مهّم ترین اصلی که صوفیان در مورد پوشیدن لباس به آن توجّه داشتند، ‌یکی آن بود که سعی داشتند، لباس خود را از وجهی حلال تهیّه کنند که رعایت این امر برای آنها امری ضروری بود. دوّم آن بود که لباسشان همیشه تمیز و با طهارت بود تا نماز خواندن با صحیح باشد.کاشانی در باره این مورد در مصباح الهدایه آورده: « آنکه رعایتش پیوسته واجب است، شرط حلّ است. باید که از وجهی حلال حاصل شده باشد. چه در خبر که «من اشتری ثوباً بعشره دراهم و فی ثمنه درهم من حرام لا‌یقبل الله منه صرفاوّلاعدلاً ای لا فرضاً و لا سنّه» و اما شرط دوّم که رعایت آن به حسب وقتی مخصوص واجب بود، طهارت است که صحّت صلات بر آن موقوف است. » (کاشانی،۱۳۸۸: ۱۹۳-۱۹۲)«نظر این طایفه در لباس بر طهارت است و بر آنکه از وجهی حلال کرده باشد. درویشی را گفتند: که جامه‌ات دریده است. گفت: از وجهی حلال است. گفتند شوخگن است. گفت پاک است. » (سهروردی،۱۴۵:۱۳۸۴)
پایان نامه
۴-۲-۲-اقسام پوشندگان لباس
صوفیان در اختیار کردن لباس درویشی و لباس تنعّم متفاوت بودند، چنان که برخی به ظاهر حال خود توجّه چندانی نداشتند و از تکّه پارچه‌های دور انداخته‌ی دیگران خرقه می‌دوختند. برخی هم به پوشیدن لباس‌های کم قیمت بسنده می‌کردند. ‌یک عدّه از آنها نیز، فقط در صورت ضرورت به پوشیدن لباس قناعت می‌کردند. گروهی هم بر اساس صدق و اخلاص، وجهت ستر احوال خود از دیگران لباس نرم و نازک انتخاب می‌کردند. حال به شرح هر‌یک از این طوایف صوفیان خواهیم پرداخت:
۴-۲-۳-تهیّه‌ی لباس از تکه‌های دور انداخته
طایفه‌ای از صوفیان بودندکه تکّه پاره‌های لباس دور انداخته‌ی دیگران را جمع کرده و پاک می‌‌شستند و با این توجیه که قصد دفع تکبّر و انکسار نفس خود را دارند با آن خرقه می‌دوختند و می‌پوشیدند. کاشانی در مورد این طایفه از صوفیان نوشته: «و از این طایفه، بعضی از اصحاب مرقّعات باشند که ترفیع جامه بدان رقعه ها وخرقه ها کنند که از مزابل بردارند و بشویند، تا انکسار نفس زیادت بود.« ابوسلیمان دارانی» وقتی جامه‌ی ژنده‌ی درشت پوشیده بود« احمد بن ابی الحواری» که صاحب او بود، گفت: « چه باشد اگر جامه ای بهترین از این بپوشی؟» گفت: « لیت قلب فی القلوب کثوبی هذا فی الثیاب. » (کاشانی،۱۹۳:۱۳۸۸)همان طور که گفتیم صوفیان به ظاهر لباس خود توجّه چندانی نداشتند. سهروردی در عوارف المعارف آورده: «شیخ حمّاد دباس- رحمه- که شیخ شیخ ما بود، جامه ای به اجارت بستدی سال به سال در پو‌شیدی. و استاد جنید مرقّعی پوشیده داشت که ‌یک آستین آن سیزده رطل بود. » (سهروردی،۱۴۵:۱۳۸۴)
۴-۲-۴-پوشیدن لباس کم قیمت
گروهی از صوفیان بودند که تمام توجّه و همّت خود را صرف فراغت خاطر و صفای وقت خود می‌کردند. و از این که به احوال نفسانی خود بپردازند به شدّت احتراز می‌کردند تا جایی که حتّی در پوشش خود، بر ضرورات بسنده می‌کردند. کاشانی درمورد این گروه آورده: « طایفه‌ی ششم طالبان فراغت وقت و منّتهزان فرصت طاعت اند که پیوسته بر فراغت خاطر و صفای وقت خود غیرت برند و نخواهند که اوقات ایشان در غیر اشتغال به حقّ صرف شود و خاطر ایشان به اهتمام احوال نفس تعلّق گیرد؛ پس ترک فضول و زواید کنند و بر ضرورات قناعت نمایند. آمده است که« علی بن ابی طالب(ع)- پیراهنی به سه درم بخرید و آستین آن را آن قدر که از سر دست گذشته بوده بگرفت. » (کاشانی،۱۹۴:۱۳۸۸)باخرزی نیز نوشته: « علما مکروه داشته اند که قیمت جمله‌ی جامه ها که مرد پوشیده باشد از چهل درم زیادت باشد، و از این زیادت را اسراف شمرندی و جماهیرعلماء و بزرگان تابعین را قیمت جامه‌های ایشان میان بیست و سی ودرم بودی، و قیمت جامه‌های مقدّمان صحابه‌ی رسول دوازده درم بودی تا بیست و چیزی به سی درم نرسیدی. » (باخرزی،۲۴:۱۳۸۳)
۴-۲-۵-پوشیدن لباس‌های دون دراقتدا به انبیاء
گروهی از صوفیه نیز طالب سبکی هزینه ها و لوازم معیشتی و هم چنین طالب این بودند که رنج‌های دنیوی را کمتر متحمّل شوند. این گروه به سبب آن که بر ضرورات قناعت می‌کردند، به پوشش و لباس کم قیمت و دون می‌ساختند و راضی بودند. توجیه این طایفه در این مورد این بوده که به انبیاء(ع) اقتدا می‌کنند.« طایفه‌ی هفتم طالبان خفت مؤونت و قلت معونت اند که به جهت آن، بر ضرورات قناعت نمایند و به جامه‌ی دون بسازند، تا بار ایشان بر مردم کمتر بود. ودرآن اقتدابه انبیاء کرده باشند تا از موافقت ایشان محروم نمانند. وقتی امیرالمؤمنین (ع) با (عمر) گفت: هر گاه خواستی دوستت را ملاقات کنی، پیراهنت را وصله و آرزویت را کوتاه کن و در غیر سیری غذا بخور. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۹۴)
۴-۲-۶-پوشش بنابر متقضای رفق و یاری نفس
گروهی از صوفیان بودند که از واصلان به حقّ و کاملان بودند. این گروه بعداز تزکّیه‌ی نفس خود و حصول مراد و محبوب خود، در مورد پوشیدن لباس بنابر متقضای رفق و یاری دادن به نفس خود عمل می‌کردند. چنا ن که به تبع و خواهش نفس خود به پوشیدن لباس نرم و نازک و راحت تن درمی دادند.کاشانی درباره ی این گروه آورده: «وجود شخصی که این معنی وصف حال او بود، از نوادر قرون باشد. یحیی معاذ رازی در بدایت حال(لباس) خشن و خلقان پوشیدی و در نهایت لباس ناعم. این خبر به با‌یزید رسانیدند. و گفت: مسکین یحیی لم یصبر علی الدّون نکلف یصبر علی النّخب:یعنی چون بر لباس کم مؤونت که موجب فراغ خاطر و آسودگی است، صبر نکرد بر لباس بسیار مؤونت که سبب توزّع خاطر و تعب است، چگونه صبر تواند!» (همان: ۱۹۵)
۴-۲-۷-پوشش جهت اخفای حال
گروهی بو
دند که صادق و مخلصان بودند این گروه نظرشان در مورد پوشیدن لباس نرم و راحت، مبنی بر صدق و اخلاص بود. دلیل آنها این بود که اگر مرید درویشی پیشه کند نفس از این درویشی حظّ می‌برده پس لباس نرم و راحت می پوشیدند تا نفس را از آن حظّ‌ و بهره باز دارند. با این که می‌خواستند حال و احوال خود را ازسایر خلق پنهان کنند تا زهد و اعراض آنها از دنیا و آفات خلق در امان باشد پس لباس راحت و نرم می پوشیدند تا مردم آنها را جز طالبان دنیا و لذّات دنیوی به شمار آورند. کاشانی در مورد این طایفه ی صوفیان نوشته: « طایفه ی دوم صادقان و مخلصان که نظر شان در اختیار لباس ناعم، و مبنی بر صدق و اخلاص بوده: مانند آنکه نفس را در تقشّف حظّی ببیند و خواهند که آن را از نفس منع کنند، پس لباس ناعم بپوشند تا نفس از آن حظّ ممنوع شود؛ یا خواهند که حال خود را از آن خلق مستور دارند؛ پس جامه ی ناعم بپوشند تا خلق ایشان را از جمله ی راغبان دنیا و طالبان حظّوظ پندارند و صورت حال زهد و اعراض ایشان از دنیا،برین لباس مستور شود، و از تعرض غارت از آفت خلق دور. » (همان:۱۹۵)
۴-۲-۸-پوشیدن لباس فتوحی از نوع نرم و خشن
گروهی از صوفیه بودند که هیچ گونه توجّه به درویشی و تنعّم نداشتند به دلیل آن که هیچ اراده و اختیاری از خود نداشتند. بلکه تابع اراده و اختیار غیب بودند. چنان که هر لباسی از هر نوعی چه نرم و چه خشن به آنها می رسید، آن را بر تن می‌کردندو فضیلت خود را در آن می‌دیدند. به این گروه تارکان اختیار می‌گفتند.«شیخ الاسلام – رحمه الله علیه از شیخ ابوالسّعود حکایت کند که حال وی ترک اختیار بوده هر گاه جامه‌ی فاخر ثمین به وی رسیدی، بپوشیدی و جمعی که براو انکار می‌کردند در جواب ایشان گفت: « مؤاخذات و مطالبت منکر، به یکی از دو وجه تواند بود:یا به وجه ظاهر شرع و آن نه بر جای خود است چه لباس ما مشروع است. یا به وجه صحّت و جوابش آنکه گویم در این باب، از ما هیچ اختیار و ارادت مشاهدت می‌کنی، به ضرورت نتواند گفت آری. » (همان :۱۹۶)با خرزی نیز نوشته: « ادب لباس آن است که در حکم وقت باشد هرچه بیاید بپوشد بی تکلّف. » (با خرزی،۲۴:۱۳۸۳)
۴-۲-۹-خرقه پوشی و گونه های آن
در آیین صوفیان، خرقه پوشیدن یعنی به عضویت رسمی آیین تصوّف درآمدن و درجرگه ی صوفیا ن و سالکان قرار گرفتن. پس پوشیدن خرقه نزد صوفیان جز رسوم وضع شده ی خود آنها بوده که در حکم تسلیم به امر مرشد یا مراد یا پیر و شیخ بود که شیخ در ابتدای امر زمانی که مرید تقاضای عضویت در مسلک طریقت را داشت، بنابر تشخیص و صلاحدید خود، بعداز گرفتن یک دوره امتخانات و آمون هایی در صورت پیروز شدن مرید و کسب قابلیّت و اهلیّت داشتن او را خرقه می‌پوشاند.«از جمله رسوم موضوعه ی صوفیان، یکی الباس خرقات است و تغییر لباس معهود که مشایخ در بدایت تصرّف در احوال مریدان، آن را مستحسن داشته اند. » (کاشانی،۱۰۶:۱۳۸۸)لازم به یادآوری است که برخی از مشایخ صوفیه، بر این عقیده بودند که مرید مبتدی نیازی به تغییر لباس معهود ندارد و آنچه برای آنها مهّم بوده اخفای حال و ترک اظهار بود. کاشانی در مصباح الهدایه در توجیه این نظریه ی مشایخ نوشته: «بعضی از مشایخ مریدان را به تغییر لباس نفرموده اندهم بر آن کسوت و هیأت که داشته، به ملازمت ترغیب نموده و نظرشان بر اخفای حال و ترک اظهار بوده و مشایخ بر مثال طبیبان اند و امراض مریدان، مختلف؛ هر یکی به نوعی که دانسته اند و صلاح در آن دیده معالجت کرده، پس جمله ی تصرّفات ایشان، مبنی بر صواب و صلاح بوده و منبی از طریق نجاح و فلاح. » (همان:۱۱۰)
۴-۲-۱۰-تعریف خرقه
«خرقه» در لغت به معنی پاره کردن، دریدن،شکافتن و چاک زدن جامه است. و« خرقه» پاره ای از پارچه، تکّه‌ی لباس، جامه ی پنبه زده و پاره و دوخته و در اصطلاح درویشان از اهل تصوّف، به تن‌پوش صوفیان و زهاد اطلاق می شود که نوعاً از پشم، یا چرم یا پلاس درشت و ضخیم، از وصله‌هایی از جنس بافتنی یا پوست، یا دیگرپارچه های به هم دوخته، که‌یا رنگارنگ بودند یا با یک رنگ ترتیب یافته بودند.
۴-۲-۱۱-خرقه پوششی به تقلید اهل صفّه
خرقه پوششی ظاهراً به تقلید از اهل صفّه، و عدّه ای از بزرگان صحابه و تابعین که به سبب زهد، و بی اعتنایی و عدم دل بستگی و تعلّق به امور دنیوی و لذّت های صوری از پوشیدن جامه- های گران بها پرهیز داشته اند مرسوم گشته است.باخرزی این مطلب را در اورادالاحباب خاطر نشان کرده: «و رسول الله گلیم پوشیدی و جامه ی نرم نپوشیدی، و شب گلیم خود را دو تا کردی، و بران خفتی، شبی عایشه – رض- فراشی نوساخته بود، بینداخت. رسول (ص) همه شب در آن فراش از پهلو به پهلو می‌گشت و آرام نمی‌یافت. چون بامداد شد عایشه را گفت: همان گلیم کهنه- ی مرا بیار و این فراش را از من دور کن، که مرا دوشینه بر آن هیچ خواب نیامد. » (با خرزی،۲۵:۱۳۸۳)حلبی نوشته: «صوفیان، معمولاً خرقه ی خود را از راه سلسله ی اسناد به پیامبر اکرم (ص) یا امیر مومنان (ع) می‌رسانند. » (حلبی،۲۱۹:۱۳۷۶)کاشانی در مصباح الهدایه بر این عقیده است که پوشیدن خرقه توسّط صوفیان سندی صحیح از سنّت ندارد. اما به دلیل آن که خرقه متضمن فواید بسیار است و هیچ گونه مزاحمتی برای سنّت ایجاد نمی کند، پوشیدن آن را نیکو می‌داندو در این باره نوشته: « اگر چه از سنّت، آن را سندی صحیح نیست، لکن چون متضمن فواید است و مزاحم سنّتی نه، مختار و مستحسن بود، چه اتباع مصالح، طریقی مشروع است و از این جاست که پیش«مالک» مصالح مرسله که آن را از سنّت شاهدی نبود معتبر است. » (کاشانی،۱۰۶:۱۳۸۸)
۴-۲
-۱۲-فواید خرقه
پوشیدن خرقه در آیین صوفیان متضمن فواید بسیار بوده، از جمله این که باعث تغییر عادات صوفی و ترک حظوظ نفسانی و تمام خواسته های دنیوی او می‌شد. دیگر این که پوشش این لباس معنوی مانع از این می‌شد که درویش با هم نشینان بد طینت و افراد ناآگاه از مسلک صوفیان، امّا در لباس درویشانه هم صحبت شود. دیگری این که چون این نوع لباس، نشان تصرّف شیخ در ظاهر درویش بود. دستآویزی برای تصرّف شیخ در باطن درویش نیز می‌شد. فایده ی دیگر این بود که، پوشیدن این لباس بشارتی بود، جهت پذیرش درویش از جانب حقّ متعال. کاشانی در مصباح الهدایه این فواید را شرح داده : « از جمله فواید آن، یکی تغییرات عادت است و فطام از مألوفات طبیعی و حظوظ نفسانی؛ چه نفس راهم چنان که در معطوفات و مشروبات و منکوحات، شربی و لذّتی است در ملبوسات نیز حظّی و شربی هست. و هر لباس که نفس را پوشیدن آن عادت گشت و برهیأتی مخصوص از آن قرار گرفت، بی شک او را در آنجا حظّی بود و از وی حلاوتی یابد، پس تغییر لباس صورت، تغییر عادت بودو تغییر عادت عین عبادت است. و چون تغییر عادت در لباس پدید آید، تعدّی و سرایت آن به دیگر عادات متوقّع بود.و فایده ی دگر، دفع مجالست اقران السوء و شیاطین الإنس که به مجانست صورت و مشابهت هیأت، به صحبت یکدیگر مایل باشند؛ پس هر گاه که مخالفتی به تغییر لباس و تبدیل هیأت در ظاهر مرید پیدا شد،اقران و اخذان او که به رابطه طبیعت و واسطه ی حظوظ نفس، به صحبت او مایل باشند، از وی مفارقت کنند. و مرید را هم چنان که صحبت اخیار واجب است تا رنگ ایشان گیرد، مجانبت و مفارقت اشرار در مقدّمه‌ی آن شرط است. فایده‌ی دگر اظهار تصرّف شیخ است در باطن مرید به سبب تصرّف در ظاهر او؛ چه تصرّف ظاهر، علامت تصرّف باطن است؛ تا اوّل باطن مرید، قابل تصرّف شیخ نگردد. او را کامل نشناسد؛ به ظاهر، منقاد و مستلسم او نشود و ناصیه ی اختیار خود در دست تصرّف او ننهد.فایده ی دگر، بشارت مرید است به قبول حقّ- سبحانه – مراد او را: چه لباس خرقه، علامت قبول شیخ است مرید را و قبول شیخ، امارت قبول حقّ، پس مرید، به واسطه ی خرقه پوشیدن از دست شیخ صاحب ولایت، بداند که حقّ – تعالی- او را قبول کرده است. » (کاشانی،۱۰۷:۱۳۸۸)
۴-۲-۱۳-اجزای ترکیبی خرقه
افضل‌الدین بدیل خاقانی، در رثاء مرشد خود، شیخ الاسلام ابو منصور عمره الدین حفده، به مناسبت اجزایی از خرقه ی صوفیان را یاد آورشده:

 

«آن پیرما که صبح لقایی است خضر نام   هر صبح بوی چشمه ی خضر آیدش زکام

 

 

تنها زروی صومعه داران شهر قدس   گه گه کند به زاویه ی خاکیان مقام بود
بوده زمین خانقهش بام آسمان   بیرون از این سرا چه که هست آسمانش نام
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...