قرن سوم
تحولات سیاسی این قرن
در این قرن دو دولت بزرگ طاهریان و صفاریان بر سیستان حکومت داشته اند و حکومت مرکزی ایران در دوران صفاریان به دست سیستانیان قرار گرفت به گونه ایی که اوج حکومت سیاسی به وسیله یعقوب لیث صفاری رقم خورد و به وسیله وی حکومت خوارج در سیستان منقرض شد؛ لذا به صورت مختصر تحولات سیاسی این قرن را توضیح می دهیم؛ بدین شرح:
الف: طاهریان
اولین حاکم طاهری، طاهر بن حسین[۹۱] بود که محدوده قلمروش، شامل خراسان، سیستان، کرمان، طبرستان، دماوند و ری می شد و علاوه بر حکومت براین بلاد، شرطه بغداد نیز بوده است.[۹۲]
امرای سیستان در زمان حکومت طاهریان عبارتند از: محمد بن الحضین القوسی، الیاس بن اسد، معدل بن الحضین القوسی، محمد بن شیب، محمد الاحوص، حضین بن الحسین، حسین بن عبدالله السیاری، نصر سیاری و ابراهیم قوسی اما یعقوب لیث در سال ۲۵۹(ه .ق) به حکومت طاهریان خاتمه بخشید و حکومت صفاریان را تاسیس کرد.[۹۳]
ب: صفاریان
بنیانگذار صفاریان، یعقوب لیث که اصالتاً سیستانی[۹۴] و از عیاران[۹۵] بوده است. وی در سال ۲۳۷(ه ق) شهر بست را فتح کرد و به مرور زمان به شهرهای مختلف لشکرکشی کرد و حکومت آنجا را به دست خود گرفت؛ بلادی مانندِ سیستان، کرمان، هرات، بامیان، بلخ، نیشابور، گرگان، فارس؛ یعقوب تا نزدیکی بغداد نیز پیش رفت و با خلیفه بغدادی نیز به پیکار برخاست که عاقبت شکست خورد؛ در نتیجه در سال ۲۶۵(ه .ق) به وسیله بیماری قولنج درگذشت.[۹۶]پس از وی، برادرش عمرو لیث حکومت صفاریان را به دست گرفت؛ او نیز مانند برادرش یعقوب، با خلیفه به مبارزه پرداخت و جانشینان وی- طاهر بن محمد، لیث بن علی صفاری، ابو علی محمد- نیز همین مبارزات را ادامه دادند تا اینکه در سال ۲۹۹(ه ق) حکومت صفاریان سیستان منقرض شد.[۹۷]
شیعیان امامی سیستان
از این قرن با ورود امام علی بن موسی الرضا(۷) به خراسان، تشیع در سیستان از اقلیت خارج شده و گسترش یافت؛[۹۸] چنانکه در زمان امامت امام جواد(۷) حاکم سیستان از محبّان اهل البیت(:) بوده و این امام برای او نامه ایی نوشته است.[۹۹] البته به خاطر نفوذ خوارج در سیستان، شیعیان نتوانستند فعالیت تاثیرگذاری در این منطقه داشته باشند.
معروف ترین راوی شیعی این قرن أبوخالدالسجستانی است؛ ایشان از یاران امام موسی بن جعفر(۷) بوده است و هنگامی که این امام به شهادت رسیدند، او به ستارگان نگریست- زیرا وی منجم هم بود- و گمان کرد که امامی بعد از امام هفتم شیعیان وجود ندارد و واقفی شد؛ اما پس از مدتی به اشتباه خود پی برد و از یاران امام رضا(۷) گردید.[۱۰۰]
فعالیت شیعیان در این قرن افول کردند و نتواستند اندیشه کلامی خاصی از خود ارائه دهند؛ علت این افول شاید چنین باشد در این قرن سیستان گرفتار جنگ های داخلی و خارجی بود چنانکه یعقوب لیث صفاری[۱۰۱] به شهرهایی مانند«کرمان، هرات، بامیان، بلخ، نیشابور، گرگان، فارس و بغداد» لشکرکشی کرد؛[۱۰۲] از سوی دیگر یعقوب لیث دارای مکتب فکری اهل حدیث بود و این خود فرصت مناسبی برای رشد این مکتب فکری و به انزوا رفتن باقی فرق بود.
قرن چهارم
چنانکه قبلاً اشاره شد شیعیان در قرن اول و دوم فعالیت گسترده ای در سیستان داشتند ولی در قرن سوم، اهل حدیث فعالیت گسترده تری در سیستان یافتند و عملاً شیعیان به انزوا رفتند ولی در قرن چهارم، دوباره تفکر شیعه در منطقه رشد یافت و توانستند فعالیت گسترده ایی در سیستان نمایند و عالمان بزرگی در این سرزمین به وجود آمدند که از جمله آنان «محمد بن بحر رهنی» است.
محمد بن بحر رهنی سجستانی
ابو الحسین محمد بن بحر بن سهل الشیبانی الرهنی السجستانی از متکلمان و فقیهان و مورخان و جغرافی دانان شیعی
در قرن چهارم می باشد؛ وی از قبیله بنی شیبان بوده که به نرماشیر کرمان هجرت کرده و در منطقه رهن سکونت گزیده است؛ در قرون اول هجری، نرماشیرِکرمان جزء سیستان بوده است، لذا در قرن چهارم از متکلمان شیعی سیستان به حساب می آید.[۱۰۳] رهنی بیش از پانصد کتاب و رساله در زمینه های کلام و تاریخ و ادب و انساب و جغرافیا و تفسیر نگاشته است که در آن زمان اکثر این کتب در سرزمین خراسان موجود بوده است، ولی متاسفانه به خاطر حمله مغول و گذشت زمان اکنون کتابی از این عالم شیعی موجود نمی باشد.[۱۰۴]
درست است که هیچ یک از کتب موجود نمی باشد ولی به صورت پراکنده در کتاب های مختلف، اسامی تعدادی از این کتب ذکر شده است؛ از قبیل:
۱-القلائد: ۲-نحل العرب؛۳- الفروق بین الاباطیل و الحقوق۴-کتاب البدع؛ ۵- کتاب البقاع؛ ۶- کتاب التقوی؛ ۷- کتاب الاتباع و ترک المراء فی القرآن؛ ۸- کتاب البرهان۹- کتاب الاول و العشره؛ ۱۰-کتاب المتعه؛ ۱۱-الفرق بین الآل و الامه؛ ۱۲-البرهان السدید من عون المدید؛ ۱۳- الطلاق؛ ۱۴- المبسوط فی الصلاه؛ ۱۵-التکلیف و التوظیف؛ ۱۶-اثبات الامامه؛ ۱۷-الردّ علی من انکر الاثنی عشر و معجزاتهم؛ ۱۸- کتاب الحجه فی ابطاء القائم؛ ۱۹-مجلس الرهنی؛ ۲۰-المساواه و المقابله؛ ۲۱-التلخیص فی التفسیر ۲۲-المثل و السیر و الخراج؛ ۲۳-القواعد؛ ۲۴-مرج البهاء و روض الضیاء ۲۵- المناسک؛ ۲۶- الدلائل علی نحل القبائل ۲۷-مقدمات القرآن.[۱۰۵]
غالی دانستن «رهنی»
بعضی از رجالیان شیعی، محمد بن بحر را غالی دانسته اند و علت غلو وی را چنین دانسته اند که « رهنی» جایگاه پیامبران و ائمه را از ملائکه بالاتر می داند و همچنین وی قائل به تفویض بوده است.[۱۰۶] اولین کسی که غالی بودن با ویژگی ارتفاع در مذهب[۱۰۷] رهنی را مطرح کرده، ابن غضائری است و دیگران هم به خاطر متابعت از این رجالی، «رهنی» را غالی دانسته اند. اما این ادعا صحیح نمی باشد:
اولاً : نجاشی تصریح نموده که احادیث رهنیدارای صحت و سلامت هستند؛ در نتیجه نجاشی، ارتفاع در مذهب رهنی را نپذیرفته است.[۱۰۸]
ثانیاً: غالی پنداران رهنی بر این باورند که وی معتقد بر افضلیت انبیاء و امامان بر ملائکه است؛ [۱۰۹]در حالیکه این متکلم مطابق با آیات و روایات قائل به این قول شده است؛ چنانکه آیات سجده همه ملائکه بر حضرت آدم(۷) [۱۱۰] و روایات مختلف،[۱۱۱] دلالت بر افضلیت پپیامبران و امامان بر ملائکه(:) دارد.
ثالثاً: طبق روایت امام صادق(۷) ملاک غالی بودن دو چیز بود؛ اولاً: عبودیت برای غیر خدا؛ ثانیاً: شریعت گریزی؛[۱۱۲] در حالیکه هیچ یک از رجالیان شیعی، قائل نشده که رهنی ربوبیت غیر خدا را پذیرفته و همچنین فقیه بودن این متکلم دلالت بر شریعت پذیری او دارد.[۱۱۳]
طبق این ادله ثابت می شود که غالی دانستن رهنی و ارتفاع مذهب وی از سوی برخی رجالیان، با واقعیت خارجی مطابقت ندارد.
۲-۱-۲ شیعیان زیدیه
به کسانی که پس از امام زین العابدین(۷) پسرش زید را امام دانستند زیدیه میگویند. زید بن على شاگرد واصل بن عطا پیشواى معتزله بوده است و اصول آنها همان اصول معتزله است مگر در مسأله امامت. تاریخ پیدایش زیدیه، به قرن دوم هجرى باز مىگردد. آنان پس از شهادت امام حسین(۷)، زید شهید، فرزند امام زین العابدین(۷) را امام مىدانند. و امام زین العابدین(۷) را تنها پیشواى علم و معرفت مىشمارند، نه امام به معنى رهبر سیاسى و زمامدار اسلامى. زیرا ، یکى از شرایط امام از نظر آنان، قیام مسلحانه بر ضد ستمگران است.[۱۱۴]
شیخ مفید (۴) درباره زیدیه چنین می گوید:
زیدیه یکی از فرق معروف شیعه هستند که قائلند پس از امامت حضرت علی، امام حسن، امام حسین و زید بن علی، امامت متعلق است به هر فاطمی ای که به خود دعوت کند و در ظاهر، عادل و اهل علم و شجاعت باشد و با او بر شمشیر کشیدن برای جهاد بیعت شود.[۱۱۵]
این فرقه در آغازین سالهای سده دوم هجری/هشتم میلادی از بدنه عمومی شیعه جدا شد و در برابر دیگر شیعیان قرار گرفت.[۱۱۶]
مبانی کلامی زیدیه
اندیشه های کلامی زیدیه به شرح ذیل است:
زیدیه، به «مهدویت» اعتقادى ندارند و در انتظار امام غایبى نیستند.
درباره مرتکب گناه کبیره می گویند که وى در آخرت در دوزخ جاودان نخواهد ماند ولى به اندازه گناهى که کرده است عذاب خواهد دید.
ایشان براى ائمه خود قایل به معجزات و کراماتى نیستند.
امر به معروف و نهى از منکر را واجب مىدانند و به «تقیه»کردن قایل نیستند.
ایشان «حسن و قبح» را مانند معتزله «عقلى»دانند. بدون «اجتهاد» فتوى را براى مفتى جایز ندانند. برخلاف کیسانیه و امامیه بدا و رجعت راجایزنشمارند
صفات خداوند را چیزى جز ذاتا و ندانند.
اساس آراء شرعى را بر اجماع علماى امت اسلام دانند و چنان در این امر اصرار ورزیدهاند که بعضى گمان کردهاند زیدیه اجماع را بر کتاب و سنت مقدم دانستهاند.[۱۱۷]
زیدیه سیستان
درباره حضور زیدیه در قرن اول، هیچ گونه گزارشی نرسیده است؛ اما درباره حضور این مکتب در سیستان در قرن دوم هجری گزارش هایی رسیده است. از جمله زیدیه سیستان، عمار سجستانی است. وی عمار بن عبد الحمید، أبو عاصم السجستانی از اصحاب امام صادق(۷) بوده است؛[۱۱۸] وی در ابتدا زیدی مذهب بوده ولی از مسلکش توبه می کند و از شیعیان امام صادق(۷) می گردد.[۱۱۹]
با توجه به قرائن ذیل مشخص می شود که تفکر زیدیه در سیستان در قرن دوم وجود داشته است:
اولاً: توبه عمار سجستانی زیدی به دست امام صادق(۷)[۱۲۰] خود دلیلی است که در سیستان، تفکر زیدیه وجود داشته و این شخص وقتی نزد این امام رسیده مذهب شیعه امامی را پذیرفته است.
ثانیاً: هنگامی که عبدالله بن معاویه بن جعفر بن ابی طالب جناحیه در کوفه قیام نمود[۱۲۱] بسیاری از زیدیه در اطراف او تجمع نمودند؛ افرادی مانند مَنْصُوْرُ بنُ المُعْتَمِرِ أَبُو عَتَّابٍ السُّلَمِیُّ[۱۲۲] که در این قیام به همراه عبد الله بن معاویه به پا خواست.[۱۲۳] [۱۲۴]
عبد الله بن معاویه به شهرهای مختلفی لشکر کشی نمود که یکی از این شهرها سیستان بود، حاکم وقت سیستان بدون هیچ مقاومتی تسلیم عبد الله بن معاویه شد و سبب گردید که وی و یارانش در سال ۱۲۶( ه ق) وارد سیستان شوند که ظاهراً این آغازین ورود زیدیه به سیستان بوده است. [۱۲۵]
عبدالله بن معاویه با سپاهش به مدت ۴ سال در سیستان حضور داشتند و در سال ۱۳۰( ه ق) جنگ گسترده ایی بین وی و یاران قطری بن الفجاءه روی داد؛ در نتیجه سپاه عبدالله شکست خوردند و سوی فراه گریختند.[۱۲۶] در نتیجه با ورود زیدیه ای که در سپاه عبدالله بن معاویه حضور داشتند- به سیستان، باعث شد که تفکر زیدیه در سیستان رشد نماید.
زیدیه نتوانستند در این قرن فعالیت گسترده ای بکنند؛ زیرا کسی نتوانست رهبری «زیدیه» سیستان را بر عهده گیرد؛ فقط عبدالله بن معاویه به مدت چهار سال در سیستان حضور داشت و رهبری «زیدیه» را بر عهده گرفت ولی خوارج قیام این شخصیت و پیروانش را سرکوب کردند و آنان را از سیستان بیرون نمودند؛[۱۲۷] در نتیجه کسی دیگر نتوانست رهبری جریان زیدیه در سیستان را بر عهده گیرد.
در قرن سوم و چهارم هیچ گزارشی درباره فعالیت زیدیه سیستان در کتب تاریخی یافت نشد؛ اما در قرن پنجم یکی از متکلمان زیدی مسلک متعلق به سیستان بوده است که این نشانگر این است که در دو قرن سوم و چهارم نیز زیدیه در سیستان حضور داشته است.
إسماعیل بن علی بن أحمد، أبو القاسم البستی
وی از شاگردان إمام زیدیه، الموید باللّه بوده و مذهبش را از او اخذ کرد. همچنین درکلام شاگردی عبد الجبار بن أحمد المعتزلی را کرده است؛ وی روانه بلادِ« ری »و«شام» و«حجاز» شد و از استادان بسیاری بهره جست به گونه ایی که منقول است که وی دارای«۳۶۰۰» استاد بوده ومنصب شیخِ «زیدیه» را درعراق برعهده گرقته است؛ آخرالامر در سال ۴۲۰(ه ق) وفات نمود. [۱۲۸]
[شنبه 1400-08-22] [ 12:47:00 ب.ظ ]
|