ساق من خایید گویی بخت دندان خای من «خاقانی»
و مسعود در همین مضمون گفته است :
بسته اندم چو شیر و بر تن من چرخ دندان چو شیر می‌خاید
بند من مار گرزه گشت و فلک هر زمان چو مار بفساید
شد تن من چنان که گر خواهد مگس آسان ز جای برباید
این همه هست و محنت پیری هر زمان سستیی در افزاید
کار اطلاق من چو بسته بماند که همی ایزدش به نگشاید
مر مرا حاجتی همی باشد وز دلم خارشی همی زاید
محملی باید از خداوندم که از او بوی لووهور آید
که همی ز آرزوی لاووهور جان و دل در تنم همی پاید
گر چه او میر محمل شاهی پر پهن و بزرگ فرماید
اندر این سمج شدت سرما این تنم را چو زهر بگزاید
چون امیدم بریده نیست زتو همه رنجی که باید م شاید
اهل بخشایشم سزد که دلت بر تن و جان من ببخشاید
جز زمن هیچ کس بود که تو را به سزا در زمانه بستاید
بنده تو هزار دستانیست که همی جز ثنات نساید «مسعود سعد»
از دیگر مضامین متحدالمضمون که بین اشعار مسعود سعد سلمان و خاقانی شروانی به لحاظ مقایسه‌ی سبک شناسانه قابل سنجش است سوگ سرودهای این دو شاعر است. سوگ سرودهایی که در مرگ عزیزان خود از جمله فرزند، پدر، همسر و یا ممدوحان خویش سروده اند. دیوان مسعود مجموعه‌ی متنّوع و رنگارنگی است از توصیف، تغزّل، مدح رثا، فتحنامه، [نازشناسه] حکمت و پند، هجو و برتر از همه حسب حال. رشید و طواط در حدائق ااسّحر می‌گوید: «الکلام الجامع، و این صفت چنان باشد که شاعر ابیات خویش بی حکمت و موعظت و شکایت روزگار نگذارد … وبیشتر اشعار مسعود سعد سلمان کلام جامع است، خاصه انچه در حبس گفته است و هیچ کس از شعرای عجم در این شیوه به گرد او نرسند، نه در حسن معانی و نه در لطف الفاظ». (نوریان، ۱۳۸۴: ۳۱)
«مرثیه‌های مسعود سعد نیز که از عواطف او سرچشمه گرفته و در مرگ فرزند، دوست، ممدوح و دیگران سروده شده در نوع خود سخت مؤثر و غم انگیز است. و آنچه از حکمت و پند و عبرت و نقد روزگار در طّی قصاید و قطعات این شاعر آمده، چون برخاسته از تجربیّات عینی اوست و اثر صدق و صمیمیّت شاعر در آن بارز است، برخواننده تأثیر کامل دارد.»
نمونه هایی از مویه ها ی مسعود سعد در فراق عزیزان
تیر و تیغ است بر دل و جگرم غم و تیمار دختر و پسرم
هم بدینسان گدا زدم شب و روز غم و تیمار مادر و پدرم
جگرم پاره است و دل خسته از غم و درد ان دل و جگرم
نه خبری می‌رسد مرا ز ایشان نه بدیشان همی رسد خبرم
بازگشتم اسـر قلعه نای ســـود کم کــرد با قضا حذرم[۵۹]
اتفاقاً خاقانی هم مانند مسعود پسرش را از دست داده و او را مرثیه گفته است که می‌توان آن مراش را با همدیگر سنجید و به تفاوت سبک و اسلوب آن دو استاد پی برد. امّا در مقام ارزشگذاری و داوری نهایی باید اذعان داشت که توجه خاقانی به بدیع و بیان یعنی به نحوه تناسبات لفظی پیشرفته تر از مسعود سعد است. همانطوری که خود مسعود سعد نسبت به شاعران سلف خود چنین حالتی دارد.
اکنون به مطلع سه قصیده از حبسیّات خاقانی نیز اشاره می‌گردد.
روزم فرو شد از غم و هم غمخوری ندارم
رازم بر آمد از دل و هم دلبری ندارم
هر صبح پای صبر به دامن در آورم
پرگار عجز گرد سرو تن در آورم
غصّه بر هر دلی که کار کند
آب چشم آتشین نثار کند
۳-۹- توجه خاقانی به مسعود
براساس نظر کریستوا آثار فیلسوفان بزرگی چون افلاطون و ارسطو را هم نمی توان یکسره اصیل و بی سابقه دانست. [با توجه به اصل توارث اندیشه ها filiation] زیرا نظرریات ایشان نیز ریشه در اندیشه ها، مفاهیم و نقل قول‌های پیش از خود دارند. (پاینده، ۱۳۸۶: ۳۳)
«گویندگان بزرگ و خداوندان قریحه‌های بلند قابلیّت جذب دارند. هرچه خوب و زیبا و خوش آهنگ است می‌گیرند و در بوته‌ی ذوق خدادادی خود ذوب می‌کنند و پس از آن به صورت دیگری که آفریده‌ی ذوق سلیم انهاست بیرون ریخته می‌شود. به عبارت دیگر از کثرت مطالعه و احاطه برگفته‌های استادان پیشین در ذهن حافظ ذخیره ای تهیّه شده، قریحه تشنه و زیبا و هر انچه زیبا و معتبر بوده است هضم کرده و بالنتیجه ملکه و قوّه ای در وی نشو نمایافته و آنچه پس داده مولود آن قوّه و ملکه است، از این رو حتّی تعبیرات صریح دیگران در زبان حافظ موزون تر افتاده چنان که از مقایسه‌ی کلمات و تعبیراتی که در ابیات خاقانی و حافظ قرار گرفته است این معنی به خوبی استنباط می‌شود.» (دشتی،۱۳۸۱: ۱۰۳)
ورونیک. م.فوتی در کتاب هیدگر و شاعران [۶۰]می نویسد: «زبان در نهایت دل به دریا زدن خود برای اینکه شکل شاعرانه است که، همچون «حرکت رقص» به وسیله‌ی زن جوانی رقصیده می‌شود که در لحظه ای به ثبات پویایی از زمین بر شده‌ی یک شکل کمال یافته دست می‌یابد و این حرکت رقص چنان زیباست و توفیق زن جوان بدان حد است که شاعر غزل‌های خود را به خاطره‌ی او اهداء می‌کند:
پایان نامه - مقاله - پروژه
تو ای هنوز کودک
حالت رقص را کامل کن، به هیئت ناب تصویر ستارگان
چنان رقص هایی که ما در آنها
بر فضای بسته‌ی نظم طبیعت،
لمحه ای چیره می‌شویم.
(sonnets,11,28,werke,1,69)
به گفتهه‌ی هیدگر این ابیات با توازی‌های حیرت انگیز اندیشه و واژه گزینی شان با بدیهه سرایی ها، آن «جرأت عظیم تری» را نشان می‌دهد که به مدد آنها از «نظم بسته و راکد طبیعت» فراتر می‌رویم.
(دست غیب،۱۳۷۶: ۱۳۲)
خاقانی به اشعار مسعود توجه داشته است و در بیان اسلوب او می‌گوید که مسعود بیشتربه سبک خراسانی و اشعار عنصری متمایل بوده است (مسعود شاعر اوایل قرن ششم و خاقانی اواخر قرن ششم است، لذا مسعود بیشتر به سبک خراسانی و خاقانی بیشتر به سبک عراقی نزدیک است.) خاقانی در مطاوی دیوان گاه گاهی در باب ماهیّت ادبیات، نقد شاعران و سبک‌شناسی و فنون مختلف شعر نظریاتی ارائه نمده است که بسیار نو و تازه است ولیکن پرداختی به انها محتاج رساله‌های متعددی است که در اینجا مقصود ما نیست. در مورد مسعود می‌گوید: پیرو و دنباله رو عنصری است امّا خود به عنصری طعنه زده است. (که در اشعار بازمانده از مسعود چنین مطالبی دیده نمی شود.) و این نکته را برای پرورش معانی و در مقام تمثیل به کار برده است. آن جا که شعر و شاگردان خود را بلای خود می‌داند.
قطعه بسیار عالی زیر از خاقانی که در حقیقت گونه ای نقد ادبی است من باب التذاذ نویسنده و خواننده که یکی از اهداف ادبیات است نقل می‌شود:
خاقانیا ز دل سبــکی ســرگــران مباش
گوهر که زاده‌ی سخن تُست خصم تست
گرچه دلت شکست ز مشتی شکسته نام
بر خویشتن شکسته دلی چون کنی درست؟
چون مصطفی نیابی چه معرفت چه جهل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...