کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


جستجو




 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 



۲-۱- ۶- نظریه کارکردگرایی
طبق نظریه کارکردگرایی، هر فرهنگ، مجموعه‌ی به هم پیوسته، یگانه و نسبتا منسجمی است که باید آن را به عنوان یک کل ملاحظه و تبیین کرد؛ از این‌رو جدا کردن یک عنصر یا ویژگی فرهنگی [همچون مهریه] یا یک نهاد از بستر و زمینه‌ی اصلی آن، مانع از تبیین واقع‌بینانه آن خواهد بود؛ زیرا عناصر و ویژگی‌های فرهنگی در صورتی که خارج از موقعیت و جایگاه ساختاری‌شان در مجموعه مربوط و به‌گونه‌ای مستقل از ارتباط با سایر عناصر فرهنگی ملاحظه شوند، پدیده‌هایی بی‌معنا و غیرقابل تفسیر خواهند بود. نظریه‌پردازان کارکردگرا از خاستگاه پدیده‌های اجتماعی و نیز پیامدها و کارکردهای آن پدیده بحث می‌کنند. به عبارت دیگر نه فقط به فلسفه وجودی پدیده‌ها، بلکه به نتایج خواسته یا ناخواسته آن‌ها نیز توجه می‌کنند که نکته بسیار مهمی است. به تعبیر کوزر: «دورکیم میان پیامدهای کارکردی و انگیزش‌های فردی، آشکارا تمایز قائل می‌شود. در تبیین واقعیت اجتماعی، نشان دادن علت آن کافی نیست، بلکه ما باید در بیشتر موارد، کارکرد آن واقعیت را در تثبیت سازمان اجتماعی نیز نشان دهیم.» (کوزر،۱۳۷۸: ۲۰۰۲). با بهره‌گیری از این نظریه می‌توان جایگاه مهریه را در ارتباط با سایر عناصر موجود در نهاد خانواده به عنوان یکی از نیازهای محوری در نظام اجتماعی موجود دریافت؛ اینکه چگونه به وجود آمده و چه کارکردهایی دارد.
میشل فوکو قبل از ارائه تعریفی از قدرت به چگونگی اِعمال قدرت و ابزار اِعمال آن توجه دارد، به زعم وی قدرت را نباید درتملک طبقه یا دولت یا فرمانروایی خاص جست‌وجو کرد، بلکه قدرت راهبردی است خاص که در روابط قدرت معنا می‌دهد و در تمام سطوح جامعه جاری و ساری است و هر عنصری هرقدر ناتوان فرض شود خود مولد قدرت است؛ از این رو به جای بررسی سرچشمه‌های قدرت باید به پیامدهای آن توجه کرد. قدرت «توانایی» است و مفهوم «قدرت» به روابط افراد درگیر اشاره می‌کند (منظور از این، بازی برد و باخت کامل نیست بلکه صرفا مجموعه اَعمالی است که اَعمال دیگر را برمی‌انگیزد و از همدیگر ناشی می‌شود) (دریفوس و رابینو، ۱۳۷۹: ۳۵۵). فوکو معتقد است که چیزی به نام قدرت که فرض می‌شود، به صورتی عمومی و به شکلی متمرکز یا پراکنده وجود داشته ‌باشد، وجود ندارد. قدرت تنها وقتی وجود دارد که در قالب‌ عمل درآید. پس قدرت، ساختار کلی اَعمالی‌است که بر روی اَعمال ممکن دیگر اثر می‌گذارد، قدرت برمی‌انگیزاند، اغوا می‌کند، تسهیل می‌کند، یا دشوار می‌سازد، نهایتا محدودیت ایجاد می‌کند و یا مطلقا منع و نهی می‌کند(همان، ۳۵۸). برای مطالعه قدرت به نظر فوکو آن‌چه نیاز است، مطالعه‌ای است درباره‌ی قدرت در چهره بیرونی آن، یعنی در نقطه‌ای که در آن قدرت در ارتباط مستقیم و بلاواسطه با چیزی باشد که می‌توانیم موقتا آن را موضوع، هدف و حوزه‌ی کاربرد قدرت بنامیم، یعنی درجایی که قدرت خود را مستقر می‌سازد و اثرات واقعیش را به‌وجود می‌آورد (فوکو،۱۳۷۰: ۳۳۳۰). فوکو از جمله برای این شناخته شد که معتقد بود “قدرت همیشه محلی[۹] است” و همچنین برای تاکید او روی این نکته که رابطه‌ی قدرت نباید فقط بعنوان یک نیروی سرکوبگر که از بیرون تحمیل شده، فهمیده شود، بلکه بعنوان امری که در پیش پا افتادهترین و سادهترین عملکردها و روش صحبت کردن و روش تفکر وجود دارد.
دانلود پایان نامه
بوردیو به میدان‌های متفاوت در جامعه اشاره می‌کند و معتقداست این میدان‌ها «صحنه مبارزه» برای مالکیت و بازآفرینی منابعی هستند که مختص آن‌هاست. این منابع - که بوردیو آن‌ها را سرمایه می‌نامد- مقولات وضعی قدرت اجتماعی هستند. این منابع یا سرمایه‌ها بدون نظم و ترتیب و ناموزون در میان مقام‌های گوناگون یک میدان پخش می‌شوند و شالوده مناسبات سلطه و تبعیت و مبارزه علیه سلطه را در درون میدان تشکیل می‌دهد. کسانی که مقام‌های اجتماعی‌را در اشغال‌ دارند، مزیت دسترسی به منابع را در اختیارشان قرار می‌دهد، قادر می‌شوند بر میدان سلطه یابند و پاداش‌هایی را که هر میدان عرضه می‌دارد به دست آورند (لوپز، ۱۳۸۵: ۱۳۷-۱۳۹). گروههایی که به بیشترین میزان سرمایه دسترسی دارند، در مفهومی قرار میگیرند که بوردیو آن را «میدان قدرت» می‌نامد. عاملان و کنش‌گران حاضر در هر میدان به سبب دستیابی به قدرت و منزلت و از آنجایی که در موقعیت‌های نابرابری هستند همواره در کشمکش و جدال‌اند و از طریق خصلت و اشکال سرمایه‌ای که در اختیار دارند می‌توانند جایگاه فرادست یا فرودست را در این میدان کسب نمایند. خصلت عبارت است از “ساختارهای ساختاردهنده"، از یک نوع شیوه‌ی بودن که موجب پیدایی اعمالی در تطابق با شرایط خاصی می‌شود. یک شخص با یک نوع خصلت مشخص که در تطابق با فرصت‌های زندگی او قرار دارد، خودش را در آن شرایط مشخص راحت حس می‌کند و خودش را با شرایط بازی تطبیق می‌دهد.
سلطه مردانه آن‌چنان در اعمال اجتماعی و ناخودآگاه ما درونی شده که به سختی می‌توانیم وجود آن را درک کنیم این سلطه آن قدر با تفکرات ما پیوند یافته که زیرسوال بردن آن بسیار دشوار شده‌است. تحلیلی که بوردیو در رابطه با قبایل کابیل[۱۰] انجام داده، ابزارهایی را فراهم آورده تا از طریق آن‌ها بتوانیم وجوه پنهان روابط بین جنس مذکر و مونث در جوامع خود را درک کنیم و بدین ترتیب زنجیرهای آگاهی کاذب و فریبنده ای که ما را در سنت‌های خود محصور کرده را پاره کنیم. بوردیو سلطه مردانه را به عنوان نخستین نمونه خشونت نمادین- نمونه ملایم، نامریی و خزنده خشونت که از طریق رفتارهای روزمره ما در زندگی اجتماعی اعمال می‌شود، بررسی کرده‌است. به منظور درک این شکل از سلطه باید به بررسی مکانیسم‌ها و نهادهای اجتماعی چون خانواده پرداخت که تاریخ را به طبیعت تبدیل کرده و قراردادهای اجتماعی را درونی ساخته اند.
بوردیو به منظور نشان دادن جایگاه‌ها و تبادل میان عاملان یا گروه‌های اجتماعی به مقدار و اهمیت نسبی سرمایه در اختیار اشاره می‌کند. بوردیو از چهار نوع سرمایه نام می‌برد:
الف) سرمایه اقتصادی یعنی همان در اختیار داشتن ثروت و پول
ب) سرمایه فرهنگی یعنی در اختیار داشتن و استفاده کردن از کالاهای فرهنگی و دانش
ج) سرمایه اجتماعی یعنی روابط اجتماعی و فردی هر فرد با دیگر افراد
د) سرمایه نمادین یعنی در اختیار داشتن شأن، احترام و پرستیژ
به عقیده بوردیو افراد برای دستیابی به بهترین موقعیت با یکدیگر به رقابت می‌پردازند؛ به عبارت دیگر، این اشکال سرمایه تعیین کننده قدرت اجتماعی و نابرابری‌های اجتماعی‌اند. به عقیده بوردیو مفهوم طبع یا خلق و خو با جامعه‌پذیری در یک گروه اجتماعی رابطه دارد و بیانگر نحوه‌ی تولید طبایع از سوی ساختارهای اجتماعی و سپس بازتولید این ساختارها در قالب کنش‌های ساختمند است، بنابراین منش صرفا مجموعه‌ای از انگیزه‌های روانی نیست، بلکه محصول جامعه‌پذیری بلندمدت در شرایط اجتماعی خاص و یا موقعیت معین است(ریتزر،۱۳۷۷:۷۲۱).
به زعم بوردیو اعمال نمادین همواره متضمن شناختن و به رسمیت شناختن است، متضمن اعمال شناختی از سوی کسانی که طرف مقابل آن اعمال نمادین هستند. چنانکه در مورد سلطه مردانه به خوبی می‌بینیم سلطه نمادین با همدستی عینی (زن) زیر سلطه اعمال می‌شود. این همدستی در حدودی است که برای آنکه چنین سلطه‌ای پا بگیرد، فرد زیر سلطه باید نسبت به اعمال فرد مسلط ساختارهای ادراکی را به کار بندد که فرد مسلط برای تولید آن اعمال، آن‌ها را به کار می‌گیرد (بوردیو،۱۳۸۱: ۲۵۲).
ماکس وبر قدرت را چنین تعریف می‌کند: قدرت عبارت است از” امکان تحمیل اراده‌‌ی یک فرد بر رفتار دیگران” (گالبرایت،۱۳۸۱: ۸ ؛ فروند، ۱۳۶۲: ۱۴۰). این تعریف، کم و بیش همان برداشتی است که عموما از قدرت می‌شود. به زعم وبر قدرت فرصتی است که در چهارچوب رابطه اجتماعی وجود دارد و به فرد امکان می‌دهد تا قطع نظر از مبنایی که فرصت مذکور بر آن استوار است، اراده‌اش را حتی به رغم مقاومت دیگران بر آن‌ها تحمیل کند. وبر بر این باور است که مفهوم قدرت به لحاظ جامعه‌شناختی، بی‌شکل و نامنظم است؛ هر کیفیت قابل تصوری از فرد و هر ترکیب قابل تصوری از شرایط ممکن است فرد را در وضعیتی قرار دهد که بتواند تسلیم شدن در برابر اراده‌اش را از دیگران طلب کند (وبر، ۱۳۶۷: ۱۳۹).
انواع سلطه در تفکر ماکس وبر یعنی سه‌گانگان معروفی که هریک نمایانگر جامعه‌ای است که در آن شکل یافته عبارت‌اند از:

 

    1. سلطه‌ی فرهمندانه (کاریزمایی)

 

    1. سلطه‌ی سنتی

 

    1. سلطه‌ی قانونی- عقلانی

 

سلطه‌ی کاریزمایی بر پایه‌ی سرسپردگی غیرعادی به قداست یک شخص، یک قهرمان یا به شخصی است که خصائلی نمونه دارد. این نوع از سلطه را وبر نه در چارچوب مفاهیم سلطه‌ی شخصی‌ بلکه در قالب امر غیرعادی در برابر امر عادی توصیف می‌کند. این نوع سلطه، بر سنت و بر قانون موضوعه متکی نیست، بلکه بر قانون وحی شده یا احتمالا بر قانون استنتاج شده اتکا دارد. «این‌ها سنخ آرمانی‌اند و به سنخ بندی کنش مربوطند، به ویژه در مورد اقتدار قانونی- عقلانی و سنتی. همچنین نظم تاریخی ممکنی نیز در مورد آن‌ها وجود دارد (باز این مورد در سلطه‌ی سنتی و قانونی- عقلانی آشکارتر است). در عمل هر سه نوع در هر موقعیتی همزیستی دارند؛ ولی احتمالا یکی از این سه برجسته تر است. گروه‌هایی که برسر قدرت رقابت می‌کنند ، همواره سعی در دگرگونی امکاناتشان دارند، بنابراین در جامعه‌ی مدرن به ویژه بی ثباتی ذاتی در شکل سلطه وجود دارد (کرایب،۲۳۱:۱۳۸۲ -۲۳۰). «توجه وبر در وهله‌ی نخست بر اختلافات اساسی معطوف است که میان سلطه‌ی شخصی با سلطه‌ی غیرشخصی و سلطه‌ی سنتی با سلطه‌ی عقلانی وجود دارد .با تحول شکل فرمانروایی فردی به شکل دولت مدرن، این شکل‌های فرمانروایی از میان می‌روند و جایشان را دولت مبتنی بر قانون می‌گیرد، یعنی به مرحله‌ی تحولی رسیده‌ایم که سلطه بر اصول انتزاعی و جهان شمول متکی است و چارچوب تازه‌ای برای تأثیر متقابل عقلانی شدن قانون شکلی و عقلانی شدن قانون ماهوی ارائه می‌دهد.» (تدین،۸:۱۳۷۹)
«ماکس وبر» به جای واژه «قابلیت»، از کلمه «فرصت» استفاده کرده‌است. به عقیده وی «قدرت عبارت است ازفرصتی که در چارچوب رابطه اجتماعی به وجود می‌آید و به فرد امکان می دهد تا قطع نظر از مبنایی که فرصت مذکور بر آن استوار است- اراده اش را حتی به‌رغم مقاومت دیگران، بر آن‌ها تحمیل کند. از دیدگاه وبر قدرت، مجال یک فرد یا تعدادی از افراد است برای اعمال اراده خود حتی در برابر مقاومت عناصر دیگری که در صحنه عمل شرکت دارند.» قدرت، نهاد یا ساختار نیست، توانایی نیز نیست تا گروهی دارای آن باشند، بلکه نامی است که به وضعیتی پیچیده و استراتژیک در جامعه‌ای معین داده می‌شود. قدرت به دست آوردنی نیست، ربودنی و تقسیم‌شدنی هم نیست. چیزی نیست که نگه داشته شود یا از دست برود. کارکرد قدرت از نقاطی بی‌شمار، در جریان کش‌و قوس روابطی نابرابر و ناپایدار، آغاز می‌شود. قدرت از پایین سر بر می‌آورد، یعنی اصل در روابط قدرت ومحرک آن، اختلاف همه ‌جانبه و دوگانگی از بالا به پایین است (گالبرایت،۱۳۸۱: ۸ و فروند، ۱۳۶۲: ۱۴۰).
به نظر می‌رسد نظر ماکس وبر درباره‌ی قدرت از لحاظ تاکید بر عنصر نیت یا «اراده» با نظر راسل همسو باشد اما از لحاظ تاکید بر توانمندی تحقق آن و در این نظر که مقاومت، چه بالقوه و چه بالفعل، با ویژگی‌های قدرت مربوط‌است، متفاوت به نظر می‌رسد. دیدگاه‌های وبر و دال هر دو بر مفهوم «اِعمال قدرت بر» متمرکز است.
برتراند راسل قدرت را ایجاد آثار و نتایج مورد انتظار تعریف می‌کند. از دید راسل قدرت یک مفهوم کمی است که اگر دو فرد که دارای خواست‌های مشابه باشند، در نظرگرفته شوند، هرگاه یکی از آن‌ها بر همه‌ی خواست آن دیگری دست یابد، به اضافه خواست‌های دیگر، این شخص از دیگری بیشتر قدرت دارد (راسل، ۱۳۶۲: ۳۱ و راسل،۱۳۷۰: ۲۹). راسل قدرت را در بعد سازمانی و فردی می‌بیند. یکی از صورت‌های قدرت‌فردی، قدرت پشت‌صحنه‌است؛ یعنی قدرت درباریان، دسیسه‌گران، مردان (یا زنان) کم‌قدرت که از طریق روش‌های شخصی نفوذ دارند. آن‌ها به طور کلی ترجیح می‌دهند که به جلوی صحنه کشیده ‌نشوند. نفوذ اینان در جایی تا بالاترین حد است که قدرت صوری جنبه‌ی موروثی دارد و در جایی به کم‌ترین حد می‌رسد که قدرت را به پاداش و مهارت نیروی شخصی می‌دهند (همان، ۴۳).
از دید کیت دودینگ قدرت داشتن، رسیدن به آن چیزی است که می‌خواهید، نه خواستن آن‌چه که می‌توانید به‌دست آورید. قدرت افراد با توجه به منابعی که در هر وضعیت اجتماعی می‌توانند به میدان آورند، ارزیابی می‌شود. این منابع می‌تواند منابع بیرونی از قبیل پول، حقوق قانونی، اقتدار نهادی و هم منابع درونی مانند قدرت جسمانی، قاطعیت و رغبت باشد (دودینگ، ۱۳۸۰: ۸۷). به زعم وی این‌که بگوییم «کنش‌گر الف قدرت دارد» چندان مفهومی ندارد؛ باید بگوییم کنش‌گر الف قدرت انجام چه کاری را دارد. دودینگ دو مفهوم قدرت را از هم تفکیک می‌کند: «قدرت برای» که متضمن همکاری است و «قدرت بر» که متضمن کشمکش است. به‌زعم دودینگ «قدرت برای» بنیادی‌ترین کاربرد اصطلاح «قدرت» است؛ در واقع «قدرت بر» شامل «قدرت برای» هم می‌شود. «قدرت برای» و «قدرت بر» را می‌توان به ترتیب «قدرت پیامدی» و «قدرت اجتماعی» نامید؛ در مورد اول به‌این دلیل که قدرت با پیامدهایی همراه‌است که یا آن را ایجاد می‌کند یا به‌ایجاد آن کمک می‌کند و در مورد دوم، به دلیل آن‌که ضرورتا متضمن رابطه‌ای اجتماعی، حداقل میان دو کنش‌گر است؛ یعنی توانایی کنش‌گر برای تغییر«ساختار انگیزه‌ای» کنش‌گر یا کنش‌گران دیگر، به‌گونه‌ای تعمدی تا به ‌بروز پیامدهایی منجرشود، یا به‌ایجاد آن‌ها کمک کند. دراین تعریف ساختارهای انگیزه‌ای، مجموعه کامل هزینه‌ها و منافعی است که رفتار به شیوه‌ای خاص را توجیه می‌کند (همان: ۱۱-۱۰).
آر. دبلیو. کانل درکتاب"جنسیت ‌و قدرت"((۱۹۸۶ومردانگی‌ها (۱۹۹۵) یکی از کامل‌ترین تعبیرهای نظری جنسیت را مطرح‌ می‌کند. طبق نظرکانل، مردانگی‌ها بخش مهمی از نظم جنسیتی است و جدا از آن، یا جدا از زنانگی‌هایی که با آن همراه‌ است، قابل درک نیست. به گفته کانل، روابط جنسیتی محصول کنش‌های متقابل و فعالیت‌های روزمره‌ است. کنش‌ها و رفتارهای مردم عادی در زندگی‌ شخصی‌شان به طور مستقیم به آرایش‌های اجتماعی جمعی در جامعه مربوط می‌شوند. این آرایش‌ها در طول مدت عمر و در نسل‌های متمادی به طور پیوسته باز تولید می‌شوند اما دستخوش تغییر نیز قرار می‌گیرند. کانل سه جنبه از جامعه را معرفی می‌کند که در تعامل با یکدیگر نظم جنسیتی یک جامعه را - الگوهای روابط قدرت بین مردانگی و زنانگی که در سراسر جامعه رواج دارند- شکل می‌دهند. طبق نظر کانل، کار، قدرت و تعلق روانی (مناسبات شخصی) بخش‌های جداگانه اما مرتبط جامعه هستند که همراه با هم عمل می‌کنند و نسبت به یکدیگر تغییر می‌کنند. این سه قلمرو جایگاه‌های اصلی تشکیل و تحمیل روابط جنسیتی هستند. مقصود از کار، تقسیم جنسی کار هم در خانه (مثل مسئولیت‌های خانگی و بچه‌داری) و هم در بازار کار (مسائلی مثل جداسازی شغلی و دستمزد نابرابر) است. قدرت از طریق روابط اجتماعی مثل اقتدار، خشونت و ایدئولوژی در نهادها و در زندگی خانگی عمل می‌کند.
کانل معتقداست که جلوه‌های بسیار مختلفی از مردانگی و زنانگی‌ وجود دارند در سطح جامعه، این جلوه‌های متفاوت به‌صورت سلسله ‌مراتبی منظم می‌شوند که به یک‌ اصل تعریف‌کننده معطوف ‌است؛ سلطه مردان به زنان. در راس این سلسله ‌مراتب مردانگی هژمونیک قرار دارد که بر همه انواع دیگر مردانگی و زنانگی در جامعه مسلط است. واژه هژمونیک برگرفته از هژمونی (تفوق و سیادت) و به معنای سلطه‌ی اجتماعی یک گروه معین است که نه از طریق زور و اجبار بلکه از طریق فعل و انفعال فرهنگی حاصل می‌شود که به زندگی خصوصی و حیطه‌های اجتماعی گسترش و تسری می‌یابد. به گفته کانل، مردانگی هژمونیک[۱۱] پیش و بیش از هرچیز به ناهمجنس‌گرایی و ازدواج مربوط می‌شود، اما همچنین به اقتدار، کار مزدبگیری، نیرو و صلابت جسمانی نیز مربوط‌ است. شماری ازمردانگی‌ها و زنانگی‌های فرودست، رابطه فرودستانه‌ای با مردانگی هژمونیک دارند. استدلال کانل این است همه انواع زنانگی‌ها در موقعیت‌های فرودست مردانگی هژمونیک شکل می‌گیرند. یکی از شکل‌های زنانگی- زنانگی مؤکد- مکمل مهم مردانگی هژمونیک است، این زنانگی تابع منافع و امیال مردان است و مشخصه آن «فرمانبرداری، دلسوزی و پرستاری و همدلی است. در میان زنان جوان این نوع زنانگی به پذیرایی جنسی مربوط می‌شود و در میان زنان سالخورده‌تر حاکی از مادری است (گیدنز،۱۳۸۶: ۱۷۵-۱۷۴).
به زعم کانل جنس و جنسیت به صورت اجتماعی برساخته میشوند اما در عین حال هویت و نگرش جنسیتی مردم پیوسته در حال جرح و تعدیل و تنظیم است. برای مثال زنانی که به مقوله «زنانگی موکد» تعلق داشتند میتوانند به آگاهی فمینیستی برسند. این امکان همیشگی تغییر، الگوهای روابط جنسیتی را قابل فروپاشی و پذیرای قدرت عاملیت انسانی می‌کند (همان، ۱۷۷).
سی‌رایت‌میلز و هانس‌هاینریش‌گرث، قدرت را صرفا امکان عمل انسان می‌دانند به ‌نحوی که دیگری آرزوی آن را دارد. به زعم میلز قدرت وسیله‌ای است برای دست یافتن به چیزی که که یک گروه طالب آن است و این طالب بودن ملازم است با جلوگیری از دست یافتن گروه دیگر. اما اقتدار یا قدرت مشروع متضمن اطاعتی است داوطلبانه بر مبنای تصوری که شخص تابع از قدرتمند یا موقعیت او در سردارد (ورسلی، ۱۳۷۳: ۴۸۵ و گرث و رایت‌میلز، ۱۳۸۰: ۲۲۱).
در میان تفسیرهای بسیاری که در نظریات مختلف درباره قدرت ارائه شده، دو دیدگاه اصلی وجود دارد. در دیدگاه نخست، قدرت به مثابه توان کنشگر در تحقق اراده خویش، حتی به قیمت زیر پا گذاشتن قدرت افرادی که در برابر او مقاومت میکنند، مفهوم پردازی میشود؛ تعریفی که وبر و بسیاری دیگر از صاحبنظران استفاده کردهاند. دیدگاه دوم آن است که به قدرت باید به مثابه سرمایه اجتماع نگریست. برای مثال، مفهوم قدرت نزد پارسنز به ‌این دیدگاه متعلق است. اما به زعم جلاییپور و محمدی هیچ یک از این دو شیوه تعریف قدرت به تنهایی مناسب نیست و باید هر دو شیوه را به مثابه ویژگیهای دوگانگی ساختار به هم پیوند زد. به نظر آنان منابع همان شالودهها یا ساختارهای قدرتاند که ساختارهای سلطه را تشکیل میدهند. طرفین تعامل بر این منابع تکیه میکنند و خود این منابع نیز از رهگذر دوگانگی ساختار بازتولید میشوند. قدرت به وسیلهی شکلهای معینی از سلطه، به موازات رابطه نزدیک قواعد با کردارهای اجتماعی و در واقع به منزلهی بعد یا جزء اصلی آن کردارها شکل میگیرد (جلاییپور و محمدی، ۱۳۸۸: ۳۹۰-۳۸۹).
در نظریه اجتماعی مارکس خاستگاه اصلی تمامی صور قدرت در توانایی‌های بالقوه انسان است، از نظر وی توانایی‌ها در روند تاریخ به ‌فعالیت درمی‌آیند. ماهیت جوامع ماقبل سرمایه‌داری چنان بود که توانایی‌های بالقوه مردم را بیان نمی‌ساخت. مشغله مردم در این دوره تامین معاش، سرپناه و امنیت بود و دیگر فرصتی برای رشد استعدادهای برتر آن‌ها وجود نداشت. گرچه سرمایه‌داری برخی از این مسائل را حل نمود اما جامعه سرمایه‌داری به قدرکافی ظالمانه و سرکوبگر بود که به مردم اجازه تحقق توانایی‌هایشان را ندهد. مارکس در بحث از توانایی‌های بشر دو مفهوم قدرت و نیاز را مطرح می‌سازد و قدرت به منزله‌ی استعدادها، توانایی‌ها و قابلیت‌های مردم تعریف می‌شود.
در تئوری مارکس، قدرت بشر فقط آن‌چه که در حال حاضر دیده‌ می‌شود، نیست بلکه گذشته تاریخی و آن‌چه که در آینده در اثر تغییر اوضاع اجتماعی می‌توان بدان رسید نیز مورد توجه قرار می‌گیرد. نیاز عبارتست از آرزو و خواستی که مردم نسبت به هر چیز که فعلا در دسترس نیست، احساس می‌کنند. نیاز به مانند قدرت شدیدا تحت تاثیر محیط اجتماعی قرار دارد، حتا در سطح خردترین سطح فردی نیز نیاز و قدرت انسانی را نمی‌توان بدون توجه به محیط بزرگ‌تر اجتماعی مورد بحث قرار داد. عنصرساختاری دیگر که مارکس بدان توجه نمود، تقسیم کار است. تقسیم کار جوامع جدید ریشه در صور اولیه خانواده دارد که در آن زن و کودکان برده‌های مرد هستند. به زعم وی تخصصی شدن وظایف، کنش‌گران را از فعلیت بخشیدن به توانایی‌های خود باز می‌دارد. قدرت از نظر مارکس خصیصه‌ای است که به‌صورت بالقوه در تمامی افراد وجود دارد اما تحقق یافتن آن موکول به شرایط اجتماعی و تاریخی است و در واقع نقد و نفی عوامل ساختاری بازدارنده تحقق نیروهای بالقوه بشر است که جهت‌گیری و روح حاکم بر نظریه مارکس است. از این رو می‌توان نتیجه گرفت که از دید مارکس نابرابری در برخورداری از قدرت در تمامی عرصه‌های اجتماعی و از جمله خانواده، ناشی از نظام تقسیم کار و هم‌چنین ساختار طبقاتی است. روشن است که نمی‌توان کارکردهای منفی واقعیات اجتماعی را که موردنظر مارکس است فقط توجه یکی از دو جنس دانست؛ بنابراین از نظر مارکس و انگلس تمایز یافتن نقش‌های وابسته به جنس و به تبع آن قطبی شدن قدرت در خانواده به مرکزیت فرد، در حقیقت بازتاب دیگری از تحول مالکیت خصوصی است. در این روند زنان نیز هم‌چون کالاهایی که می‌توانند سوژه مالکیت باشند، محسوب می‌شوند. سلطه مرد بر زن به عنوان شکلی از سلطه مالک بر مملوک در حقیقت ناشی از کنترل منابع اقتصادی توسط مردان است؛ یعنی منبع قدرت مرد و سلطه او بر زن از قدرت اقتصادی در طبقات اجتماعی مختلف مردان نشات می‌گیرد از آن‌جا که شکل کنترل بر نیروهای اقتصادی در طبقات اجتماعی مختلف با یکدیگر فرق دارد می‌توان انتظار داشت که روابط قدرت در خانواده نیز در طبقات مختلف صور متفاوتی داشته باشند و بنابراین در نهایت می‌توان گفت بر اساس دیدگاه نظری مارکس دو گزاره کلی درباره قدرت در خانواده استنتاج می‌شود:
الف) عامل اقتصادی منبع قدرت خانواده است؛ یعنی وابسته بودن امرار معاش خانواده به مرد / زن و این‌که اهرم اقتصادی در دست کدام‌یک از زوجین باشد بر میزان قدرت آن‌ها در خانواده موثر است.
ب) روابط قدرت درون خانواده در طبقات اجتماعی مختلف، ساختارهای متفاوتی دارد (همان).
ریچارد امرسون معتقد است، پدیده‌های اجتماعی مهمی همچون قدرت یا توان استثمار دیگران را نمی‌توان در یک تبادل دو نفره مجزا مورد بررسی قرار داد، به زعم وی: «از طریق بررسی کنش متقابل دونفره چیز زیادی نمی‌توان درباره‌ی قدرت فهمید. زیرا قدرت به صورت معنی‌دار جامعه‌شناختی آن، در واقع یک پدیده اجتماعی ساختاری است. امرسون و شاگردش کوک در یک بررسی تجربی اثبات کرده‌اند که قدرت کارکرد جایگاهی است که کنش‌گران در یک ساختار بزرگ‌تر اشغال می‌کنند، حتا اگر کنش‌گران اشغال‌کننده ‌این جایگاه از شبکه ساختاری و جایگاهشان در آن شبکه آگاهی نداشته باشند (ریتزر، ۱۳۷۴: ۶۱۷).
پیتر بلاو، ریچارد امرسون و الوین گلدنر تاکید می‌کنند، علاوه بر منابع ذکرشده، وابستگی یک‌جانبه شخص “ب” به “الف” می‌تواند زمینه‌ای فراهم کند که موجب سلطه “الف” بر"ب” شود. به همین ترتیب افرادی مانند ویلارد والر[۱۲]و کینگزلی دیویس[۱۳] نیز معتقدند، در مناسبات بین دو جنس مخالف، طرفی که بیشتر درگیر این ارتباط و وابسته به دیگری است، طرف مقابل بیشتر از او سوء استفاده می‌کند. هنگامی که وابستگی متقابل نباشد، درست مثل عدم تعادل منابع، ممکن است یک طرف رابطه که در موضع قدرت است از طرف مقابل بیشتر بهره‌کشی کند. اگر نیاز به خدمات دیگری هست و نمی‌توان آن را از جای دیگری تامین کرد و اگر منابع قدرتی در اختیار فردی است که دیگری را مجبور به انجام آن خدمت می‌کند، به‌این ترتیب به‌گونه‌ای زیربار قدرت او قرار می‌گیرد، هنگامی که بهره‌کشی میسر باشد، وابستگی یک‌جانبه، مبنای اصلی اعمال قدرت است. چنان ‌که بلاو خاطرنشان می‌کند؛ «نابرابری تکالیف، موجب نابرابری قدرت می‌شود» (کوزر و روزنبرگ،۱۳۷۸: ۱۸۵-۱۸۴).
۲-۱-۷-منابع قدرت
موارد زیر به زعم بسیاری از صاحبنظران منابع قدرت فردی و اجتماعیاند:

 

    1. دانش و معرفت: دانش به رشد ذهن و جان یاری می‌کند. رهبری از این رشد بر میآید؛ در جامعهی آگاه هیچ رهبری نمیتواند به قدرت دست یابد یا آن را اعمال کند، مگر آنکه مجهز به دانشی درست و مناسب باشد.

 

    1. نظم و سازمان: سازمان فینفسه قدرت است، در نظام سیاسی دموکراتیک، احزاب سیاسی برای به دست آوردن قدرت سازمان مییابند. اتحادیههای زحمتکشان برای رهایی از انقیاد و ستمگری تشکیل می‌شود.

 

    1. موقعیتها: موقعیتها سرچشمهی قدرت است. موقعیت اقتصادی به دارنده کمک می‌کند تا به مخالفان خود غلبه کند. موقعیت اجتماعی نیز به کسب قدرت و نفوذ بر دیگران کمک می‌کند، موقعیت دینی منبع قدرت و نفوذ است. رهبران دینی جامعههای گوناگون همیشه اعمال قدرت و نفوذ کردهاند.

 

    1. اقتدار: اقتدار به معنی قدرت مشروع است. دست یافتن به مقامی سیاسی یا حقوقی طبق قانون و بهطور مشروع، قدرت فرد را افزایش میدهد و او را تأثیرگذارتر میسازد. شخصی که وزیر میشود، خود به خود اهمیت مییابد.

 

۵ مهارت و تخصص: مهارت قدرت فرد را میافزاید. کسی که دارای مهارت و تخصصی در زمینهای است، در مبارزهی قدرت بر دیگران که مهارت و تخصص کمتری دارند چیره میشود.

 

    1. ایمان: در نگهداشت اقتدار یا اعمال قدرت زور خالص به کار نمیآید. حکومت یک رهبر برای دائمیکردن قدرت نیازمند برخورداری از ایمان عمومی است.

 

    1. رسانه های جمعی: رسانه های جمعی منبع مهم قدرتاند. صاحبان امتیاز و سردبیران مجله ها و روزنامههای گوناگون میتوانند نفوذ قابل ملاحظهای اعمال کنند. رادیو و تلویزیون هم در چیرگی بر افکار عمومی نقش حیاتی دارند؛ از این رو، رسانه های جمعی منبع قدرتی در خدمت دارندگان و سلطهداران هستند.(عبدالرحمان،۱۳۷۳:۹۳).

 

هم چنین قدرت میتواند از طریق به کارگیری زور، اقناع و ترغیب، پاداش تنبیه و تهدید، تطمیع، فرمان، ایمان و تقوا، خصلت فرهی… اعمال شود. قدرت در کنار ثروت از ارکان اجتماعی بشر و حتی به مراتب از آن مهمتر است؛ بنابراین افرادی چون برتراند راسل معتقدند که «برابری قدرت مهمتر از برابری ثروت، شرط آزادی بشر است» (همان:۹۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-08-22] [ 01:57:00 ب.ظ ]




1-9: نبود یا نقص روشنایی در معبر:

 

در سر بالایی هاي تند، نقاطی که اکثر مواقع مه آلود می باشد و داخل تونل ها عدم وجود روشنایی باعث عدم شناخت و دید کافی براي رانندگان میشود و سایر مواردي که پلیس از قبل ضرورت تامین روشنایی معابر مذکور را به اداره ذیربط اعلام تا نسبت به انجام آن اقدام نمایند در صورت قصور و بوجود آمدن حادثه ناشی از عدم وجود روشنایی مناسب در علت تامه تصادف باید لحاظ شود.

 

صور مختلف نقص وسیله نقلیه در تصادف:

 

نقص وسیله نقلیه به صورت یکی از انواع زیر نمایان میگردد که همواره میبایست مورد توجه سازندگان و تعمیرکاران وسایل نقلیه و یا تولید کنندگان و فروشندگان قطعات وسایل نقلیه به منظور رفع آن قرارگیرد و همچنین کارشناسان تصادفات نیز در حین رسیدگی به تصادفات به منظور مشخص نمودن میزان تاثیر نقص فنی وسیله نقلیه و موثر در بروز تصادفات با انواع آن آشنایی داشته و در اظهار نظرات کارشناسی خود نقص وسیله نقلیه را مد نظر قرار داده ودر صورت تشخیص موثر بودن نقص وسیله نقلیه در بروز تصادف ، سازمان ، شرکت ،اداره ،کارخانه یا اشخاص ذیربط را مسئول در حادثه وجبران خسارت مورد لحاظ قرار دهد.

 

نقص وسیله نقلیه شامل موارد زیر می باشد:

 

2-1: نقص در سیستم ترمز:

 

در صورتی که سیستم ترمز نصب شده توسط کارخانه سازنده بر روی وسیله نقلیه از نوع سیستم ترمز ضد قفل نبوده و یا اینکه سیستم ترمز دارای استانداردهای لازم نبوده و به همین دلیل تصادف رخ دهد در علت تامه تصادف باید کارخانه سازنده یا شرکت وارد کننده به عنوان مقصر تعیین گردد.

 

2-2: نقص در سیستم چرخها:

 

شامل رینگ چرخها ، توپی ، پیچهاي چرخ ، ژامبون چرخ ، می باشد که چنانچه مشخص گردد استحکام و نگهداري لازم را از ابتدا دارا نبوده اند ، در علت تامه تصادف باید شرکت سازنده یا وارد کننده به عنوان مقصر تعیین گردد.

 

2-3: نقص در لاستیک:

 

در صورت سپري نشدن زمان گارانتی، عمر مفید و قانونی آن چنانچه بطور ناگهانی بترکد یا دو پوست شود و موجب تصادف یا واژگونی وسیله نقلیه گردد در علت تامه تصادف باید شرکت سازنده یا وارد کننده به عنوان مقصر حادثه و مسئول در جبران خسارت تعیین شود.

 

2-4: نقص در سیستم انتقال نیرو:

 

شامل قفل شدن ناگهانی گیربکس یا دیفرانسیل در حین حرکت، بریدن پولس ها، چهار شاخه گاردان، میل گاردان، در صورت سپري نشدن زمان گارانتی، عمر مفید و قانونی آن و در صورتی که موجب تصادف یا واژگونی وسیله نقلیه گردد در علت تامه تصادف باید شرکت سازنده یا وارد کننده به عنوان مقصر حادثه و مسئول در جبران خسارت تعیین شود.

 

2-5: نقص سیستم ایمنی داخل خودرو:

 

با توجه به الزام نصب سیستم ایمنی کیسه هوا در داخل خودرو از تاریخ 1/1/90 و یا در صورت عدم کارایی آن و یا وجود زائده در داخل خودرو ، بر روي و یا جلو داشبورد که وسیله نقلیه را غیر ایمن نموده باشد و همچنین کمربند ایمنی غیر استاندارد که به هنگام وقوع حادثه شدت صدمه را براي راننده یا سرنشین ایجاد نماید، در علت تامه تصادف باید شرکت سازنده یا وارد کننده به عنوان مقصر حادثه و مسئول در جبران خسارت تعیین شود.

 

فلوچارت علل فنّی تصادفات

 

مبحث دوّم:

 

قواعد حاکم بر تعیین سبب مسئول در تصادفات رانندگی و مسئولیّت سازمانها در آن.

 

طرح بحث:

 

مهمترین بخش در مسئولیت مدنی ناشی از تصادفات رانندگی که بار اصلی احراز آن بر دوش کارشناسان تصادفات است ، احراز رابطه سببیت بین عامل زیان با خسارت وارده است . کارشناس تصادفات باید با بررسی عوامل مختلف و آثار و علائم بر جای مانده از تصادف ، علت را شناسایی کرده و رابطه بین عامل زیان و ورود خسارت را با تعیین علت اصلی تصادف معین کند.(نیک فرجام، 1389، ص22)

 

پس در واقع برای تجزیه و تحلیل تصادف باید عللی که منجر به ایجاد آن شده اند را شناخت. نه تنها در تصادف بلکه در وقوع هر پدیده در حیطه محیط طبیعت یک سری عوامل دخالت دارند که متفقاً سبب حدوث آن واقع می گردند. مثلاً در طول سال فقط در شرایط خاصی تگرگ می بارد و با این که در بسیاری از اوقات، ابر در آسمان است ولی زمانی که شرایط نظیر تراکم ابر و درجه هوا و ارتفاع آن و سایر شرایط جوّی مناسب گردد این پدیده رخ می دهد؛ سانحه رانندگی نیز در نتیجه یک سری عوامل رخ می دهد. (رازانی، 1380، ص17)

دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
 

لذا در این مبحث به قواعد حاکم بر تعیین سبب مسئول در تصادفات رانندگی و مسئولیّت سازمانها در آن و تحوّلات مسئولیّت مدنی سازمانهای مسئول در تصادفات رانندگی درمقرّرات اخیرالتصّویب خواهیم پرداخت.

 

گفتار اوّل: ضوابط تعیین سبب مسئول در حوادث رانندگی در رویه کارشناسان راهور:

 

به طور کلی هر تصادف نتیجه فرایند عوامل متعددی است که همگی به هم مرتبط می باشند و از زمان های دور آغاز و در نهایت به صحنه تصادف ختم می شوند . پس علت تصادف ، آن دسته از اوضاع و احوال و عواملی را در صحنه تصادف گویند که در وقوع تصادف به طور کلی موثر بوده، به ترتیبی که اگر یکی از این عوامل از صحنه تصادف حذف شود ، تصادف واقع نمی شود .

 

بر مبنای همین تعریف است که می گوییم در تصادفی که راننده ای فاقد گواهینامه و مهارت است ، شرط نداشتن گواهینامه او امکان دارد علت تصادف نباشد، ولی می تواند در وقوع تصادف ناشی از عدم مهارت راننده ، مورد توجه قرار بگیرد . بنابراین هر وضع و موقعیتی را که سهمی در وقوع تصادف داشته باشد ، علت تصادف گویند .

 

کشف و بررسی علت تصادفات و تعیین مقصر آن نیازمند مجموعه ای از ضوابط و معیارها می باشد این ضوابط معمولا از دو جهت مورد بررسی قرار می گیرند:

 

از جهت فنی : بدین سبب از لحاظ فنی بررسی می شود که مشخص شود چه عاملی (مادی و فیزیکی) موجب بروز تصادف شده و همچنین چه عاملی بیش از سایر عوامل سبب بروز تصادف می شود .

 

از جهت قضایی : منظور از بررسی و رسیدگی از جنبه قضایی آن است که تعیین و معلوم گردد که علت یا علل اصلی وقوع تصادف چه بوده است . البته باید توجه داشت که این نظریه (کارشناسی) همانند اظهار نظر قضات، دارای جنبه قضایی نبوده و صرفاً اظهار نظر و عقیده بوده و مانند سایر گزارش های پلیس می باشد . البته در این بررسی ضمن تعیین علت وقوع تصادف باید مقصر را تعیین نمود. بنابراین شناخت این علت ها ظرافت و دانشِ کار کارشناسی است و کارشناس تصادفات باید تسلط کامل به این امور و دانش شناخت آن را داشته باشد وگرنه از همان ابتدا مسأله تشخیص لوث می گردد و شخص یا اصلاً به حق خود نمی رسد و یا اینکه مجدداً بتواند به حق خود برسد ، مدتها طول خواهد کشید و هزینه های مضاعفی نیز متحمل خواهد شد.

 

علل فنی شرایط و اوضاع و احوالِ اعمالِ غیر عادی ، نامناسب و غیر قانونی هستند که در نهایت حادثه را به وجود می آورند . همان طور که گفته شد حوادث رانندگی متشکل از سه عنصر انسان ،راه و وسیله نقلیه می باشد . برخی از عوامل ایجاد حادثه در همان صحنه تصادف وجود دارند و برایهر کسی قابل درک است و حتی اظهار نظر هم برای افراد عادی ممکن است، مثل تجاوز به چپ یک وسیله نقلیه و برخورد با خودرویی که در روبرو و مسیر مخالف در حال حرکت است. اما آنچه از دیدگاه کارشناسی باید مورد شناسایی، ثبت و پیگیری قرار بگیرد ، علل پنهان و ناآشکار واقعه است. علل و عوامل تصادفات در عرف و رویه متداول فعلی، با توجه به فاصله زمانی که با وقوع تصادف دارند، به سه دسته 1. علل اولیه (ابتدایی) 2. علل واسط (میانی - قبلی) 3 .علل مستقیم تقسیم می شوند که همان علل فنّی تصادفات نامیده می شوند که به طور خلاصه به تشریح آنها می پردازیم.

 

علل فنّی تصادفات:

 

1-1 علل اولیه:

 

علل اولیه ، عللی هستند که در صحنه تصادف حضور ندارند ولی دخالت آنها در بروز حادثه کاملاًقابل درک است و منجر به ایجاد علل واسط می شود .

 

این علل ، عوامل ریشه ای و بنیادی در ایجاد تصادفات رانندگی هستند . بعضی از این عوامل ممکناست نزدیک به زمان تصادف ، بعضی دیگر مدت زمانی با تصادف فاصله داشته و گاهی نیز ممکناست مربوط به گذشته دور باشد.

 

زمانی که راننده ای وسیله نقلیه را با وجود عیب و نقص فنی به حرکت در می آورد این می تواند نتیجه عدم آگاهی وی و عدم آموزش صحیح و عادات و رفتار غلط او باشد . در حقیقت به وجود آورنده این کیفیات در راننده ، خانواده و مراکز آموزشی نظیر مهد کودک تا دانشگاه و آموزشگاه های رانندگی و رسانه های گروهی و… می باشند .

 

علل اولیه آن دسته از علل تصادفات رانندگی می باشندکه فعالیت یا عدم فعالیت سازمان های ذیصلاح و مرتبط به حمل و نقل ترافیک و سازمان های مسئول آموزش قوانین و مقررات یا خانواده ها و افراد در به وجود آوردن آنها مؤثر می باشند . بنابراین عواملی هستند که می توانند از دوران کودکی در شخصیت راننده شکل گرفته باشد یا اینکه از بدو تأسیس معبر و ادامه حفظ و نگهداری آن به وجود آید . یا از ابتدای تدوین مقررات و چگونگی اجرای آنها بروز داده شوند تا وقوع تصادف شکل گیرد و در صورت عدم برطرف نمودن آنها برای حوادث بعدی ادامه خواهد داشت .این علل مربوط به وظایف دولت ، سازمان ها ، نهادها و اشخاص مسئول و مرتبط با ترافیک است؛مانند مسامحه وزارت راه و شهرداری در ساختن راه ها ، کوتاهی آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی در آموزش مقررات و نکات ایمنی مربوط به ترافیک و بی توجهـی راهنمایی و راننـدگی در اجرای مقررات. در حقـیقـت علت العلل سوانح رانـنـدگی ، همان علل اولیه سوانح می باشد.

 

1-2 علل واسط (میانی - قبلی)

 

علل واسط عبارتند از شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر وسیله نقلیه ، جاده و انسان و به این دلیل علل واسط نامیده می شوند که به طور مستقیم به حادثه مربوط نشده بلکه این عوامل منجر به علل مستقیم می شوند . زمانی که یک اتومبیل بدون داشتن چراغ خطر در تاریکی شب در حال حرکت است ، شرایط مخاطره آمیزی از این حیث فراهم می کند ولی می دانیم این کیفیت ، زمانی منجر به حادثه می شود که اتومبیل دیگر با سرعت زیاد متعاقب آن در حال حرکت باشد در نتیجه راننده وقتی متوجه خطر می شود که کاری از وی ساخته نیست یا فرضاً اتومبیل پشت سر ، سرعتی مطمئنه داشته ولی راننده آن توجه کافی به جلو نداشته و یا چشمان وی معیوب باشد در نتیجه خطر را به موقع رؤیت ننموده و با اتومبیل جلویی برخورد می کند ، یا زمانی که اتومبیلی در جاده ای لغزنده در حال حرکت است شرایط جوی حاکم بر جاده ، اوضاع و احوال مخاطره آمیز و غیر عادی به وجود آورده، زمانی که راننده مواجه با خطر بشود ، پا را روی ترمز قرار داده ولی نمی تواند وسیله نقلیه را کنترل و با وسیله نقلیه ای که از سمت مقابل در حال حرکت است به علت انحراف به سمت چپ جاده تصادف می نماید .

 

در همه حالت فوق ، جاده ، وسیله نقلیه و راننده شرایط مخاطره آمیز داشته و در نتیجهء این عوامل حادثه رخ داده است ولی علت مستقیم حادثه در حالت اول تأخیر در رویت راننده و در شقّ دوم ، تجاوز از سرعت مطمئنه است و به همین ترتیب زمانی که راننده ای ، وسیله نقلیه معیوب خود را (ترمز آن دو پا است) به حرکت در آورده و پس از رؤیت خطر می خواهد وسیله نقلیه را متوقف نماید ولی موفق نشده و حادثه رخ می دهد ؛ علت این حادثه ، عیب و نقص فنی وسیله نقلیه و علت مستقیم حادثه ، تجاوز از سرعت مطمئنه است. (در این حالت فرض شده که اتومبیل دوم در مسیر قانونی خود حرکت می کرده است.) با شرح موارد فوق روشن می شود که جهت پیشگیری از سوانح باید علل واسط را در سوانح مختلف شناسایی و ثبت و پس از تهیه آمارهای لازم و تجزیه و تحلیل آنها شرایط ایمنی جاده ها را افزایش داد که این کار در بسیاری از کشورها توأم با موفقیت چشمگیر بوده است.

 

مسلماً این شرایط تصادف زا خود ناشی از عللی است که باید ریشه یابی شود . اغلب کسانی که صحنه تصادف را می بینند ، می گویند فلان راننده مقصر است و تقریباً می توانند مقصر را تشخیص دهند ولی کمتر کسی به علت این تقصیر توجه می نماید . وظیفه کارشناس این است که زوایای ناشناخته این تقصیر را شناسایی و در خصوص کاهش آن ارائه طریق نماید .

 

عامل اصلی بروز سوانح به اعتقاد بیشتر متخصصین، انسان است. در میان ارکان اصلی تصادفات، انسان قوی ترین عنصر است . اتومبیل وسیله نقلیه ای است که هدایت آن با راننده است. تا شخص راننده داخل اتومبیل نشسته سویچ را باز نکند، اتومبیل حرکت نمی کند. و تا زمانی هم که اتومبیل متوقف است، حادثه ای را ایجاد نمی کند. حوادث رانندگی و ترافیکی از وقتی شروع می شوند که راننده پشت فرمان قرار گرفته و اتومبیل را داخل خیابان و جاده می راند. بنابراین در می یابیم که حوادث رانندگی امکان ندارد بدون مدخلیت راننده صورت گیرد، از این روست که همه هشدارها، آموزش ها ، توصیه ها و مسئولیت ها متوجه راننده ( انسان) است.

 

در مورد وضعیّت وسیله نقلیه و راه نیز در گفتار بعد توضیح داده خواهد شد.

 

1-3 علل مستقیم

 

علت مستقیم عبارت است از هر وضعیت مخاطره آمیز و یا فعل یا ترک فعلی که خلاف قانون و قاعده و یا غیر عادی و خطرناک بوده و مستقیماً سبب بروز سانحه می گردد 1 و اگر وجود نداشته باشند ، تصادف واقع نمی گردد.

 

علل مستقیم در حقیقت مجموعه اعمالی هستندکه از علل ابتدایی سرچشمه گرفته و در علل واسط به صورت عوامل تسهیل کننده ظهور می نمایند و موجب بروز علل مستقیم می شوند که از اجزاء این علل ، نوعِ خطا که همان علت اصلی تصادف یا علت تامه است ، به وسیله کارشناس ، شناسایی میگردد . در واقع کارشناس تصادفات با توجه به علل فنی به ویژه انتساب علت مستقیم به مقصر، مسئول واقعی حادثه را مشخص می کند .

 

همان طور که گفته شد، طیف علل بسیار وسیع می باشد ولی علل مستقیم ، بسیار نزدیک به زمان وقوع حادثه و مقارن آن می باشند و مستقیماً سبب بروز آن می گردند . برابر تعریف و توصیفی که از علت مستقیم حادثه به عمل آمد ، این علل به چهار گروه منقسم شده اند که به شرح ذیل می باشند :

 

تخلف از مقررات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:56:00 ب.ظ ]




عوامل محیطی (نور ، دما، شوری،کیفیت پساب و ….) در فیتوپلانکتون Spirolina plantensis و Chaetoceros muelleri نقش دارند.
بنابراین اهداف این پروژه شامل موارد زیر می باشد:
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
مقایسه میزان رشد فیتوپلانکتون Spirolina plantensis و Chaetoceros muelleri در طی دوره پرورش در پساب شهری به عنوان محیط کشت
روند تغیرات میزان ازت و فسفر در طی دوره پرورش در پساب شهری
میزان کلرفیل استحصال شده از این دوره پرورش
۱-۳٫ طبقه بندی آلگ ها
جلبک ها به ۱۰ دسته تقسیم شده اندکه ۶ دسته ی آنها در آبزی پروری مصرف میشوند.
Spirolina plantensisجزء گروه جلبکهای سبز –آبی وChaetoceros muelleri جزء گروه دیاتومه­ها طبقه بندی می شوند(اسدالهی.ر،۱۳۸۹).
جلبک های پرورشی مورد استفاده در آبزی پروری(اسدالهی.ر،۱۳۸۹):
۱-۳-۱٫ سیانوباکتری ها یا جلبک های سبز – آبی:
ابتدایی ترین گروه جلبک ها بوده وهم خصوصیت های باکتری ها و هم جلبک ها را دارند.
این جلبک ها فقط کلروفیل a دارند.
جلبک های سبز- آبی تک سلولی، کلونی ورشته ای در آبزی پروری هم به عنوان غذا وهم به عنوان موجودات مزاحم مطرح اند.
سه جلبک مشهور از این نوع جلبک ها که آنها را پرورش میدهند:
الف- اسپیرولینا)آب شیرین وآب شور( : رشته ای وبدون هتروسیست است که به شکل مارپیچ یا فنری دیده میشود. در مکزیک، تایوان، تایلند، ژاپن، استرالیا وآمریکا کشت در حوضچه ها و استخر های پرورش انجام میگیرد. رشد اسپیرولینا در شرایط مطلوب بسیار سریع است. درصد پروتئین اسپیرولینا بسیار زیاد است.
ب-اسیلاتوریا)آب شیرین و آب شور(: شنای آزاد ندارد. ممکن است به جایی چسبیده یا شناور باشد. اسیلاتوریا اغلب بی ضرر است. ولی میتواند موجب ایجاد بوی نم و نای خاک شده و مزاحمت آشکار ایجاد کند.
ج-آنابنا(آب شیرین وآب شور:( آنابنا یک موجود مزاحم است که اغلب موجودات پرورشی از آن تغذیه نمیکنند،همچنین بوی نامطبوع ایجاد میکند.
۱-۳-۲٫ کلروفیت ها-جلبک های سبز:
جلبک های سبز پیشرفته ترین گروه جلبک ها بوده ودارای کلروپلاست وکلروفیل b و aجلبک های
سبز پیشرفته ترین گروه جلبک ها بوده ودارای کلروپلاست وکلروفیل b و a وچندین نوع کاروتنوئید بوده و اغلب به رنگ سبز علفی اند.هنگامی که کشت های آنها متراکم شده و نور محدود میشود در هر سلول کلروفیل بیشتری تولید شده وسلول ها سبز تیره تر میشوند.
جلبک های دارای سلول های انفرادی یا رشته ای، مشهورترین انواعی هستند که در آبزی پروری وجود دارند. به طور کلی سلول های انفرادی منبع غذایی بوده و جلبک های رشته ای موجودات مزاحم اند.
چند نمونه از جلبک های سبز:
الف- تتراسلمیس:جلبک سبز متحرک است. ۹-۱۰ میکرون عرض و ۱۲-۱۴ میکرون طول داشته و دارای ۴تاژک که ازیک شیار در انتهای قدامی سلولی بیرون می آیند.سلول ها چهار قسمتی بوده وطویل شده اند وممکن است لکه ی چشمی متمایل به قرمز داشته باشند.
ب-کلامیدوموناس: جلبک سبز متحرک با ۱۱-۵/۶ میکرون عرض و۱۴-۵/۷ میکرون طول ودارای ۲ تاژک است که از نزدیک یک برآمدگی در انتهای سلول بیرون آمده اند. سلول ها گرد تا طویل بوده واغلب یک لکه ی چشمی قرمز دارند.
پ- نانوکلریس:جلبک سبز غیر متحرک وبدون تاژک است. سلول های گرد بسیار کوچک که۵/۲-۵/۱میکرون قطر دارد. سلول ها تمایل دارند در کشت شناور شوند و بدون هوادهی در کشت معلق می مانند(در آبزی پروری یک مزیت است).
ت- دونالیلا:جلبک سبز متحرک با دو تاژک میباشد، ۸-۵ میکرون عرض و۱۲-۷ میکرون طول دارند .سلول ها به سرعت درآب حرکت میکنند وسلول ها گرد تا طویل بوده و اغلب لکه ی چشمی قرمز دارند. تولید مثل تقسیم ساده ی سلول مادر به دو سلول دختر است.
ث- کلرلا:جلبک غیر متحرک وبدون تاژک، دارای کلروپلاست به شکل فنجان است. سلول ها با تشکیل۸-۲ سلول دختر درون سلول مادر تولید مثل میکنند.کلرلا از نظر اقتصادی بسیار مهم بوده و حاوی مقدار زیادی پروتئین ، ویتامین و چربی است.
ج- سنه دسموس )آب شیرین ):جلبک سبز غیر متحرک که اغلب به صورت کلونی های چهار سلولی
صاف می باشند. .سلول ها بیضی یا نیزه ای شکل وبرخی دارای خار یا شاخ هستند.درکشت انبوه به عنوان پروتئین تک سلولی استفاده میشود.و در آب غنی از مواد مغذی به خوبی رشد میکند.
چ-آنکسیترودسموس(آب شیرین):یک جلبک سبز غیر متحرک که معمولا تک سلولی، با سلول های دراز باریک و هلالی شکل است. این موجود آلاینده ی رایج منابع آب بوده و میتواند در لوله ها و ظروف آب و محلول های ذخیره زندگی کند. اغلب به عنوان منبع غذایی کشت نمیشود.
ح- سلناستروم(آب شیرین):جلبک سبز غیر متحرک با ۴-۲ میکرون عرض و۲۴-۸ میکرون طول میباشد.سلول های هلالی شکل که شاید به هم بپیچند. این جلبک فقط حاوی مواد مغذی معدنی است و کلونی تشکیل نمیدهد.
۱-۳-۳٫کریسوفیتا- دیاتومه ها:
دیاتومه ها گروهی منحصر به فرد از جلبک ها هستند با دیواره ی سلولی متشکل از دی اکسید سیلیس که از نظر ترکیب شیمیایی شبیه به عقیق معدنی است.دیواره ی سلولی توسط تعداد زیادی حفره سوراخ سوراخ شده که آنها را به یک آلگ بسیار مطلوب تبدیل کرده و به صورت تجاری در بسیاری از وسایل صافی وفیلتر کننده به کار می روند.به دو گروه عمده یعنی شعاعی و دو طرفه تقسیم می شوند.دیاتومه ها ارزش اقتصادی بسیار زیادی دارند. به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف-کیتوسروس:بدنه اصلی جلبک به شکل یک پتری دیش است.کشت های بزرگ ظاهر قهوه ای و سلول های منفرد رنگ قهوه ای طلایی دارد.
ب-سیکلوتلا:یک جلبک با تقارن شعاعی و سلول های منفرد می باشد. این جلبک به شکل تایر بوده و علائم مشخصی روی سطح ولبه ها ی سلول دارد.
پ-تالاسیوسیرا:یک جلبک پلانکتونی رایج در آبزی پروری با تقارن شعاعی که به طور معمول به صورت سلول منفرد زیست می کند.اما ممکن است زنجیر تشکیل دهد.
ت-اسکلوتنما:یک جلبک که تشکیل زنجیر داده و سلول های به تقریب کروی آن به وسیله ی رشته های سیلیسی طویل به هم متصل شده اند ویک جنس پلانکتونی و غذایی رایج در آبزی پروری است.
ت-فنوداکتیلوم:تقارن دو طرفه و دو شکل دارد:یک نوع آن به شکل قایق ونوع دیگر برخی اوقات سه گوش است.نوع دو طرفه قایقی شکل بوده وبسیاری از دیاتومه های غیر خوراکی این ظاهر عمومی را دارند.
۱-۳-۴٫ کریسوفیتا-جلبک های قهوه ای-طلایی:
جلبک های قهوه ای-طلایی با دیاتومه ها خویشاوندند، ولی در بیشتر طول زندگی خوددیواره ی سلولی سیلیسی ندارند.همه کلروپلاست دارند.چندین نوع آنها چربی وروغن ذخیره می کنندکه از نظر غذایی برای موجودات پرورشی سودمند است.نمونه هایی از این گروه :
الف:ایزوکریسیس:جلبک متحرک دارای دو تاژک که در هنگام شنا می چرخند.
ب-نانوکلورپسیس:جلبک غیر متحرک ، متمایل به رنگ سبز ،بدون تاژک.
پ-الیپسویدون:جلبک غیر متحرک و بیضی شکل و بدون تاژک می باشد.
۱-۳-۵٫رودوفیتا- جلبک های قرمز:
جلبک های بزرگ معروفی هستند اما گونه های میکروسکوپی کمی دارند.آنها فقط کلروفیل a دارند.جلبک های قرمز با سلول های انفرادی تاژک نداشته ومتحرک نیستند. جلبک های دارای سلول های انفرادی ممکن است در آبزی پروری استفاده شوند.
یک نمونه از این جلبک: پورفیریدیوم : که مخصوص آب شور است. دارای سلول های انفرادی گرد میباشد. در کشت به صورت متمایل به قرمز یا سبز-آبی به نظر می رسد.
۱-۳-۶ .اوگلنوفیتا:
اوگلنوفیت ها توسط برخی متخصصان رده بندی، جزو جلبک های سبز وتوسط بعضی دیگر جزو آغازیان تقسیم بندی شده است.زیرا هم خصوصیات گیاهان و هم خصوصیات جانوران را دارند.این جلبک یوکاریوت بوده ویک لوله ی مری نیز دارند که به آنها اجازه می دهد ذرات غذایی را ببلعند.بیشتر جلبک های این گروه می توانند با تغذیه از باکتری ها یا ذرات آلی کوچک در تاریکی زنده بمانند.آنها یک تاژک طویل دارند. دیواره ی سلولی ندارند اما یک لایه ی خارجی پروتئینی سخت به نام پلیکل دارند وظاهر سبز علفی دارد. درآبزی پروری نمونه های دارای سلول انفرادی به عنوان منبع غذایی یا موجودات مزاحم حضور دارند.اوگلنا در محیط های غنی از مواد غذایی رایج است. اوگلنا یک جلبک سبز متحرک با یک تاژک است که کلروپلاست به تعداد زیاد دارد.
۱-۳-۷٫ کریپتوفیتا:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:55:00 ب.ظ ]




بنابراین در ادامه فرض می گردد سیستم مختصات بدنه هواپیما باسیستم مختصات اینرسی همتراز و یکسان می باشد. هنگامی که کنترل توسط انسان صورت بگیرد، این فرض به دلیل آهسته بودن حرکات هواپیما و یا بالن به خوبی جبران می گردد.
دانلود پروژه
Outer Gimbal
Middle Gimbal
Inner Gimbal
Gimbal Rotating Vector
Gyroscope Rotating Vector
شکل ۲-۲- محور گیمبال و محور پلتفرم
۳-۱-۲ محور مختصات پلتفرم
سیستم محور پلتفرم یک مختصات متعامد می باشد که مرکز آن بر روی محل برخورد بردار دوران گیمبال و بردار چرخش ژیروسکوپ قرار دارد (شکل ۲-۲). با توجه به شکل ۲-۲ بردارهای محور مختصات پلتفرم شامل به عنوان بردار دوران گیمبال داخلی به سمت بیرون صفحه، بردار سمت راست بردار و در صفحه چرخش چرخ هرزگرد و عمود بر این دو بردار به سمت پایین خواهد بود. در واقع این سه بردار صفحه مختصات پلتفرم را تشکیل می­ دهند. دراین حالت در جهت بردار مومنتوم زاویه ای تولیدی توسط چرخ هرزگرد خواهد بود. همچنین جهت بردارهای پلتفرم نسبت به مختصات اینرسی با توجه به زوایای ، و و نسبت به مختصات بدنه باتوجه به زوایای ، و تعیین می گردد.
۴- ۱- ۲ محور مختصات گیمبال
این مختصات به منظور تبیین معادلات دینامیکی حرکت ژیروسکوپ در آن تعریف می گردد. در این حالت دو سیستم مختصات متعامد با بهره گرفتن از سه محور دوران گیمبال تعریف می گردد. در شکل ۲-۲ این سه محور دوران با ۱ و ۲ و ۳ نشان داده شده اند که ۱ به سمت بیرون و خواننده جهت گیری شده است. محور ۱ به عنوان محور دوران گیمبال داخلی، محور ۲ به عنوان محور دوران گیمبال میانی و محور ۳ به عنوان محور دوران گیمبال خارجی تعریف می گردند (شکل ۳-۲) .
۲- ۲- زوایای حرکات افقی و عمودی
برای نشان دادن مستقیم جهت گیری پلتفرم می توان از زوایای حرکات افقی و عمودی زاویه دید دوربین استفاده نمود. زاویه دید دوربین به صورت زیر تعریف می گردد:
و در مختصات اینرسی به صورت زیر نشان داده می شود:
با توجه به شکل ۳-۲ زاویه حرکت افقی (  ) را می توان زاویه میان محور و تصویر بردار خط افق روی صفحه درنظر گرفت. همچنین زاویه حرکت عمودی (  ) را می توان زاویه میان صفحه و بردار دید دوربین درنظر گرفت. این زاویه را می توان به صورت ریاضی نیز به دست آورد:
برای به دست آوردن زوایا در ربع صحیح باید علامت اعداد نیز درنظر گرفته شود.  
شکل ۳-۲- زوایای حرکات افقی و عمودی
۳- ۲- دوران اویلر
بهترین زوایایی که می تواند سمت و سوی دوران های بدنه را نسبت به یک نقطه ثابت نشان دهد، زوایای ، θ و Ψ هستند که به زوایای اویلر شناخته می شوند. با توجه به این زوایای اویلر تبدیل بردارهای مختصات از یک مختصات به یک مختصات دیگر تعریف می گردد [۷]. این تبدیلات با بهره گرفتن از سه تبدیل متوالی قابل انجام می باشد. در این پایان نامه ، توالی به صورت توالی چرخش ۱-۲-۳ اویلر انجام می پذیرد. زوایای گیمبال ، و هنگامی که مختصات بدنه با مختصات اینرسی هم جهت است، درواقع زوایای اویلر در مختصات گیمبال می باشند.
با توجه به شکل ۴-۲ تبدیل شامل دوران درجهت زاویه  و حول بردار و تولید مختصات  و در ادامه دوران مختصات جدید در جهت زاویه و حول بردار و تولید مختصات O- و درنهایت دوران در جهت زاویه و حول بردار و تولید مختصات  خواهد بود که این مختصات نهایی با مختصات O- هم جهت خواهد بود.
برای مثال بردار در مختصات با تبدیل به بردار  به بردار در مختصات O- تبدیل خواهد شد که از لحاظ ریاضی به صورت زیر نشان داده می شود:
که در آن داریم:
شکل ۴-۲- توالی چرخش ۱-۲-۳ اویلر
با ادغام معادلات (۸-۲) الی (۱۰-۲) به یک ماتریس کسینوسی جهتی ( (DCM)ِDirectional Cosine Matrix) خواهیم رسید که در فرمول (۱۱-۲) نشان داده شده است:
در این حالت یک بردار که در مختصات اینرسی قرار دارد با بهره گرفتن از تبدیل زیر به مختصات پلتفرم منتقل می شود:
همچنین برای تبدیل یک بردار در مختصات پلتفرم به یک بردار در مختصات اینرسی می توان از ترانسپوز ماتریس استفاده نمود:
۴-۲- نرخ دوران اویلر
سرعت زاویه ای کلی پلتفرم با توجه به زوایای اویلر به صورت زیر نوشته می شود:

با بکارگیری معادلات (۵-۲) الی (۷-۲) بردارهای یکه در معادله (۱۴-۲) در مختصات پلتفرم عبارتند از:
بنابراین سرعت زاویه ای در مختصات پلتفرم عبارت است از
با جایگذاری معادلات (۱۵-۲) الی (۱۷-۲) در معادله (۱۴-۲) می توان ضرایب را در معادله (۱۸-۲) به دست آورد:
معادلات بالا را به فرم ماتریسی می توان نوشت:
سرعت های زاویه ای در گیمبال های خارجی، میانی و داخلی توسط رابطه (۳۲-۲) قابل تعریف می باشد:
با توجه به اینکه ، و سرعت های زاویه ای اویلر یعنی ، و با سرعت های زاویه ای گیمبال ها یعنی , معادل خواهند بود. بنابراین رابطه (۲۳-۲) تبدیل سرعت های زاویه ای از مختصات پلتفرم به مختصات گیمبال را در اختیار قرار خواهد داد.
۵-۲- معادلات حرکت اویلر
تغییرات زمانی مومنتوم زاویه ای یک جسم سلب در برابر گشتاور اعمالی از طریق قانون دوم نیوتون در حرکت دورانی طبق رابطه (۲۵-۲) قابل بیان می باشد.
در این رابطه n بردار گشتاور اعمالی به جسم و h مومنتوم زاویه ای آن است که خود آن از رابطه زیر تعریف می گردد:
همان طور که ملاحظه می گردد، رابطه (۲۴-۲) در مختصات اینرسی بیان شده است. از آنجا که مومنتوم تنش اینرسی (I) در مختصات بدنه به راحتی قابل بیان است ، بهتر است که رابطه (۲۴-۲) را نیز در مختصات بدنه بیان نماییم. بنابراین باید مشتق زمانی H را در مختصات بدنه به دست آوریم. تئوری (Coriolis) بیان می دارد که:
طبق این رابطه یک بردار دلخواه (۰) از یک مختصات به مختصات دیگر قابل انتقال بود
با جایگذاری، رابطه (۲۴-۲) را به صورت زیر خواهیم چاشت:
بنابراین رابطه (۲۸-۲) رابطه برداری معادله اویلر در مورد یک جسم سلب می باشد که بردارهای آن در مختصات بدنه تعریف شده اند [۷]. در مورد یک جسم که روی آن یک چرخ هرزگرد نصب شده باشد، مومنتوم زاویه ای کل، مجموع مومنتوم زاویه ای ناشی از حرکت چرخشی بدنه و مومنتوم زاویه ای تولیدی توسط چرخ هرزگرد (h) خواهد بود. این مومنتوم کلی را می توان به صورت زیر بیان نمود:
با تبدیل این رابطه و تولید آن در مختصات بدنه طبق رابطه اویلر خواهیم داشت:
از آنجا که سرعت زاویه ای چرخ هرزگرد ثابت در نظر گرفته می شود بنابراین:
و خواهیم داشت:
درنهایت رابطه (۳۲-۲) معادله حرکت یک جسم سلب که یک وسیله با سرعت زاویه ای ثابت روی آن نصب شده است را نشان می دهد.
۶-۲- معادلات حرکت ژیروسکوپ
برای به دست آوردن معادلات دینامیکی یک ژیروسکوپ باید بتوان معادله (۳۲-۲) را حول محورهایی که ژیروسکوپ می تواند حرکت کند تعریف نمود. هر گیمبال یک جسم سلب جداگانه می باشد و لذا باید سه معادله حرکت اویلر مجزا را برای هر کدام نوشت. به منظور ساده نمودن تحلیل، فرض می گردد که هر گیمبال دارای یک مومنتوم تنش اینرسی کروی است، بنابراین تأثیرات اینرسی آنها روی یکدیگر قابل چشم پوشی می باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:55:00 ب.ظ ]




اسلام دین آزادى و استقلال است ، اسلام دینى است که همه کس به حقوق خودش ‍ مى رسد و مراعات همه حقوق را مى کند.
استقلال و آزادى در پیروى از قرآن کریم و رسول اکرم (ص) است .
ما آزادى در پناه اسلام مى خواهیم ، استقلال در پناه اسلام مى خواهیم ، اساس مطلب اسلام است .
فصل چهارم :
آزادی اجتماعی از دیدگاه لیبرالیسم
۳-۱ : لیبرالیسم چیست؟
لیبرالیسم (به انگلیسی: Liberalism) در معنای لغوی به معنی آزادی خواهی می‌باشد (البته لازم به ذکر است کاربرد کلمه لیبرال برای شخصی در ایران و در ادبیات سیاسی به معنای پیروی آن شخص از مکتب لیبرالیسم بوده و معنای لغوی آن منظور نمی‌شود) به آرایه وسیعی از ایده‌ها و تئوری‌های مرتبط دولت اطلاق می‌شود که آزادی شخصی را مهم‌ترین هدف سیاسی می‌داند. لیبرالیسم مدرن در عصر روشنگری ریشه دارد. به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید دارد. شاخه‌های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاست‌های متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آن‌ها به صورت عمومی توسط چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت‌ها، نقش قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، اقتصاد بازاری یا اقتصاد مختلط و یک سیستم شفاف دولتی. همه لیبرال‌ها -همینطور بعضی از هواداران ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر - از چند فرم مختلف دولت که به آن لیبرال دموکراسی اطلاق می‌شود، با انتخابات آزاد و عادلانه و حقوق یکسان همه شهروندان توسط قانون، حمایت می‌کنند.
دانلود پروژه
لیبرالیسم به صورت یک اصطلاح اندیشه سیاسی، معانی زیادی داشته است، اما هرگز از اصل لاتین کلمه liber، به معنی آزاد، جدا نبوده است. این اصطلاح دلالت دارد بر دیدگاه یا خط مشی‌های کسانی که گرایش اولیه‌شان در سیاست و حکومت کسب یا حفظ میزان معینی آزادی از قید نظارت یا هدایت دولت یا عوامل دیگری است که ممکن است برای اراده انسانی نامطلوب به شمار آید. لیبرالیسم به طور سنتی جنبشی بوده است برای تامین این نظر که مردم به طور کلی تابع حکومت خودکامه نیستند، بلکه در زندگی خصوصی شان مورد حمایت قانون قرار می‌گیرند و در امور عمومی بتوانند قوه مجرب حکومت را از طریق یک هیآت قانونگذاری که آزادانه انتخاب شده باشند کنترل کنند. لیبرالیسم در زمینه نظریه ناب متمایل به پیروی از جان لاک فیلسوف انگلیسی بوده است که به وضعیت طبیعی و قانون طبیعت اعتقاد داشت. بر این اساس این نظر تصدیق می‌شد که هیچ کس نباید به سلامتی، زندگی، و اموال دیگران آسیبی برساند.[۱۷۱]
لیبرالیسم (Liberalism) ازجمله نظام‌های اجتماعی است که بر مبنای فردگرایی بنا شده است و در اصل اعتقاد به آزادی و فلسفه آزادی است، خواه این آزادی به عنوان اصل نهادهای جامعه و یا به عنوان راه و رسم زندگی فردی و اجتماعی باشد. اصطلاح لیبرالیسم در قرن ۱۹ در زبانهای اروپایی مخصوصاً در زبان انگلیسی ظهور یافته است.
۳-۲: تاریخچه
لیبرالیسم به عنوان یک جنبش سیاسی در چهار قرن اخیر سیطره داشته است، گرچه واژه لیبرالیسم به عنوان ارجاع به این مکتب تا قرن نوزدهم رسمیت نیافته بود. شاید اولین دولت مدرنی که بر پایهٔ اصول لیبرالی بنیان نهاده شد، ایالات متحده امریکا بود که در اعلامیه استقلال خود اعلام کرد: تمام انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند و توسط خالق شان از یک سری حقوق بهره مند شده‌اند، از جمله این حقوق: زندگی، آزادی و پی گیری سعادت و خوشبختی است. که یادآور این عبارات جان لاک است که از اهمیت بالایی در نظریه‌های وی برخوردار بودند: زندگی، آزادی و مالکیت.
چند سال بعد این بار انقلاب فرانسه بود که بر میراث اشرافی گری این کشور با شعار آزادی، برابری و برادری، غلبه کرد و تبدیل به اولین کشور در تاریخ شد که حق رای فراگیر برای همه مردان قائل شد.[۱۷۲] اعلامیه حقوق مردان و شهروندان اولین بار در سال ۱۷۸۹ در فرانسه تدوین شد و بعد ترها تبدیل به سندی بنیادین هم برای لیبرالیسم و هم برای حقوق بشر شد.
۳-۳: ریشه های تاریخی لیبرالیسم
لیبرالیسم به عنوان یک نهضت اجتماعی که طرفدار آزادی‌های فردی و رهایی از بند هر گونه تشکیلات اجتماعی-سیاسی است، به زمان‌های بسیار دور می رسد. اما ندای این نحو آزادی در اروپای بعد از قرون وسطی، از حلقوم پروتستانها شنیده شد.
در اروپای قرون وسطی، قدرت اجتماعی-سیاسی در اختیار طبقه معینی شامل اشراف و نجبا، روحانیون و اولیای کلیسا و فئودالها بود. نظام جامعه چنان بود که فرد از ابتدای عمر تا انتها در طبقه مشخص و غیر قابل تغییری می‌زیست. در زمینه مذهبی نیز سلطه کلیسا در جامعه حاکم مطلق بود و دستگاه تفتیش عقاید کلیسا به سانسور عقاید می‌پرداخت. در چنین جوی لیبرالیسم پا به عرصه وجود گذاشت. این جریان درحقیقت عکس‌العملی در مقابل خفقان حاکم بر اروپا بود.
پروتستانتیسم با تاکید بر آزادی و استقلال فرد به مبارزه با کلیسا برخاست. پیشرفت علوم در رنسانس، ظهور فلسفه و نظریات اجتماعی و سیاسی نیز سبب تقویت این جریان شد.
در زمینه فلسفی دانشمندانی چون جان لاک و ژان ژاک روسو نظریات موثری اظهار نمودند. لاک و روسو با تاکید بر یکسان عمل کردن طبیعت در شرایط مساوی و تطبیق قوانین جامعه با آن و با پیشنهاد برقراری مجلسی متشکل از نمایندگان به نفی امتیازات اشرافی و کلیسایی پرداختند.
طبق نظریه لاک، که از لحاظ فلسفی بیش از نظریات دیگران در تکوین لیبرالیسم مؤثر بود، حقوق طبیعی فرد همواره تحت مخاطره قرار می‌گیرد. و به هیچ وجه قابل تفویض و انتقال نیز نمی‌باشد. به همین جهت نظریه دولت حمایت کننده وی مبین این معنی است که دولت وظیفه حراست از آزادی‌های فردی را دارد نه تحدید و تضعیف آن را.
در این زمان افکار وجریانهای موافق منافع طبقه متوسط و بازرگانان بود و همواره برای آزادی تجارت و رهایی از چنگ فئودالها و صاحبان قدرت تلاش می‌کردند و لذا با وقوع انقلابهای عظیم و گسترده و با شعارها و عناوینی همچون برابری افراد و داشتن حق رأی مساوی و آزادی افراد در تعیین سرنوشت که تا آن زمان اکثریت مردم از آن محروم بودند قدرت از انحصار طبقه‌ای خاص خارج گردید.
این نهضت سیاسی و اجتماعی که از سوی طبقه متوسط و مدام با نظریات فلاسفه و دانشمندان اروپایی پشتیبانی می‌شد، رنگ یک مشی اجتماعی- سیاسی مدونی به خود گرفت و در زبانهای اروپایی، به خصوص انگلیسی عنوان لیبرالیسم را به خود گرفت.
لیبرالیسم با نفوذ نظریه سودگرایی یا اوتیلیتاریانیسم در این دوره که بر فرد و منافع او تأکید می‌ورزید، به صورت یک جریان فلسفی- سیاسی- اجتماعی قوی درآمد.
بنابراین به عنوان یک نهضت اجتماعی در اروپا شکل گرفت که هسته ی مرکزی آن را آزادی‌های فردی و رهانیدن فرد از قید تشکیلات اجتماعی و مذهبی تشکیل می داد.
لیبرالیسم از نظر سیاسی دارای دو مفهوم جداگانه است: از سویی به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق می‌شد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در زمانی که سرمایه‌داری صنعتی علیه آریستوکراسی (اشرافیت) فئودالی مبارزه می‌کرد و درصدد گرفتن قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد . لیبرال‌ها در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقه‌ای در حال رشد و بالنده بودند. آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم را طلب می‌کردند، می‌خواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در مجلس عناصر لیبرال راه یابند و حق رأی آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران و به مفهوم بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود.
در قاموس مارکسیستی، مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی اطلاق می‌شود . در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیر اصولی به ضرر اساس اندیشه‌های مارکسیسم – لنینیسم، نرمش بجا در مقابل خطا و نادیده گرفتن نقض اصول به علل مشخصی به کار می‌رود. لیبرالیسم در این مفهوم از نمودهای اپورتونیسم(فرصت‌طلبی) و اندیویدوالیسم(فردگرایی) است . احزاب مارکسیستی با این جریان که مخالف با پیگیری در اجرای خط مشی و مبارزه اصولی و هشیاری انقلابی است مبارزه می کنند.
به طور کلی به لحاظ تاریخی، ریشه‌های فکری لیبرالیسم اولیه را در اندیشه ی متفکرانی چون جان لاک (بنیانگذار لیبرالیسم)، منتسکیو و آدام اسمیت؛ و آبشخور لیبرالیسم متأخر را در تفکر افرادی چون جان راولز و آیرتا برلین و… باید جستجو کرد.
۳-۴: مؤلفه های لیبرالیسم
آنچه در باب اصلی ترین مؤلفه های لیبرالیستی ذکر شده است عبات است از: فردگرایی، آزادی، خردگرایی، عدالت اجتماعی، تساهل
در نگاه جامعه شناختی، می‌توان اندیشه ی لیبرال را طبق تحولاتی که از سر گذرانده است به سه دوره تقسیم نمود:
دوره ی اول؛ لیبرال کلاسیک:
مفهوم لیبرالیسم، نخست در مقابل سلطه ی مذهبی و پس از آن در برابر سلطه ی سیاسی حکام خودکامه پدید آمد. مهم‌ترین خواست لیبرال‌ها در مقابل حکام مطلقه، محدود کردن قدرت آنان بوسیله ی قانون، تفکیک حوزه‌های دولت و جامعه، دفاع از حوزه ی جامعه ی مدنی در برابر اقتدار دولت، عدم هر گونه دخالت دولت و ایجاد محدودیت برای آزادی افراد و همچنین دفاع از مالکیت خصوصی بوده است. در این دوره سه نوع لیبرالیسم اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، قابل شناسایی است.
دوره ی دوم؛ لیبرال – دموکراسی:
لیبرال دموکراسی نوعی جدید از لیبرالیسم است که بیش از دیگر جوانب بر آرمان‌های دموکراسی سیاسی -اجتماعی، دولت رفاهی و برابری فرصت‌ها تأکید دارد.
دوره ی سوم؛ لیبرالیسم نو(neolibralism):
در دهه ی ۱۹۷۰ میلادی، با بروز تورم و رکورد در کشورهای غربی، در کارآیی سیاست‌های دولت رفاهی تردید پدید آمد و در واکنش به این تحولات، برخی از کشورها به اصول نظام بازار آزاد بازگشتند و علت بحران اقتصادی را همان مداخلات دولت در اقتصاد می‌دانستند. لذا به سمت خصوصی سازی، کاهش هزینه‌های دولتی، تضعیف اتحادیه‌های کارگری، کاهش مالیات، بازار آزاد و دولت محدود رفته و به آموزه‌های لیبرالیسم کلاسیک نزدیک شدند.
۳-۵: آزادی در اندیشه امروز غرب
در اندیشه اجتماعى امروز غرب آزادى به معناى مجبور نبودن انسان و مواجه نشدن او با مانعى براى انتخاب گونه اى از ارزشها، اخلاق و رفتار در زندگى مطرح مى شود.ولی این نکته هم مورد اتفاق است که نمى توان چنین معنای وسیعی را به طور مطلق و به بدون هیچ قید و بند و حد و مرزى پذیرفت و تقدیس کرد. زندگى اجتماعى انسان خود عاملى است که انسان را مجبور به پذیرش محدودیتهایى بر سر راه این آزادى مى کند. مسئله مهم براى اندیشمندان غربى افزایش آزادى انسان در زندگى فردى و اجتماعى و به حداقل رساندن محدودیتها به ویژه در بخشى است که از سوى دولت براى برقرارى نظم اجتماعى اعمال مى شود. لیبرالها مى گویند دولت و نهادهایى مثل نهاد دین نباید یک شیوه زندگى را به عنوان شیوه داراى رجحان و برترى به شهروندان تحمیل کنند بلکه باید هر فرد را به عنوان یک واحد مستقل، در جامعه آزاد بگذارند تا ارزشها و هدفهاى زندگى را متناسب با میل و تمایل شخصى خود برگزیند.جان استوارت میل مى گوید: حتى اگر شیوه ای داراى ترجیح بوده و به خیر و صلاح مردم باشد باز نباید آن را به شهروندان تحمیل کرد. بنتام هم مى گوید: منافع فردى همانا تنها منافع واقعى است پس باید انسانها براى رسیدن به این منافع که صرفا منافع مادى و تأمین کننده لذتهاى مادى براى انسانها هستند از آزادى کامل برخوردار باشند.اگر انسانى را از رسیدن به خواسته اش محروم کنیم در حقیقت به هویت انسانى او تعرّض کرده ایم.
محدوده آزادى در دیدگاه این اندیشمندان، برخورد با آزادى و حقوق دیگران است. جز این هیچ چیز نمى تواند آزادى را محدود کند. یعنى انسان براى اینکه بتواند در جامعه زندگى کند، باید مقدارى از خواست و اراده خودش چشم بپوشد تا زندگى اجتماعى برایش ممکن شود. اصل زیر بنایى جان استوارت میل در تعیین حدود آزادى این است که یگانه هدفى که آدمیان اجازه دارند براى وصول به آن منفردا یا مجتمعا در آزادى عمل یکى از افراد جامعه تصرّف کنند صیانت نفس است و تنها مقصودى که به منظور رسیدن به آن ممکن است به حق هر عضوى از جماعت متمدن برخلاف اراده وى اعمال قدرت شود بازداشتن او از آسیب رساندن به دیگران است. تامین خیر او اعمّ از جسمانى یا روانى جواز کافى براى این کار نیست. پس تنها محدودیتى که در برابر آزادى وجود دارد این است که از آن نفى آزادى دیگران پیش بیاید، زیرا اگر هر انسانى بخواهد خواسته هاى خودش را در زندگى اجتماعى بطور نامحدود اعمال کند، زندگى اجتماعى به هرج و مرج کشیده مى شود و با هرج و مرج اولین چیزى که قربانى مى شود، خود آزادى است. پس ما مجبوریم به خاطر خود آزادى دست از آزادى برداریم و این کار معقول و کاملا قابل پذیرش است. ما باید به آزادى دیگران احترام بگذاریم به این دلیل که اگر به آزادى دیگران احترام نگذاریم، آزادى خودمان هم از بین خواهد رفت. پس به خاطر حفظ آزادى خود، مجبوریم آزادى دیگران را هم محترم بشماریم.
برخى از فیلسوفان لیبرال گفته اند حتى هدف هم نباید آزادى را محدود کند. آزادى نباید معطوف به هدف باشد. آزادى اگر بخواهد معطوف به هدف باشد و در جهت رسیدن به یک هدف بکار گرفته شود این خودش موجب نفى آزادى مى شود، زیرا در این صورت آزادى را وسیله اى مى دانیم تا ما را به آن هدف برساند. یعنی ما آزاد نیستیم در مسیرى جز در مسیر رسیدن به آن هدف حرکت کنیم. این به معنی محدودیت آزادى و امری خطرناک است. نکته دیگر در اندیشه لیبرالی این است که آزادى ارزشش با هیچ اصل انسانى دیگر مساوى نیست. آزادى در کنار سایر ارزشهاى انسانى قرار نمى گیرد. مثلا شما نمى توانید بگوئید آزادى در کنار عدالت است. آزادى در کنار تساوى انسانها است. اینها در عرض همدیگر نیستند، بلکه در طول آزادى قرار دارند. آزادى بزرگترین ارزش و عالیترین مقصد است. اگر بین آزادى و عدالت تعارضى ایجاد شود اینجا آزادى مقدم است. ما نمى توانیم آزادى را به پاى عدالت، و ارزشهاى اخلاقى و غیره فدا کنیم. اگر بخواهیم به خاطر ارزش دیگرى دست از آزادى برداریم این با اصالت آزادى و ارزش اول بودن آن ناسازگار است.[۱۷۳]
۳-۶: دلایل آزادى از دیدگاه فیلسوفان غربی
یکی از استدلالهایی که در مسئله آزادى از سوى فیلسوفان غربى مطرح مى شود آنست که انسان موجودى است که باید با تلاش خود خویش را تعیّن ببخشد و انسانیت خویش را با دستان خود بسازد. ساخته شدن و تحقّق انسانیت هم هنگامى صورت مى پذیرد که استعدادهاى انسانى او شکوفا شود. هر انسانى باید از فرصت زندگى استفاده کند تا خویشتن و خود انسانیش را پرورش دهد و شکوفا کند و بدون این تلاش هر انسان در پژمردگى و رکود و تباهى کشنده فرو مى رود. آزادى راه شکوفا کردن این استعدادها و تعیّن بخشیدن به انسان است. بحث تحقّق خود انسانى و بستگى آن به آزادى انسان هم از سوى فیلسوفان غربى مطرح شده و هم در اندیشه اسلامى مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا یک بحث در مورد ماهیت خود حقیقى انسان و راه تحقق بخشیدن و شکوفایى آن است و بحث دیگر در مورد نقش آزادى در این امر است:
انسان موجودى است برخوردار از استعدادها و توانهاى بى شمار و داراى آگاهى نسبت به خود و استعدادهایش و طالب آن است که بتواند این تواناییها و استعدادها را به مرحله بروز و تحقق برساند. انسان هر چه این توانائیها را بارزتر و بالفعل تر ببیند و خود را در شکوفا کردن این استعدادها موفق تر احساس کند به احساس رضایت بیشترى دست مى یابد و خود را زنده تر و موفقتر مى یابد. بروز و تحقق تواناییها در انسان به معنى دست یافتن به مرحله بالاترى از وجود و رسیدن به هستى بیشتر است. حتّى انسانى که به دنبال افزودن ثروت و قدرت است در این افزایش نوعى انبساط و رشد و گسترش خود را مى یابد و با دست یافتن به مال بیشتر و قدرت بالاتر خود را از بود و هست بالاترى برخوردار مى بیند. انسانى هم که با ذوق هنرى و زیبایى شناسى به خَلق آثار پر ارزش هنرى مى پردازد ویا دل خود را در گرو چنین آفرینش هایى مى نهد در این ارتباط و تعلّق تعالى وجود خود را مى یابد. بنابراین انبساط طلبی و توسعه و گسترش هستى خواهی را باید ویژگى انسان دانست و این همان چیزى است که به عنوان نامتعین بودن انسان از آن یاد مى شود یعنى انسان موجودى است که در یک مرحله از وجود و تعین و با یک ظرفیت و اندازه معین و از پیش ساخته به وجود نیامده است بلکه با تلاش و کار و با دست خود اندازه و ظرفیت خویش را متعیّن مى کند و شکل مى دهد.
حال این سؤال مطرح مى شود که جوهر و محتواى این انبساط و افزایش چیست؟ یعنى این خود انسانى با چه محتوایى و در چه امتداد و جهتى مى خواهد وسعت یابد؟ و این ظرفیت نامتعیّن او با چه مظروف و محتوایى شکل مى گیرد و به سخن دیگر استعداد پایان ناپذیر انسان براى رشد و افزایشِ هست و بودنِ خود چه ابعادى دارد و چه نوع استعدادهایى در انسان وجود دارد که با فعلیت یافتن آنها حقیقت انسان گسترش و توسعه بیشترى مى یابد و از تعیّن والاتر و برترى برخوردار مى شود. در اینجا دو نگاه کاملاً متفاوت در تعریف خود واقعى و حقیقى انسان و استعدادهاى او مطرح است و با دوگونه انسان شناسى متفاوت دو پاسخ متضاد به این مسئله مهم داده مى شود:
در نگاه مادى به انسان که فلسفه امروز غرب پس از رنسانس در شکل اندیشه فردگراى لیبرال مطرح شده است خود حقیقى انسان عبارت است از مجموعه تمنیّات و خواستهاى نفسانى فرد که به صورت تمایلات شخصى و اجتماعى بروز مى کند و فرد انسان هر قدر بیشتر به این تمنیّات پاسخ بگوید از شخصیت رشدیافته بالاترى برخوردار مى شود. روانشناسى تجربى امروز غرب هم بر همین مسئله پاى مى فشارد که رشد شخصیت انسان مساوى با پاسخ گفتن به غرائز و تمایلات ونیازهاى مادى گوناگونى است که او در درون خود احساس مى کند. مانند نیاز به خورد و خوراک و ارضاى شهوانى و حبّ جاه و مقام و مطرح کردن خود و…. انسان تنها با برآوردن کامل خواستهاى نفسانى اش به رضایت مندى درونى مى رسد.
یکى از مکتب های فلسفی غرب، به نام فلسفه اگزیستانسیالیسم است. اگزیستانسیالیستها در میانه قرن۲۰ میلادی خیلى میدان دار بودند. و یکى از بزرگترین متفکرین آنها به نام سارتر مى گوید هویت انسان، هویت در حال شدن است. انسان موجودى است دائم در حال شدن و در حال تغییر. خصوصیت انسان در بین سایر موجودات، متحول بودن اوست. انسان شخصیت ثابتى ندارد. هویت انسان یعنى موجودى که دائم خودش را مى سازد، فلسفه اسلامى هم شبیه همین را مى گوید که انسان موجودى است که در حال تکامل است دائما، جوهرى است در حال اشتداد که نوع ثابتى ندارد. ولى منظور اگزیستانسیالیستها از شدن، غیر از بحث شدن در فلسفه اسلامى است. سارتر و فلاسفه اگزیستانسیالست مى گویند که: شدن انسان به این است که راه برای اعمال خواست و رأى و اراده اش باز باشد و هیچ مانعى در برابرش وجود نداشته باشد. اگر مانعى در برابر آزادى انسان گذاشته شود این به معناى متوقف شدن انسان است. هیچ اصل اخلاقى نباید انسان را محدود کند. اگر انسان بخواهد به یک اصل اخلاقى پایبند باشد به معناى آن است که آزادى او و شدنش و انسانیتش محدود شده! به همین دلیل مى گوید: اعتقاد به خدا هم یکى از عواملی است که انسان را از شکوفایى انسانى باز مى دارد. زیرا انسان وقتى به خدا ملتزم شد، دیگر نمى تواند هر جور دلش خواست فکر کند و هرچه دلش بخواهد عمل کند.
در نگاه دیگرى به انسان، نیازهاى درونى و استعدادهاى او که نمایانگر خود و هستى حقیقى او هست بسیار برتر و گسترده تر از نیازهایى است که تمایلات غریزى و مادى و یا محیط اجتماعى به او القاء مى کند. در این نگاه و تحلیل انسان موجودى است با ظرفیتها و استعدادهای متعالى و هیچ موجودى در جهان آفرینش از چنین گستردگى وجودى و استعدادى برخوردار نیست. تعیّن و ظرفیتى که انسان بر اساس استعدادهاى ذاتى اش مى تواند براى خود بسازد نامتناهى و بى پایان است تا مرز رسیدن به اوصاف والاى الهى. پس براى شناخت خودِ واقعى و حقیقى انسان باید نگاهمان را در مورد اساس هستى و جهان توسعه دهیم و آن را محدود به هستى مادى نکنیم بلکه براى هستى ابعاد و گستره اى متعالى تر ببینیم. انسان و استعدادهاى او را در نیازهاى مادى برخواسته از تمنیات و دلخواههاى نفسانى محدود نکنیم بلکه او را با پهنا و وسعتى به وسعت تمام هستى ببینیم و استعدادهایش را بسیارفراتر از وجود مادى و طبیعى او بدانیم. تحقق واقعى حقیقت انسان در پاسخ گفتن به نیازها و استعدادهاى متعالى غیر مادى اوست و نتیجه این نگاه باز کردن میدان براى شکوفایى این استعدادها خواهد بودو براى این هدف نیازمند به تلاش و جهاد پیگیر براى عبور از نیازهاى مادى بسوى نیازهاى متعالى است نه با قطع این ارتباط و پرداختن به نیازها و استعدادهایى که او را در یک زندگى مادى و حیوانى محدود مى کند.
نکته دانستنى که اخلاق اسلامى به مامى آموزد آنستکه انسان داراى دو گونه احساس نسبت به حقیقت خود مى باشد: یکى احساس کاذب و دروغین نسبت به هویت و شخصیت خود که در نتیجه غفلت از نیازهاى متعالى و پرداختن به نیازهاى نوع اول ایجاد مى شود.در اینصورت انسان احساس مى کند با تأمین هرچه بیشتر این نیازهاى مادى به شکوفایى مى رسد و دیگرى احساس راستین نسبت به شکوفایى حقیقت والاى خود که در نتیجه توجه به نیازهاى معنوى ومتعالى و برقرار کردن پیوند صحیح میان این دو ایجاد مى شود. احساس رضایت و اطمینان انسان از شکوفایى خود در صورت اول احساسى ناقص و ناپایدار خواهد بود و شخصیت متزلزل و داراى نقصان و بى بهره از صفات و ارزشهاى انسانى را ببار خواهد آورد. درسایه خودیافتگى نوع دوم انسان به رضایت و اطمینان واقعى و آرامش پایدار مى رسد و شخصیت متعالى از خود نشان مى دهد که در اخلاق و رفتار و باورهاى او قابل مشاهده است.
آزادی ، یکی از محوری ترین مبانی لیبرالیسم است. هر چند این مفهوم در غرب ، از حیطه اقتصاد آغازیدن کرد و بر عدم دخالت دولت در حریم بخش خصوصی تاکید داشت اما به تدریج رنگ سیاسی و اجتماعی بارزتری پیدا کرد و با ظهور فلاسفه مدافع این اصل ، پشتوانه های فلسفی نیز برای آن پیدا شد و سرانجام کار به جایی رسید که کلمه «آزادی» تقدس یافت، آن هم به وسیله کسانی که بیش از همه و پیش از هر چیز ، با امور مقدس مخالف بودند و تقدس زدایی از هر امر قدسی را رسالت خویش می‌پنداشتند.
لیبرالها بر آزادیهای فردی انسان تأکید بسیار دارند و اگر هم به بحث از آزادیهای سیاسی و اقتصادی می‌پردازند بیشتر به همین منظور بوده است. برای مثال در بحث آزادیهای اقتصادی بر این اعتقادند که دولت در فعالیتهای اقتصادی مردم نباید دخالت کند.
بسیاری از لیبرالها بر حقوق فطری و طبیعی بشر تأکید دارند. از نظر آنها مبنای یک سلسله حقوق را باید در نهاد بشر جستجوکرد. در ذات بشر گرایش به اموری چون آزادی، عدالت‏جویی، حق مالکیت وجود دارد. در جامعه باید تدابیری اندیشید تا این حقوق حفظ شود. حفظ آزادیهای مردم در چارچوب نهادهای اجتماعی تحقق می‏پذیرد. قدرت سیاسی که ناشی از خود مردم است باید ضامن اجرای حقوق افراد باشد. به بیان دیگر افراد با قرارداد یا توافق ضمنی منشأ قدرت در جامعه سیاسی می‏شوند و جامعه مدنی را تشکیل می‏دهند.
جامعه مدنی در برابر حالت طبیعی بشر قراردارد. از نظر متفکرانی مانند هابز حالت اولیه و طبیعی بشر دوره هرج و مرج و پایمال شدن حقوق افراد بوده است. انسانها به مرور زمان متوجه می‏شوند که با قرارداد اجتماعی و ایجاد یک قدرت سیاسی می‏توانند کلمه حقوق طبیعی خود را به دست آورند. از نظر وی دولت باید دارای قدرت نامحدود باشد تا بتواند برای حفظ جان و مال و آزادیهای مردم اقدامات لازم را انجام دهد.
در مقابل هابز دیدگاه جان لاک و ژان‏ژاک روسو قرار دارد که حالت طبیعی بشر را دوره آشفتگی و غیرقابل تحمل نمی‏دانند تا بشر به خاطر گریز از آن ناگزیر شود حقوق و آزدیهای طبیعی خود را به جامعه سیاسی واگذار کند.
از نظر جان لاک حالت طبیعی بشر دوره‏ای بوده که افراد از آزادی طبیعی و برابری بهره‏مند بودند و همه انسانها هماهنگ با قوانین طبیعی زندگی می‏کردند. حالت طبیعی بشر از نظر لاک حالت صلح و همکاری است، برخلاف نظر هابز که حالت جنگ و نزاع می‏دانند. اشکال حالت طبیعی این است که فاقد ضمانت اجرایی است و هر کس به تنهایی به احقاق حقوق طبیعی خود می‏پردازد، در حالی که در حالت اجتماعی، این نهاد سیاسی است که ضامن اجرای حقوق افراد است. از نظر لاک برای حفظ حقوق افراد باید قراردادهای اجتماعی را پذیرفت ولی این به معنای قدرت مطلقه دولت نیست. اگر قدرت دولت نامحدود باشد آزادی افراد از میان خواهد رفت. اینکه بشر بخشی از آزادیهای خود را به جامعه وامی‏گذارد نه به خاطر حقوق و آزادیهای فردی که به خاطر حفظ آنهاست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:54:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم