«من نمی‌نشینم که با اراده شعر بگویم به طور محقق هم نمی‌توانم روی این موضوع انگشت بگذارم که اولین بیت شعر هدیۀ خدایان است. ولی همیشه شعر به سراغ شاعر می‌آید اگر رابطۀ درست را بخواهیم به این شکل است که شعر می‌رسد و بالای سر شاعر پرواز می‌کند و بال بال می‌زند و جایی برای نشستن می‌خواهد به او جای نشستن بدهید فرود می‌آید وگرنه می‌پرد یک فرصت از کف می‌رود.» (همان: ۶۴)
پایان نامه - مقاله - پروژه
«شاعر شعر را انتخاب نمی‌کند این شعر است که شاعر را انتخاب می‌کند.» (همان: ۶۸)
فرم شعر:
یک شعر خوب، حتما باید فرم خوب هم داشته باشد یعنی شاعر پیشرو و معاصر حتما در شعر خودش به فرمالیزم هم توجه دارد ولی نه به صورتی که شعر را فقط به شکل تبدل کند و تنها به اصالت شکل معتقد باشد شعر خوب شعری است که شکل و محتوا هر دو در آن رعایت شده باشد و هر دو مثل نوزادهای دوقلو به وجود بیایند و با هم به کمال برسند. (همان)
جهانی شدن شعر فارسی در عصر حاضر:
«هر چیز برای آن که جهانی شود اول باید شخصی باشد و هر شعر برای این که عمومی شود اول باید مشخص شود. شعر اول باید ذهنیت شاعر را تصویر بکند و من اصلا معتقد نیستم که شاعر هنگام شعر گفتن به فکر یک معضل اجتماعی یا به فکر یک پدیدۀ زخم خورده یا جامعۀ زخم خورده باشد شاعر درد خود را و زخم‌های خودش را می‌گوید چون شاعر یک موجود مجرد و تنهاست و وقتی با آدم‌های دیگری در شرایط خاص زمانی و مکانی زندگی می‌کند که مشکلاتشان یکی است غم‌هایش غم مردم و رنج‌هایش هم رنج مردم خواهد بود شاعر خودش را می‌گوید و مثل آینه‌ای است که خودش را جلوی چشم همه می‌گذارد و به این ترتیب یک مسئلۀ خصوصی می‌شود یک مسئلۀ عمومی و یک مسئلۀ شهری می‌شود یک مسئلۀ کشوری و یک مسئلۀ سرزمینی به یک مسئلۀ زمینی تبدیل می‌شود. برای مثال مسائلی که در این منطقه از جهان مطرح است فقط مربوط به من ایرانی نیست حداقل این است که کشورهای دور و بر من هم این شرایط را دارند یا یک خورده بالا و پایین. الان تقریبا چهار پنجم مردم جهان مشکلاتشان مثل هم است. رنج‌هایشان مثل هم است پس هیچ نیازی نیست که بنده اگر بخواهم جهانی شوم شعرم را طوری بگویم که یک شاعر چینی یا یک شاعر آلمانی می‌گوید. من اگر انسان باشم اگر زمینی باشم اگر ایرانی باشم و سرزمینم را بشناسم حتما شعر من استعداد این را خواهد داشت که جهانی شود. من فکر نمی‌کنم که شاعری هم باشد که پیش خودش فکر کند می‌‌خواهم شعری بگویم که جهانی شود. چون شاعر همیشه شاعر نیست شاعر در لحظه‌هایی از شبانه‌روز خودش شاعر است در ساعت‌های دیگری شاعر پدر است شاعر کارمند است شاعر درست در لحظه‌ای شاعر است که بی‌خود است یعنی بی‌خودانه شعر می‌گوید و شاید به تعبیر دیگری ناخودآگاه.» (همان: ۶۹)
«مردمانی در نقاط دیگر دنیا که مخاطب شعر هستند مطمئن باشید که در شعر به دنبال آن چیزهایی هستند که خودشان ندارند و در شعر خودشان پیدا نکردند یعنی یک دوستدار شعر در جایی دور از سرزمین ایران دنبال این خواهد بود که چیزهای نویی در شعر فارسی پیدا کند که شعر فرانسه ندارد، شعر ژاپنی ندارد و می‌خواهد بداند که شاعر این گوشۀ جهان دربارۀ چه چیزی حرف می‌زند چه زبانی دارد چه لهجه‌ای دارد عشقش چیست رنجش چیست امیدش چیست یأسش چیست و کلا دنبال آن چیزهایی می‌گردد که خودش ندارد و مطمئن باشید اگر شما دنبال معشوق هم بگردید دنبال کسی نمی‌گردید که مثل خودتان باشد و دوست دارید کسی باشد که شما را با داشته‌های خودش کامل بکند مخاطب شعر در آن سوی جهان دنبال این است که آن شاعر چه چیزهای بومی دارد کدام عنصر خاص خودش است آنها دنبال میراث و فرهنگ شعر فارسی در شعر ما می‌گردند که ما باید با رعایت کردن آن به شعر خود بیشتر غنا ببخشیم و شعری که نتواند ما و مفاهیم فرهنگی‌مان را تعریف بکند معلوم نیست ما را به کجا خواهد کشاند.» (همان: ۷۰)
جریان‌های جدید شعری:
«در مورد این جریان‌هایی که بوق و کرنا راه انداخته‌اند مثل شعر پسامدرن شعر پست مدرن و شعرهای دیگری از این قبیل من معتقدم که شعر فارسی همیشه از این حرکت‌های حاشیه‌‌ای داشته و اینها هیچ وقت ضرری برای شعر فارسی نداشته‌اند البته شاید برای استعدادهایی که می‌‌خواستند زودتر به رشد برسند زمانی را طولانی‌تر کرده باشند.» (همان)
تعریف تعهد هنری برای شاعر
«من معتقدم که این وظیفه‌هایی که برای‌ ادبیات تراشیده‌اند و این بحثهای ادبیات‌ مردمی، ادبیات حزبی و ادبیات خصوصی، ادبیات جمعی و…همه بیهوده است.من‌ فقط به یک چیز معتقدم و آن این که هنر جز به خودش به هیچ چیز متعهد نیست.حتی‌ من باور ندارم که شاعری موقع خلق اثر به‌ فکر مردم باشد به فکر خوشبختی جامعه یا این‌جور مساله‌ها باشد.من فکر می‌کنم که‌ انسان شاعر در هر لحظه سرودن به‌طور کامل با ناخودآگاه خودش مربوط است و این ناخودآگاه‌ جز به حس خود شاعر و وجدانیات خود شاعر نمی‌پردازد.یعنی به نظر من دروغ است اگر من بگویم که دیشب یک شعری نوشته‌ام‌ برای گرسنگان آفریقا یا برای سیاهان‌ امریکا…همه این چیزهایی که می‌بینیم که‌ دوستان این‌جا می‌نشینند و برای امریکا شعر می‌گویند.هنر به خودش متعهد است شعر به‌ خودش متعهد است و به اخلاق مخصوص‌ هنر؛به همین دلیل است که گاهی شاعران‌ بزرگ کارهایی دارند که با اخلاق عمومی‌ نمی‌خواند و به نظر من هیچ حرجی هم بر آنها نیست.» (منزوی به نقل از مؤدب، ۱۳۸۲)
شاعری به عنوان هنری تمام‌وقت:
«شما نمی‌توانید شاعر بزرگی باشید و در کنارش مثلا یک وزیر خوبی باشید، بانکدار خوبی باشید،حتی به نظر من نمی‌شود در کنار این یک معلم خوب، یک شوهر خوب یک پدر خوب باشید.یعنی وقتی که ما سر سپردیم به‌ شعر دیگر این سر را نمی‌توانیم از شعر پس‌ بگیریم و به یک محضر دیگری ببریم و …
خلاصه این که هیچ شاعر بزرگی نداریم‌ که در کنار شاعری توفیق دیگری بدست‌ آورده باشد.امکان ندارد آدم خودش را شقه‌ شقه کند و هر شقه‌ای هم نیمی در خدمت‌ یک چیزی باشد که یکی از این‌ها شعر باشد.» (همان)
پانویس‌ها:
۱- برای آگاهی از زندگی‌نامه و سیر شاعریِ حسین منزوی مراجعه کنید به کتاب «از ترانه و تندر» به کوشش مهدی فیروزیان، ص۵۳ تا ۵۵
۲- مطالبی که از مقدمۀ کتاب «از شوکران و شکر» نقل شده، پیش از آن در مجله تماشا شماره۶۶ هشتم تیرماه ۱۳۵۱، منتشر شده است.
۳- مطالبی که از مصاحبه‌هایی منزوی در اینجا آمده، غیر از یک مورد با عنوان «بحث از ادبیات مردمی بیهوده است»، همه از کتاب «از ترانه و تندر» نقل شده است. آدرس مصاحبه‌ها در منابع ذکر شده است.
فصل سوم
تحلیل معانی شعرها
بخش اول:
بررسی معانی نحوی
غزل‌های کتاب «از ترمه و تغزّل» از لحاظ موضوعی به چهار بخش تقسیم می‌شوند: عاشقانه، اجتماعی-انتقادی، غزل‌های شخصی و سوگواره‌ها.
عاشقانه‌ها بیشترین حجم غزل‌ها را در بر می‌گیرد و نسبت شعرهای اجتماعی-انتقادی تقریبا با شعرهای شخصی برابر است و سوگواره‌ها کمترین حجم کتاب را شامل می‌شوند. بنابراین از غزل‌های عاشقانه بیشتر از بقیه بخش‌ها برای بررسی استفاده شد. این انتخاب‌ها ابتدا به صورت تصادفی صورت گرفت و سپس با توجه به نقش نحوی قافیه یا ردیف، اعم از حرفی بودن و فعلی بودن و…، غزل‌های متنوع انتخاب شد.
همانطور که در توضیح معنای نحوی در فصل اول اشاره کردیم، گرایس معتقد است که جملات با مفاهیم کلیِ یکسان اما ساختارهای متفاوت، معناهای متفاوتی دارند، در ده شعر بررسی شده از منزوی، در این بخش بسامد تأخیر نهاد و تتابع اضافات از باقی مباحث بسیار بیشتر است و از این رو این دو مبحث را به شرح زیر بررسی می‌کنیم:
تأخیر نهاد
در کلام عادی ابتدا نهاد می‌آید و سپس گزاره، اگر در یک عبارت یا جمله، این ترتیب رعایت نشود، ناظر به بحثی بلاغی است. تأخیر نهاد، که گاهی از آن با عنوان تقدیم مسند یاد می‌شود، در شعرهای حسین منزوی بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. این مبحث با وجود اهمیت فراوانش به صورت بسیار خلاصه در کتب علم معانی بررسی شده است و عملا هیچ گونه طبقه‌بندی برای این مبحث وجود ندارد. با بررسی ده غزل حسین منزوی، مشخص شد که تأخیر نهاد، فقط به دلیل محدودیت وزن و قافیه نیست، بلکه شاعر برای این امر، دلایل معناییِ روشنی، فارغ از محدودیت‌های شکلیِ غزل دارد، یعنی با این جا به جایی، معناهای دقیق‌تری از گزاره‌های ذهنی خود ارائه کرده است و باعث شده که مخاطب به شکل راحت‌تری معنای شعر را دریافت کند، در این طبقه‌بندی، مواردِ تأخیر نهاد، به بخش‌های زیر تقسیم می‌شود:

 

    1. تعلق نهاد به دو جملۀ طرفینِ آن: در این نحو، نهاد یک جملۀ مرکب، در میان دو جمله می‌آید، این امر باعث می‌شود که نهاد، به طور مستقیم متعلق به هر دو جمله باشد و شاعر در معنا دو جملۀ مستقل را بدون تکرار و با همان یک نهاد در ذهن مخاطب بسازد، از سوی دیگر این تأخیر نسبت به جملۀ اول، اهمیت معناییِ جملۀ اول را نسبت به جملۀ دوم نشان می‌دهد، شاعر در ۶ مورد این از این نحو برای معنای مورد نظر خود استفاده کرده است:

 

بودی تو و دیدی که چه سیراب شکفتند/ آن چار شقایق، به بهار بدن دوست (منزوی، ۱۳۷۶: ۱۱۱)
تو بودی و تو دیدی. در اینجا نیز بودن اهمیت معنایی بیشتری نسبت به نهاد دارد و به همین دلیل هم قبل از آن آمده است، در مورد دیدی هم می‌توان گفت که تو بعد از آن آمده و محذوف شده است. در واقع در اینجا بودن و دیدن اهمیت معنایی بیشتری نسبت به نهاد دارند.
از صافی سبز تو گذر کرد –خوشا تو!-/ خونی که فرو ریخت به خاک وطن دوست (همان)
خون از صافی سبز تو گذر کرد و خون فرو ریخت به خاک وطن دوست. در اینجا نیز از صافی سبز گذر کردن مهمتر از فروریختنِ خون است که همیشه اتفاق افتاده است. و همین صافی سبز بودن باعث سوگواریِ بیشتر شاعر است زیرا از سبز انتظار می‌رفته که صافیِ خون نباشد.
بدل به دود شد آری هر آنچه بود به جا/ از آن درخت که من بودم -آن منِ دیگر (همان: ۱۶۳)
هرآنچه بود به جا و هرآنچه بدل به دود شد. بدل به دود شدن، فاجعه‌ای است که به نظر شاعر بسیار مهم است به همین دلیل هم قبل از نهادش آمده است و از سوی دیگر، آنچه بود، جمله‌ای است که نهاد بدل به دود شدن قرار گرفته است.
بدل به دود شد آن هم که بود در ذهنم/ از آن تناورِ پرمیوه سبزِ بارآور (همان)
آن هم که بود در ذهنم و آن هم بدل به دود شد. در این بیت هم نحو به شکل بیت قبلی است.
اژدهای خفته‌ای بود آن زمین استوار/ زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد (همان: ۱۳۴)
آن زمین استوار اژدهای خفته بود و آن زمین استوار زیر پایم ناگه از خواب قرون بیدار شد. اژدهای خفته بودن، برای شاعر بسیار هولناک بوده، از این رو قبل از نهادش آمده است و بعد از آن توصیف عملی است که همین اژدهای خفته انجام داده، یعنی از خواب قرون بیدار شده.
مست از تو شد هرآینه دریا که مست شد/ ای شط ملتقای تمام شراب‌ها! (همان: ۹۵)
دریا مست از تو شد و دریا مست شد. خودِ دریا و مست شدنِ آن اگرچه مورد نظر شاعر است، اما اهمیت اصلی در این است که دریا از تو (معشوق) مست شده است، نه از شخص یا چیز دیگری.

 

    1. نهاد در میان فعل و اضافه یا صفتِ خودش: در این نحو، نهاد در میان فعل و وابستۀ صفتی یا اضافیِ خود می‌آید تا هم به طور مستقیم انجام فعل را معنا بدهد و هم در کنار صفت یا اضافۀ خود، به صورت یک عبارت معنا پیدا کند. در اینجا نیز عبارتی که قبل از نهاد می‌آید در نظر شاعر، مهمتری از عبارتی است که بعد از آن می‌آید، حالا چه فعل اول آمده باشد و صفت و اضافه بعدش و چه برعکس. شاعر در ۱۲ مورد از این نحو برای معنای مورد نظرش سود جسته است:

 

اسیر جاذبۀ بی‌امانت آن پر کاهم/ که ناتوانمت از طیف کهربا بگریزم (همان: ۱۲۸)
نحو عادی به این صورت است: آن پرِ کاهم، اسیر جاذبۀ بی‌امانت، که ناتوانم از طیف کهربای تو بگریزم. اما شاعر با تأخیر نهاد نسبت به صفتش، آن را به جملۀ توصیفیِ بعدی‌اش وصل کرده تا در هر دو عبارت معنای خود را به صورت نهاد داشته باشد. از سوی دیگر، اسیر جاذبۀ بی‌امانِ معشوق بودن، برای شاعر مهم‌تر از پرکاه بودن و ناتوانی از گریختن است، به همین دلیل قبل از آنها آمده است.
تا حُسن بر جبین شما خطّ خوش نوشت/ بد برنتابد آینۀ بی‌مثالتان (همان: ۲۲۵)
نحو عادی به این شکل است: آینۀ بی‌مثالتان بد برنتابد. اما تأخیر نهاد نسبت به فعل باعث شده که بی‌مثال بودن و بدبرنتابیدن هر دو بدون فاصله به نهاد متصل شوند. علاوه بر این، بد برنتابیدن، در نظر شاعر مهم‌تر از بی‌مثال بودن است و به همین دلیل قبل از نهاد آمده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...