ز. «لقب» کیکاووس: ود خرد (بد خرد) (همان ۴۱۷)
ح. کیقباد به دارالملک پارس بمرد و آنجا ستودان کردند و به روایتی دیگر به بلخ. کیکاووس به اصطخر از دنیا برفت و آنجا به ستودان پدرش نهادند. (همان، ۴۶۲)
۲-۳-۳-۷ جوامع الحکایات و لوامع الروایات
چون کیکاووس به ملک بنشست او مردی متلوّن طبیعت، متردّد عزم، مختلفرای بود و ثبات و تانی از امور دور بود، و گاه در کاری سهل استقصا و غلوّ بسیار کردی و گاه در امور مهم طریق حزم را مسلوک نداشتی، و او به اشارت و ارشاد طوس و گودرز و گستهم شهر بلخ را دارالملک خود ساخته بود و آنجا قرار گرفت و بدان سبب ولایتهای ایران از هجوم ترکان ایمن بود. (عوفی، ۱۳۵۰: ۴۳)
در جوامعالحکایات عوفی به جای داستان فریب خوردن کاووس توسط یکی از دیوان مازندران که به شکل خنیاگری درآمده است و در نتیجهی حملهی او به مازندران آمده که ابلیس به صورت مطربی به خدمت کاووس در آمد و و با ذکر زیباییها و نیکوییهای آن دیار او را برای حمله به یمن بفریفت. نام پادشاه یمن ذوالاذعار آمده و نام دختر وی شعری آمده.
از آنجا که به ماجرای رقابت افراسیاب با تازیان بر سر تصرّف ایران در این مدّت هیچ اشارهای نشده است به نظر میرسد که روایت عوفی نقل هیچ یک از روایات قدیمی و اصیل نباشد و حاصل طبیعی سیر تحوّل داستان در افواه عوام باشد. شاید هم عوفی از مطرح کردن اعراب به عنوان متجاوزان به خاک ایران رویگردان بوده. همچنین در روایت عوفی به جنگ میان رستم و شاه یمن (هاماوران) اشاره نشده است. و آمده: « و پادشاه یمن خواست که به حرب مفاتحت کند، چون ضعف خویش و قوت رستم بدید و نام او شنیده بود جرأت نیارست نمود و به صلح پیش آمد. (همان، ۴۳ و ۴۴)
باز در روایت عوفی به عذرخواهی کاووس از لشکر به دنبال بازگشت به ایران از اسارت در هاماوران اشاره شده و نیز بخشیدن مقام سپهبدی ایران به رستم که این نیز با روایت شاهنامه موافق نیست. (همان، ۴۵)
همچنین عوفی به تطبیق روایت پرواز نمرود به آسمان و همین ماجرای مشابه از کاووس پرداخته و میگوید: «و آنچه روایت کردهاند در تفاسیر از نمرود و ابراهیم خلیل علیهالسلام که بر کرکسان قصد مملکت آسمان کرد، گویند که آن کیکاووس بود.» (همان)
عوفی داستان سودابه و سیاوش را با یوسف و زلیخا مقایسه کرده است: «و سودابه زلیخاوار بر پی آن یوسف وقت میدوید و … » (همان، ۴۷)
۲-۳-۳-۸ تاریخ کامل
الف. چون کیقباد درگذشت پس از او پسرش کیکاووسبنکینیهبن کیقباد به پادشاهی رسید. پس از آنکه کیکاووس به تخت پادشاهی بر آمد کشور خود را استوار بداشت و گروهی از بزرگان کشورهای همسایهی خود را بکشت. او در بلخ و پیرامون آن میزیست. برای او در آنجا پسری بزاد که او را سیاوخش نام نهاد و او را به نزد پهلوان بزرگ رستمبن داستانبن نریمانبن جوذنگبن گرشاسب فرستاد. رستم اسپهبد سیستان و پیرامون آن بود. پادشاه پسر خود سیاوخش را به رستم سپرد که او را بپروراند. رستم به خوبی او را بپرورد و دانشهای گوناگون و سوارکاری و رزمآوری و کشتی و تیراندازی و مردی و مردانگی بیاموخت و فرهنگ و هر چیز دیگری که پادشاهان نیاز دارند به او یاد داد و او را بدان آراسته کرد. چون بزرگ شد و به بار آمد و فرهیخته گشت وی را به نزد پدر برد که از دیدن رخسار درونی و برونی و پیکر و فرهنگ او شادمان گردید. پدرش کیکاووس دختر افراسیاب شاه ترکان (توران) را به همسری برگزیده بود. برخی گویند این زن دختر پادشاه یمن بود. زن کیکاووس شیفتهی سیاوخش گشت و او را به خود خواند ولی سیاوخش نپذیرفت. آن زن از پسر به نزد پدر بد همی گفت تا دل او را بر وی تباه ساخت. سیاوخش از رستم داستان خواست که نزد پدر میانجی شود تا او را به رزم افراسیاب روانه سازد…. (ابن اثیر، ۱۳۷۰: ۲۷۹)
ب. ایرانیان گمان میبردند که دیوان رام کیکاووس بودند و اینان برای او شهری ساختند که در ازای آن به گمان ایشان سیصد فرسنگ بود. آنان بر گرد آن شهر بارویی از مس و بارویی از شَبَه و بارویی از سیم بساختند. دیوان او را در میان زمین و آسمان راه میبردند. کیکاووس نه میخورد نه مینوشید نه میشاشید و نه میریست. سپس خداوند کسانی را فرمود که آن شهر را ویران کردند و دیوان نتوانستند آن را پاس بدارند. کیکاووس گروهی از بزرگان ایشان را بکشت. برخی دانشوران آگاه از تاریخ پیشینیان گویند: همانا به فرمان سلیمانبن داوود بود که دیوان رام کیکاووس شدند و او شاهنشاهی کامکار بود که با هیچ پادشاهی در نمیآویخت مگر که بر او پیروز میگشت. پیوسته چنان بود تا با خود اندیشید که به آسمان پرواز کند. بر این پایه از خراسان تا بابل برفت. خدا به وی نیرو بخشید که وی و همراهانش به کمک آن بسی بالا رفتند تا به ابرها رسیدند. سپس خدا آن نیرو را از ایشان باز گرفت که همگی بیافتادند و بمردند و کیکاووس جان به در برد. در این روز بود که وی برای نخستین بار بریست. همهی اینها از دروغهای خنک ایرانیان است.
پس از این رویداد پادشاهی کیکاووس رو به فروپاشی نهاد و شورشیان بر او بسیار شدند و از هر سو رو به رزم وی آوردند. گاه او پیروز میشد و گاه دشمنان وی. سپس او به جنگ سرزمینهای یمن رفت و پادشاه آن در این هنگام ذوالاذعاربن ابرهه ذوالمناربن رایش بود. چون کیکاووس به یمن رسید ذوالاذعار گرفتار فلج گشته بود و به سوی وی بیرون آمد. او به جنگ نمیرفت ولی چون کیکاووس به خاکش پا نهاد، خود با سپاهیانش بیرون آمد و جنگید و بر کیکاووس چیره گشت و او را به اسیری گرفت و شمشیر در میان سپاهیان او گذاشت و خون بسیاری از ایشان را بریخت. او کیکاووس را در چاهی به زندان افکند و روی آن استوار ببست. رستم از سیستان روانهی یمن گشت و کیکاووس را وارهاند و همراه خود ساخت. ذوالاذعار خواست او را باز دارد. از اینرو، سپاهیان گرد آورد و آهنگ پیکار کرد و سپس از نابودی ترسید و دو سوی بر این پایه آشتی کردند که رستم، کیکاووس را با خود برگیرد و به ایران باز آورد. او کیکاووس را برگرفت و با خود به ایران آورد و به گاه برداشت. کیکاووس به پاداش، سیستان و زابلستان که از استانهای غزنه است بدو بخشید و نام بردگی از او برداشت. سپس کیکاووس درگذشت و مدّت پادشاهی او صدوپنجاه سال بود. (همان، ۲۸۱-۲۸۳)
ج. چون کیکاووس درگذشت پس از او پسرش کیخسروبن سیاوخشبن کیکاووس که مادرش وسفافرید (فرنگیس) دختر افراسیاب پادشاه ترکان(توران) بود به اورنگ شاهنشاهی ایران زمین بر آمد. (همان، ۲۸۴)
۲-۳-۳-۹ تاریخ گزیده
کیکاووسابن کیقباد. گروهی گویند نبیرهی کیقباد و پسر کیانیه بود. به وصیت کیقباد پادشاه شد. بعد از مدّتی به جانب مازندران رفت و آنجا گرفتار شد. رستم زال به راه هفت خوان جریده به مازندران اندر آمد و نگهبانان مازندرانی را بکشت و کیکاووس را خلاص داد و با پادشاه مازندران جنگ کرد و او را بکشت و کاووس را به دارالملک رسانید. دیگر باره کاووس به هاماوران رفت و گرفتار شد. رستم لشکر کشید و با پادشاهان هاماوران و مصر و شام جنگ کرد و ایشان را بکشت و کاووس را مظفّر با تختگاه خود آورد. کاووس به مکافات، خواهر خود، مهرناز را به زنی رستم داد و او را خطاب از پهلوانی و امارت به پادشاهی رسانید. پس ابلیس کاووس را بفریفت تا هوس کرد که بر آسمان رود. همچنان که نمرود، صندوق و کرکس ترتیب داد و بر هوا رفت. چون کرکسان را قوت ساقط شد، بازگشتند و او را به زمین آوردند. در شیراز عزم هوا کرده، در ساری بر سر آب افتاد و به او آسیبی نرسید. بعد از این رستم به سبیل شکار به سمنگان رفت و دختر پادشاه سمنگان را بخواست و از او پسری شد. مادرش او را سهراب نام کرد. چون به حد بلوغ رسید با لشکر افراسیاب به جنگ کاووس رفت. کاووس رستم را برابر فرستاد. پدر و پسر ناشناخته جنگ کردند. سهراب بر دست رستم کشته شد. مادرش به کین خواستن پسر آمد. رستم او را دلخوش کرد و از او فرامرز بزاد.
پهلوانان ایشان به شکارگاه رفتند. دختری را از تخم گرسیوز یافتند. کاووس او را از پهلوانان بستد و سیاوش از او بزاد. بعد از یوسف علیهالسلام به صورت او دیگری نبود. به تهمت سوداوه زن کاووس که بر او عاشق بود به ترکستان پیش افراسیاب رفت و دخترش فرنگیس را بخواست. چون فرنگیس از او حامله شد؛ سیاوش به قصد گرسیوز برادر افراسیاب کشته شد. گویند کبود پوشیدن و موی فرو گذاشتن از رسم عزای اوست.
چون خبر قتل او به ایران آمد؛ رستم زال که اتابک او بود بیامد و سوداوه را بکشت و با اکابر ایران به ترکستان رفت و با افراسیاب جنگ کرد و او را منهزم گردانید. رستم تا هزار فرسنگ زمین در ترکستان خراب کرده و قتل عام رفت. پس به ایران آمد و خاک ترکستان به ایران آورد. کیکاووس در ولایت دیار بکر از آن خاک که رستم از ولایت توران زمین آورده بود پشتهای بلند ساخت و بر آن عمارت کرد. آن را اکنون عقرقوف خوانند. مدت پادشاهی کاووس صدوپنجاه سال بود. (مستوفی، ۱۳۸۱: ۸۷-۸۸)
فصل سوم
برررسی روایتها
توضیح
در این بخش به بررسی و استنباط دادههای موجود در متون ذکر شده در فصل نقل روایات کاووس میپردازیم و بدان سبب که ارجاع دقیق به منابع در همان فصل صورت گرفته است در اینجا تنها گاه شمارهی صفحهی منبع مقابل نام نویسنده آمده است که خوانندگان را برای یافتن دقیقتر منبع به فصل گذشته ذیل نقل هریک از روایات ارجاع میدهیم.
۳-۱ نام کاووس
نام او در بیشتر متنها کاووس و کیکاووس و کیقاووس (اصطخری، ۲۱؛ ابنمسکویه ۹۸-۹۷) آمده و یک بار نیز در مجمل نام او کاوى آمده (۴۸۱) که مىتواند تصحیفى از همان کاووس باشد. طبرى یک بار نیز نام او را به صورت کیوس که همان صورت پهلوى این نام است آورده (۴۲۴).
۳-۲ لقب
مجملالتواریخ لقب کیکاووس را ود خرد = بد خرد (۴۱۷) و آثارالباقیه نمرود آورده است (۱۴۹)
۳-۳ نسب
دربارهی اینکه کیکاووس پسر یا پسرزادهی کیقباد است روایتهای متفاوت وجود دارد. برخی مانند شاهنامه، الفهرست (۲۱) تاریخ بلعمی (۵۹۵) زینالاخبار (۱۹) اخبارالطوال (۱۲) و تاریخ پیامبران و شاهان (۲۲) او را فرزند مستقیم کیقباد دانستهاند. در مجملالتواریخ یک جا او را پسر کیقباد و در جای دیگر او را پسر کی افره پسر کیقباد دانسته است. (۲۹) که به نظر میرسد کی افره تحریف کی اپیوه باشد زیرا بنا بر بندهشن کیکاووس فرزند کی اپیوه است. تاریخ طبری (۴۲۱) آثارالباقیه (۱۴۹) و الکامل (۲۷) او را پسر کینیه پسر کیقباد دانستهاند و فارسنامه یک جا او را پسر کیانیه (۴۰) و در جای دیگر او را پسر کنابیه (۱۴) دانسته است که به احتمال قریب به یقین کنابیه تصحیف نسخهپردازان از همان کیانیه میباشد. در آفرینش و تاریخ نیز او را پسر کایونیه دانسته است که نامهای کینیه، کیانیه، کایونیه همه باید همان لقب کیانی باشد که به پادشاهان سلسلهای که کاووس نیز یکی از آنهاست داده شده است و عبارت کاووس کیانی که اضافه توضیحیست به صورت اضافه بنوت خوانده شده است. نظیر اینگونه برداشتها را پیرامون خاندان رستم نیز داریم. زیرا که سام در اوستا نام خانوادگی خاندان زال و گرشاسب بوده است و این نام در متون بعدی خود به عنوان پهلوانی مستقل و پدر زال معرفی شده است.
۳-۴ همسران
۳-۴-۱ سودابه
بر اساس زینالاخبار سوداوه دختر شمربن عنتر شاه مازندران است که کاووس در فتح مازندران با او ازدواج میکند و ماجرای به سیاهچال افتادن کاووس و حمایت همسرش از وی همه در مازندران اتفاق میافتد. ۱۰
بر اساس مروجالذهب همسر کاووس سعدی دختر شمربن فریقین پادشاه یمن است.
ثعالبی نیز در جایی این زن را سودابه دختر ذوالاذعار شاه یمن ۷۱ و جای دیگر سعدی معرفی نموده و خاطرنشان نموده است که سعدی معرّب سودابه است.
بر اساس طبری ۴۲۲ و بلعمی ۵۹۶ سودابه دختر افراسیاب است و فارسنامه هر دو روایت دختر شاه یمن و دختر افراسیاب را آورده است.
۳-۴-۲ مادر سیاوش
نام مادر سیاوش در هیچیک از متون نیامده و تنها شاهنامه او را دختری از نژاد گرسیوز و ثعالبی وی را دختر زیبای بیهمتایی که به کاووس تقدیم شده بود توصیف میکند ۷۵
۳-۵ فرزندان
۳-۵-۱ سیاوش
مهمترین فرزند کاووس که فرّه وی بدو انتقال مییابد سیاوش است که این نام به گونههای سیاوخش (بلعمی ۵۹۶) سیاوش (مجمل ۲۹؛ زین ۱۰؛ مروج ۶۰۴؛ ثعالبی ۷۶) ضبط شده است.
۳-۵-۲ فریبرز (برز افره)
فریبرز فرزند دیگر کیکاووس بود که بنا بر شاهنامه انتظار میرفت پس از مرگ سیاوش جانشین کیکاووس شود امّا با آمدن کیخسرو پسر سیاوش به ایران جانشینی را به کیخسرو دادند.
نام وی در بلعمی به صورت برز افره (۶۰۳-۴) و در مجمل به صورت برزفری (۲۹) و در جایی دیگر از مجمل به صورت فریبرز (۴۶-۷) و در شاهنامه به صورت فریبرز آمده است. و از آنجا که برز افره اصیلتر است به نظر میرسد دلیل تغییر آن به فریبرز در شاهنامه ضرورت وزن متقارب و عدم امکان آوردن برزافره در ابیات بوده است.
۳-۵-۳ ریونیز
بر اساس شاهنامه و مجمل (۲۹) کاووس پسر دیگری به نام ریونیز داشت که در جنگ پشن کشته شد.
۳-۶ نوادگان
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت