت. به عنوان مثال می توان به سه سطح از برخورد و مواجه کنشگران جنبش زنان با امر مذهبی اشاره کرد. نخستین سطح، سطح مربوط به مذهب رسمی و دولتی است که بر مبنای یک قرائت سنتی و مرد محور که در ارتباط با قدرت سیاسی است، قرار دارد. سطح دوم، مربوط به مذهب عامه مردم است، یعنی امور مذهبی روزمره و کاربردی مردم که حاوی جنبههای متکثری است. و سومین سطح، مربوط به مذهب نوگرایانهای است که توسط روشنفکران مذهبی ترویج میشود (مدرسه فمینیستی، ۱۳۸۷: ۶۹-۸۸).
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-22] [ 12:15:00 ب.ظ ]
|